پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
"وحید کریمی"، کارشناس روابط بینالملل
اغفال جامعه جهانی از طریق وابستگی متقابل و درگیری در مناقشات بینالمللی
“وحید کریمی” در یادداشتی نوشت؛ اخیرا طرح “ریچارد هاووس”، رئیس شورای روابط خارجی امریکا تحت نظریه «همکاری ابرقدرتها برای مهار قدرتهای منطقهای» که منظور مشروعیتدادن به دخالت و تجاوز به کشورهای مخالف غرب است؛ ادامه همان نظریه اغفال “چرچیل” و “بلر” برای استفاده ابزاری از قدرت سخت امریکا است. نظریه «اغفال» نظریه جدید و «نگاه ایرانی» به سیاست بینالملل است.
به گزارش ۸دی، “وحید کریمی”، کارشناس روابط بینالملل در یادداشتی نوشت؛ برای سیاست خارجی موفق، «شناخت صحیح» سیاست بینالملل ضروریست. نظریههای متعددی برای این منظور ارائه شده اما هیچ کدام، حداقل برای جمهوری اسلامی ایران متقاعد کننده نبوده است، با این حساب؛ چگونه یک سیاست خارجی مؤثر را دنبال کنیم؟ بر این باورم؛ بر مبنای تفکر سیاسی تعدادی از نخست وزیران انگلیس و «رابطه ویژه» آنها با تعدادی از همتایان امریکایی میتوان نظریهی جدید یا «نگاه ایرانی» به سیاست بینالملل را پیریزی و سیاست خارجی موثری برای جمهوری اسلامی ایران تدوین کرد. از سال ۱۹۴۵ به بعد، به دلیل «کم تجربگی» تعدادی از روسای جمهور امریکا در روابط بینالملل، «منابع و قدرت» امریکا به عنوان «قدرت سخت» از طریق «وابستگی اطلاعاتی امریکا به انگلیس» و «درگیر کردن امریکا در مناقشات نظامی» مورد «سوءاستفاده» تعدادی از نخست وزیران انگلیس واقع شده است، بدین معنی که نخست وزیران انگلیس، سیاست خارجی امریکا را در مسیری هدایت کردند که «الگوی سیاسی» خاصی را در روابط بینالملل حاکم کنند.
“آلن ایزاک” معتقد است علوم سیاسی نیازمند نظریه و ذهنیت نظری نیست. “واتز” هم معتقد است: «اگر شناخت ما از جهان تأمینکننده منافع ما باشد، نیازی به نظریه نیست، اما تشخیص راه درست از میان اطلاعات بیکران، تنها از طریق راهبرد نظری امکانپذیر است، در ترسیم نظریه، “کنت واتز” میگوید: برای بررسی عقلانی، بعضی عوامل بیشتر از دیگر عوامل که بیانگر روابط فی ما بین هستند، مورد توجه واقع میشود.»
بنابراین، بر سه نکته تأکید دارم؛
اول؛ سال ۱۹۴۵ آغاز «نظم روابط بینالملل بعد از جنگ جهانی دوم» است و کماکان همان نظم ادامه دارد. دوم؛ همان گونه که “واتز” میگوید: «یک نظریه رویت حوادث و گزارش ذهنیتها نیست، بلکه توصیف آنها است، چگونگی «رابطه ویژه» بین تعدادی از نخست وزیران انگلیس (“چرچیل” ، “مک میلان” ، “تاچر” و “بلر”) با همتایان امریکایی (“روزولت” ، “کندی” ، “ریگان” و “بوش”) را «توصیف» میکنم. سوم؛ بر خلاف آنچه “واتز” میگوید: «یک نظریه از طریق تجربه قابل آزمایش است، همان طور که “انیشتین” مشاهداتش را توصیف کرد و راهی برای نظریهپردازی تجربه وجود ندارد، نظریه “واتز” را برعکس اثبات خواهم کرد، زیرا اسناد سیاسی آشکار شده، تأثیرگذار بر تفکر ذهنی گذشته خواهد بود، به این معنا که با اطلاعات جدید بعد از سال ۱۹۴۵، مجدداً درباره سیاست بینالملل نظریهپردازی میکنم.
سال ۱۹۴۵ را میتوان آغاز مطالعات مدرن روابط بینالملل قرار داد زیرا سازمانهای بینالمللی تاسیس شدند که هنوز فعال هستند. در دهه ۱۹۴۰ “وینستون چرچیل”، نخست وزیر وقت انگلیس، “فرانکلین روزولت”، رئیس جمهور وقت امریکا را برای طراحی نظم جهانی بعد از جنگ دوم یا «نظم جهانی چرچیلی» اغفال کرد. “چرچیل” موفق شد زیرا اطلاعات جدید ثابت میکنند. مجدداً در دهه ۱۹۶۰، “هارولد مک میلان” به خاطر «وابستگی سیاسی امریکا به انگلیس» در تولید و توسعه سلاح اتمی، “جان اف کندی” را اغفال کرد تا مسائل امنیتی اروپا و روابط بینالملل را ساماندهی کند. “مک میلان” هم موفق بود زیرا بعد از سه دهه «ادارۀ اسناد انگلیس» و دیگر مراکز علمی، نظریه را اثبات میکنند. در دهه ۱۹۸۰، “مارگارت تاچر”، بعد از سقوط شوروی، “رونالد ریگان” را با «درگیر کردن» امریکا برای ساماندهی روابط بینالملل، اغفال کرد. “تونی بلر”، نخست وزیر انگلیس هم “جورج بوش” پسر را «اغفال» کرد تا از طریق «وابسته ساختن سیاست خارجی امریکا به انگلیس» و «درگیرکردن» امریکا در تجاوز نظامی عراق، سیاست بعد از خاتمه جنگ سرد امریکا را تحت عنوان «دکترین جامعه جهانی» مبنی بر «مداخله لیبرالیستی» تثبیت کند.
طی جنگ جهانی دوم، در ملاقاتی بین هیاتهای انگلیسی و امریکایی، یادداشتی در سطل زباله اتاق ملاقات پیدا شد که متعلق به هیات انگلیسی بود، اما امریکاییها آن را پیدا کردند. متن یادداشت بعد از سه دهه آشکار شد. در متن، طنزی توصیف کننده حال و هوای امریکاییها از نظر انگلیسیها بود. در متن آمده بود: «واقعیت این است که امریکاییها کیسه پول دارند؛ اما هوش و ذکاوت را انگلیسیها دارند.»
ژنرال “شارل دوگل”، رئیس جمهور فقید فرانسه، از “چرچیل” درخواست کرد تا اتحاد جدیدی برای همکاری اروپا با فرانسه تشکیل دهند، “چرچیل” با رد درخواست “دوگل” گفت: «در سیاست و راهبرد بهتر است کنار قوی قرار بگیری تا در مقابل او بایستی. امریکاییها منابع سرشاری دارند. آنها همیشه از این منابع در جهت منافع خود بهرهبرداری نمیکنند. من سعی دارم آنها (امریکاییها) را راهنمایی کنم، البته بدون اینکه منافع کشورم را نادیده بگیرم، من با پیشنهاد کردن به آنها سعی دارم به نحوی موثر امور را در مسیر صحیح قرار دهم.»
“هارولد مک میلان”، نخست وزیر دهه ۱۹۶۰ انگلیس هم گفت: «انگلیس برای امریکا مثل یونان برای امپراتوری رم است. یونانیها زیرکتر از رومیها بودند؛ مدیریت امور را در دست داشتند و به رومیها هم نمیگفتند. تدبیر انگلیس برای رابطه با امریکا باید همچون یونانیها برای رومیان باشد.»
“مارگارت تاچر”، نخست وزیر دهه ۱۹۸۰ انگلیس هم گفته بود: «ما از اینکه قدرت امریکا مورد سوءاستفاده قرار گیرد نگران نیستیم، نگرانی اصلی ما این است که امریکا اروپا را رها سازد، ما باید دنبال سیاستهایی باشیم که امریکا متقاعد شود یک قدرت اروپایی است.»
“تونی بلر”، نخست وزیر انگلیس در دهه ۲۰۰۰ انگلیس، امریکاییها را ترغیب به اقدام یکجانبه کرد تا «رهبر» باقی بمانند. کمی بعد از تجاوز امریکا به عراق، “بلر” در کنگره امریکا در توجیه اقدام امریکا خطاب به نمایندگان گفت: «اگر یکی از شهروندان امریکایی از شما سیاستمداران سوال کند: چرا من؟ چرا ما امریکاییها؟ به او بگویید: سرنوشت چنین جایگاهی را برای شما در تاریخ ترسیم کرده است. در این برهه زمانی تکلیف بر دوش شماست تا انجام وظیفه کنید.»
اینها مثالهای خوبی برای اثبات نظریه «اغفال» است که تعدادی از نخست وزیران انگلیسی از “وینستون چرچیل”، معمار «نظم بعد از جنگ جهانی دوم»، تا “تونی بلر” مبتکر «دکترین مداخله لیبرالیستی بعد از جنگ سرد»، نظم جهانی را بر طبق امیال انگلیس با استفاده از قدرت سخت امریکا بر روابط بینالملل حاکم کنند. البته نظریههای سیاسی متعدد مثل کمونیسم و برخی دولتهای انقلابی در جهان سوم در مقاطع مختلف «تفکر انگلیسی روابط بینالملل» را به چالش کشیدند؛ اما موفق نبودند.
“تونی بلر” دکترین جامعه جهانی را در ۲۴ آوریل ۱۹۹۹، هفت ماه قبل از به قدرت رسیدن “جورج بوش” پسر در کاخ سفید در سال ۲۰۰۰ میلادی مطرح کرد. “بلر” گفت: «ما شاهد آغاز دکترین جدیدی در جامعه جهانی هستیم. اقدام ما برای دفاع از ارزشهایی است که آنها را زنده نگه داشتهایم. ارزشهای ما در نهایت با منافع ملی ما گره میخورند. توسعه ارزشهای ما، خود به خود، برای ما دامنه امنیتی ایجاد میکند. مهمترین مشکل سیاست خارجی این است که در چه شرایطی در مناقشات دیگران مداخله کنیم. قبلا، عدم مداخله یک اصل بینالمللی محسوب میشد اما این اصل باید از کیفیت احترام گذاشتن برخوردار باشد. در جهان نوین، اگر بخواهیم هر اشتباهی را تصحیح کنیم، به ندرت بتوان غیر از مداخله، اقدام دیگری به عمل آورد. بنابراین ما تصمیم میگیریم؛ کی و چه وقت مداخله کنیم، من از شما (امریکاییها) میخواهم هرگز به فکر انزواگرایی نباشید.»
دکترین سال ۱۹۹۹ “بلر”، در سال ۲۰۰۲ بر راهبرد امنیت ملی امریکا تاثیر گذاشت و «اقدام پیشگیرانه» دکترین امنیتی امریکا شد و در سال ۲۰۰۶ در فرانسه نیز مقبولیت یافت و به تدریج در کشورهای طرفدار غرب، «ارزشهای غربی» به جای «منافع ملی» راهبرد امنیت ملی محسوب شد که همین امر کمککننده به اتحاد اروپا و امریکا در مقابله با چالشهای پیش روی غرب شد.
“ای. اچ. کار” میگوید: «این مردم انگلیسی زبان (انگلیس بعلاوه امریکا، کانادا، استرالیا و زلاند نو که مستعمره و سرزمینهای اشغالی انگلیس بوده و هستند) در مخفی کردن منافع خودخواهانه خود زیر نقاب منافع عمومی سابقه بدی دارند. “بری بوزان” هم میگوید: تفکر جامعه جهانی کارکرد سیاسی کلیدی در ایجاد مشروعیت برای کسانی که تحت لوای آن اقدام میکنند، دارد.»
“تونی بلر” این تفکر را در سال ۱۹۹۹ ارایه و «ارزشهای انگلیسی زبانها» را در روابط بینالملل به عنوان ترازوی محک بر دیگر کشورها تحمیل و به اسم جامعۀ جهانی استفاده کرد. در واقع، تفکر جامعه جهانی “بلر”، «تفکر ارزشهای یک جامعه اقلیت» است اما به نام جامعه جهانی سوءاستفاده میشود. چند ماه بعد از “تونی بلر” ، “کاندالیزا رایس” در سال ۲۰۰۰ از همین اصطلاح استفاده کرد و گفت: «منافع جامعه جهانی جایگزین منافع ملی شده است.» این همان دکترین جامعه جهانی “بلر” است و واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توجیه کننده اجرایی کردن آن بود. “تونی بلر” سالها بعد گفت: «۱۱ سپتامبر برای من یک الهام بود.» “ژاک شیراک”، رئیس جمهور فرانسه، هم به راهبرد تجاوز یا مداخلهگرانه انگلیس و امریکا پیوست. “شیراک” گفت: «ما باید از قابلیت استفاده از زور در مواقع ضروری برخوردار باشیم.»
هر سه کشور، پیرو راهبرد مشابهی هستند که الگویی جدید در سیاست بینالملل است و در واقع ریشه در تفکر جامعه جهانی “تونی بلر” انگلیسی دارد حائز اهمیت است. بیبیسی گزارش داد: “تونی بلر” نومحافظه کار اصلی است و در سیاست خارجی همواره جلوتر از “بوش” حرکت میکند.»
با ورود به سال ۲۰۲۱ میلادی؛ «مداخله لیبرالیستی» و «مسئولیت امپریالیستی» و اخیرا طرح “ریچارد هاووس”، رئیس شورای روابط خارجی امریکا تحت نظریه؛ «همکاری ابرقدرتها برای مهار قدرتهای منطقهای» که منظور مشروعیتدادن به دخالت و تجاوز به کشورهای مخالف غرب است؛ ادامه همان نظریه اغفال “چرچیل” و “بلر” برای استفاده ابزاری از قدرت سخت امریکا است. نظریه «اغفال» نظریه جدید و «نگاه ایرانی» به سیاست بینالملل است که دکتر “قاسم افتخاری”، استاد دانشگاه تهران آن را تأیید کرده است.
نظرات