پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
فرزین رحمتی
جریانات سیاسی آخرالزمان!
عرصه روابط و محیط بینالملل با دو کانون سرنوشتساز مواجه بوده که هر دو آنها، مبتنی بر رقابت راهبردی مابین جمعی از قدرتهای متخاصم، متحد و مؤتلف است و شرایط موجود در این محیط، تا دوردستها چشماندازی قطعی از صلح کامل را در هیچکدام از این دو جبهه نشان نمیدهد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «هشتدی»، پس از فروپاشی شوروی و تغییر وضعیت حاکم بر ساختار نظام بینالملل از دوقطبی به تکقطبی و نیز تثبیت هژمونی ایالات متحده و ترویج نظم آمریکایی، شرایط موجود در عرصه بینالملل همواره با چالشهای مختلف مواجه گردید، در این راستا شرایط بهگونهای پیش رفت که دو منطقه راهبردی خاورمیانه یا همان غرب آسیا و حوزه دریای سیاه و مناطقی از قفقاز و آسیای مرکزی به کانون درگیری قدرتها بدل گشت. اصلیترین دلیل بروز این چالشها نیز تحولات بنیادین در روابط مبتنی بر تعریف اهداف و منافع ملی – آرمانی قدرتها محسوب میشد.
تداوم این چالشها که ترکیبی از رقابت، درگیری، نبردهای مستقیم و غیرمستقیم، اتحاد، ائتلاف و همکاریهای سازمانیافته مابین دولتهای متخاصم و مشترکالمنافع بود، رفتهرفته نظام بینالملل را بهسوی تحولات بنیادین سوق داد، تحولاتی که هم اکنون کشورها را با تنشهایی غیرقابلاجتناب مواجه نموده است.
از همان دهه ۱۹۹۰ میلادی، روسیه بهعنوان میراثدار شوروی همواره در صدد بازیابی نفوذ خود – دستکم در مناطق پیرامونی – که آن را خارج نزدیک قلمداد مینمود بر آمد و نگاه این کشور بهعنوان برادر بزرگتر نسبت به کشورهای تازهاستقلالیافته که متقابلاً غرب نیز درصدد جذب و وابسته نمودن آنها به خود بود، زمینه را برای بروز تنشهای فزاینده مابین مسکو و واشنگتن و متحدین آن در حوزههای شرق اروپا – دریای سیاه – آسیای مرکزی و قفقاز هرچه بیشتر فراهم نمود.
از طرفی، ظهور انقلاب اسلامی در منطقهای حائز اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک آن هم با گفتمان ضدهژمونیک مبتنی بر آموزههای حقطلبانه و عدالتمحور و ضریب تأثیر این جریان بر اندیشه سیاسی سایر ملل و نفوذ گسترده آن در منطقه و همگرایی با بازیگران ضد هژمون در ادوار مختلف زمانی و نیز، حضور مشترک با اسرائیل در منطقهای واحد و مخالفت با مشروعیت این رژیم، زنگ خطر را برای قدرتهای بزرگ و منافع آنها به صدا درآورد و در نتیجه، منطقه جنوبی مرکز آسیا که بهعنوان کمربند محافظ غرب در تقابل با شوروی سابق و روسیه فعلی محسوب میشد کانون دیگر چالشها گردید.
متعاقب این وضعیت، با شکلگیری جریان این دو قدرت و ضریب تأثیر آن بر تأمین منافع غربیها در مناطق راهبردی و از سوی دیگر، ظهور چین بهعنوان رقیبی جدی در تقابل با ایالات متحده و تلاش این کشور برای ارتقای قدرت ملی با اولویت منافع اقتصادی و نیز اثرگذاری آن در مناسبات بینالملل، سه عنصر تعیینکننده در عرصه بینالملل ایجاد گردید و با ایفای نقش بازیگران مؤثر در مسائل منطقهای و نظم بینالمللی، آرایش نوینی بر مبنای بلوکهای قدرت در محیط بینالمللی شکل یافت و صفبندی این قدرتها بر مبنای منافع و اهداف مشترک در مناطق کانونی درگیر منجر به پیچیدهتر شدن شرایط جاری گشت و بروز تنشهای بیشتر را در مناطق حائلی رقم زد.
در همین راستا، بحران ۲۰۲۲ اوکراین که در واقع محصول رقابت راهبردی روسیه و آمریکا – غرب محسوب میشود، به یک نقطه عطف در تعیین سرنوشت نظام بینالملل بدل گشت. به این معنا که ایالات متحده جهت حفظ موقعیت هژمونیک خود در نظام بینالملل با همراهی غرب، در صدد مهار و کنترل روسیه برآمد و با موازنه گری در قبال رقیب دیرینه و متخاصم تلاش نمود که جامعیت اقتدار خود را در محیط جهانی حفظ نماید. از سوی دیگر، روسیه نیز جهت بازگشت به دوران اقتدار شوروی، ارتقای سطح قدرت و کسب هرچه بیشتر نفوذ منطقهای و فرامنطقهای با هدف تغییر نظم جاری، پیروزی در بحران اوکراین را به منزله فرصتی تاریخی جهت نیل به آرمانهای ملی خود تلقی، و شکست در این نبرد را مساوی با زوال سیاسی بلندمدت تفسیر کرد؛ از این رو، هنگامی که با بهرهگیری از استراتژی جنگ بزرگ به پیروزی قاطع و سریع دست نیافت، سعی نمود با تغییر و ترکیب راهبردها به موفقیت موردنظر دست یابد.
در کانون دیگر، جنگ حماس و اسرائیل و جنایات بیمحابای رژیم صهیونیستی در غزه جهان را در آستانه تحولی بزرگ قرار داد. در این صفبندی، آمریکا و غرب ذیل سکوت عملی جهان عرب به حمایت از رژیم اشغالگر پرداخته و همچنان جنگسالاری را روشی بر کسب منافع ملی فرامنطقهای خود قرار دادند. با تداوم بحران غزه و شهادت مظلومانه چندین هزار نفر از مسلمانان از جمله زنان و کودکان توسط صهیونیستها، توجهات و نگرانیهای جامعه جهانی نسبت به این نبرد نابرابر بیشتر شد و اهمیت آن از درجه بالاتری برخوردار گردید. در نتیجه، این نبرد نیز همانند بحران اوکراین به تقابل سرنوشتساز مابین جهان غرب و قدرتهای مخالف منطقهای تبدیل شد.
به این معنا که همپوشانی استراتژی های ملی روسیه و چین با اهداف و آرمانهای ایران و متحدین منطقهای آن – نظیر حزبالله لبنان و انصارالله یمن – در حال تبدیلشدن به یک همافزایی واحد در مقابله با سیاستهای ایالات متحده و همپیمانانش بوده که آشکارشدن آن منوط به افزایش شدت تنشهاست.
بنابراین، دو بلوک از قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای شکل گرفت و در آن آمریکا، اتحادیه اروپا و اعراب مصلحتاندیش در کنار اسرائیل و در یک جبهه از نبرد راهبُردی و خاموش با نیروهای مقاومت منطقه و دولتهای ضد هژمون قرار گرفتند که میزان همبستگی درونگروهی ضمن استمرار جنگ پدیدار خواهد شد. اگرچه، انتظار میرود اعراب نیز آخرالامر به صفوف مخالفان غرب بپیوندند و البته، در طی حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق و شهادت سردار زاهدی و تنی چند از مستشاران ایرانی، مرحله جدیدی از نبردها و درگیری شفاف آغاز گردید که حق پاسخگویی ایران نسبت به این تجاوز آشکار، فرضیه گسترده شدن دامنه درگیری و جنگ بلوکها را محتمل نمود.
نتیجه اینکه، عرصه روابط و محیط بینالملل با دو کانون سرنوشتساز مواجه بوده که هر دو آنها، مبتنی بر رقابت راهبردی مابین جمعی از قدرتهای متخاصم، متحد و مؤتلف است و شرایط موجود در این محیط، تا دوردستها چشماندازی قطعی از صلح کامل را در هیچکدام از این دو جبهه نشان نمیدهد. باتوجهبه بازه زمانی – تاریخی، هر کدام از این کانونها بهمثابه نقطه عطفی در دوران گذار قابلتعیین بوده که به درستی میتوان تعبیر «پیچ تاریخی» را در مورد آن به کاربرد. در نتیجه، اینگونه به نظر میرسد که تحرکات اسرائیل و پاسخهای احتمالی مسلمانان آغازگر دوره جدیدی از تمدن بشری باشد، به این معنا که با شدت گیری تنشها، سایر اعضای هر بلوک فعال شده و متناسب با منافع خود وارد میدان نبرد خواهند شد و این یعنی آغاز جنگ جهانی سوم! مختصر و مفید آنکه، این جریانات به حوادث پیش از ظهور حضرت ولیعصر (عج) شباهت دارد.
فرزین رحمتی، کارشناس مسائل منطقهای
نظرات