"انتخابیه" در سال دو صفر؛

این دوره که گذشت، ان شالله انتخابات بعدی!

“انتخابیه” سلسله متن هایی است که در ایام انتخابات با درون مایه ای طنزآمیز به بیان واقعیت های سیاسی ـ اجتماعی جامعه می پردازد.

این دوره که گذشت، ان شالله انتخابات بعدی!

به گزارش ۸دی، انتخابیه سلسله متن هایی است که در ایام انتخابات به بیان واقعیت‌های سیاسی اجتماعی جامعه با زبانی طنزآمیز می‌پردازد.

این دوره که گذشت، ان شالله انتخابات بعدی…

امروز صبح وقتی از خواب پاشدم قبل از اینکه کاری انجام بدهم شناسنامه‌ام را برداشتم و جلوی آینه ایستادم موهایم را شانه کردم. به سمت میدان گیل راه افتادم. خواستم سوار ماشین‌های خطی رشت ـ تهران شوم که به‌طور اتفاقی دوستم را دیدم.

گفت دکتر کجا میری؟

گفتم: میرم تهران د‌کتر!

راننده که صدای ما را می‌شنید گفت:” این روزها چوب توی سر سگم بزنی دکتر و مهندس می ریزه!”

اصولاً این روزها شنیدن این‌گونه حرف‌ها برای من تکراری شده و پوست‌کلفتم را نمی تونه بخاراند.

القصه! دوستم سؤال کرد تهران چه‌کار داری؟ ناقلا خبریه، آب و شانه کردی!

گفتم: آقای دکتر! اگه به‌سلامت برسم و در این مسیر کرونا نگیرم و در رودبار عزیزان کوه خوار و معدن خوار باعث ریزش کوهی نشوند و ب موفقیت در “آزادی” پیاده شوم و برق باشدو مترو کار کندو پایم به میدان فاطمی برسد، تصمیم دارم نامزد شوم!

دوست بنده خدایم که دهانش را مثل تونل بالای سد سفیدرود بازمانده بود گفت: ” اوهههه این دِ چه کاریه!”، این‌همه راه بری تا تهران‌، اون هم بعد از گرانی ۳۰ درصدی کرایه‌ها تا بری نامزد کنی؟

بعد دختر خانم و پدر و مادرش نمیگن پس کو خانوادت؟ چرا تنها آمدی؟

خندم گرفت. گفتم: هی ره دختر چیه؟ کی می خواد زن بگیره؟ من می خوام نامزدِ ریاست جمهوری شم.

دوستم با دستش زد روی پشتم. گفت: هه! دکتر جان واقعاً دکتری! زمان ثبت‌نام ریاست جمهوری که الآن چند وقته تموم شده!

گفتم: جدی؟ گفت: بلی! جدی جدی!

آقا سرتان را درد نیارم. مانند کسی بودم که کشتی هایش غرق شده! نمی دانید با چه بدبختی خودم را به خانه رساندم.

خلاصه این دوره که گذشت. ان شالله دوره ی بعدی…

 

بعضیا به سنگ پای قزوین میگن: زِکی!

خدایی یه چیز میگم نخدیدا. برخی از همین داوطلبان ریاست جمهوری به سنگ پای قزوین گفتن زِکی! آخه مرده وزیر بوده. دهن و مهن اقتصاد و صنعت رو صلوات داده. همین کارخانه الکتریک رشت رو به چند ریال به فامیلاش فروخته. بعد هم ۸ سال معاون رئیس جمهور بوده. دهن ملت رو با دلار ۴۲۰۰ سرویس کرده و بماند که برادرش هم به جرم اخلال در اقتصاد که ارتباط مستقیم با جیب مردم دارد هم دستگیر شده و… اما همین شخصیت جلوی دوربین برای معیشت مردم گریه می کنه!

اخه نه من هیچی! آقا من بی سواد! من بزدل! من دلواپس! خودش چی فکر می کنه. یعنی در این‌ نیم قرن مسئولیت در رده های بالای این کشور نتونسته کاری کنه فقط باید رئیس جمهور بشه تا بتونه؟!

یا آن دیگری در یک اقدام جهشی از طیف این‌وری به اون وری، حرف از اشتباه درباره “هویت” می‌زند و می‌گوید کشور که دادگاه و پادگان و پاسگاه نیست… ، خدایی من کاره‌ای نیستم ولی اگه بودم میگم دایی اینجا هم که سرت را همنیطوری نیانداخته ای آمدی تو، یه آهانی اوهونی، چیزی … مگر ناف شما و دیگر اخوی های محترمتان را برسر صندلی ریاست بریده اند که این‌جوری جلزوولز می‌کنید.

آقای محترم! من جای شما بودم، یک توبه‌نامه می‌نوشتم یا یک‌راهی پیدا می‌کردم تا فحش‌هایی که قرار است تاریخ در تصویب کورکورانه ۲۰ دقیقه‌ای برجام نصیبم کند جلوگیری کنم، آن‌هم برجامی که قرار بود مردم از سیب و گلابی‌اش بهره‌مند شوند! نه اینکه به سنگ و پای قزوین بگم… اره عمو این عرصه جای کورقوقو های دُم‌لرزان نیست؛ اینجا عقاب می خواهد آهان بلامیسر!

 

آخه چه خبرتووونه!

همیشه دوستانم به من می گفتند: چقدر داغانی! اما متاسفانه مدتی هست که این عنوان را از من گرفته‌اند و من الآن در افسردگی مزمن به سر می‌برم!

آخه من صبح‌ها ناشتا! نوشابه می‌خوردم. یک‌بار هم وقتی عروسی دخترخاله‌ام بود و من تازه پیراهن فوتبالی خریده بودم برای اینکه به بچه‌های محل فخر بفروشم، پیراهن را برعکس پوشیدم! جوری که شماره‌ی روی سینه‌ام و آرم باشگاه پشت گردنم بود. خلاصه این‌قدر از این داغان بازی‌ها درآوردم که در رتبه‌ی داغان‌ترین داغان‌ها قرار گرفتم! البته بعد از وزیر جوان که وسط گرفتاری‌های ریزودرشت مردم برای تیم حریف کری می‌خواند! یا آن زنه کیه که موهای سرش مثل لانه کلاغ است و هر دفعه بعد از دست‌بوسی مأموران سی‌آی‌اِی آمریکایی به‌عنوان کارشناس در شبکه‌های خارجی خزعبلات تحویل مردم می‌دهد و… خلاصه در این روزهای اخیر یک عدد داغان پیداشده که چنان در داغان بودن از همه پیشی گرفته که من چند روزی هست که سنگ و پای قزوین رو به‌جای پا بر روی زبانم می کشم! آخه آدم این‌قدر داغان؟! ‌تهدید در روز روشن؟! آن‌هم کلیت نظام‌ را؟!

آخه کسی نیست به این‌ها بگه: آخه مهندس! دکتر‌! پروفسور! تو که خودت ۸ سال تو همین کشور بر صندلی مدیریت اجرایی تکیه زدی، بعدش هم هر چی خواستی گفتی و میگی. نهایت به همه‌کس و همه‌چیز هر چه می‌خواهی نسبت می‌دهی درنهایت هم گلایه می‌کنی که چرا تائید نمیشی؟ آخه چه خبرتووونه!

خدایی! اگه یک درصد احتمال داشت تأییدت کنند هم با این چند روز چیزهایی که گفتی صلاحیت کاندیداتوری که هیچی! دیگرکسی اعتماد بهت نداره که یه آفتابه  دست بده!

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه