پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
به نام مادر به یاد شهدا؛
«مادران آسمانی»؛ واژه ای که نه توصیف می شود و نه تفسیر!
گاهی سنت ها تغییر می کنند! گاهی مادران برای تبریک روز مادر نزد فرزندانشان می روند! مادرانی آسمانی که در هیاهوی روزمرگی ها و فراموشی های ما از خاطرمان راه گم می کنند.
به گزارش ۸دی، مادر؛ نامش که بر زبان می آید مهرش بر دل می نشیند مخصوصا اگر مادر شهید هم باشد.
روز مادر که میآید دیگر دل آرام و قرار ندارد. این را آنها که این فرشته ی مهربان کنارشان نیست بیشتر درک میکنند و هم آنها که فرزندان دلیرشان را در کنار خود نمیبینند البته به چشم سر!
مادر؛ مادران آسمانی، مادران شهدا، مادرانی که شیربچههایشان را بهپای ناموس و وطن بخشیدهاند و حالا یکعمر میسوزند و میسازند.
مادر؛ واژهای که نه توصیف میشود و نه تفسیر! فقط در گوشهی دلت غوغا به پا میکند؛ غوغایی که یادآور خاطرات شیرین فرزندان شهیدشان است.
**شهید بابک نوری هریس
شهید بابک نوری هریس جوانترین مدافع حرمی است که از گیلان راهی حریم بانوی کربلا شد تا مردانه بایستد پای دشمنانی که دندان تیز کردهاند برای دین و ناموس.
با خودم فکر میکنم شاید سال گذشته شهید بابک هم مثل خیلی از ماها بهمحض دیدن اولین تقویم سال جدید به دنبال تاریخ ماه و روز مادر گشته است! حتی شاید به هدیهای که امسال برای مادرش تصمیم داشت بخرد فکر کرده باشد!
دلم تاب برمیدارد برای گفتگو با جوان رعنای مدافع حرم اما شک برم میدارد، میترسم که به مادرش بگویم روز مادر امسال بابکی نیست که رؤیت را ببوسد و دلبری کند اما چاره چیست وقتی یادآوری و بازخوانی راه و منش شهدا نباید فراموش شود…
**پسرم خیلی خوب بود، اصلاً فکر نمیکردم روزی نباشد
برخلاف انتظارم مادر بابک، با لبخندی که از صدایش بهوضوح پیداست پاسخم را میدهد، نفس عمیقی میکشد و گویا اولین خاطرهای که از شهید بابک به خاطرش میآید تولد سال گذشته بابک در ۲۱مهرماه است.
میگوید: پارسال قبل از اعزام بابک به سوریه برادرش برایش کیک خرید و با اینکه بابک سرماخورده بود و مریض بود برایش تولد گرفتیم.
گویا انرژیاش ته میکشد و آرام میگوید: پسرم خیلی خوب بود، اصلاً فکر نمیکردم روزی نباشد.
دلش تاب نمیآورد و ادامه میدهد: میدانم خدا بابک را بیشتر از همه ما دوست داشت ولی چه کنم که روز مادر امسال جگرم سوخته است…
نخواستم بیش از این باعث یادآوری روزهای بودن بابک شوم، از وی خواستم برایمان دعا کند که از مهر مادرانهاش کم نمیگذارد و میگوید: ان شالله همه بچهها صحیح و سلامت در کنار خانوادههایشان باشند و همه قدمهایشان خیر باشد.
**شهید حسن اسلام پرست
میدانم که تبریک روز مادر به مادر شهیدی که هیچ شناختی نسبت به وی ندارم و ۳۰سال است که فرزند خود را تقدیم وطن کرده است اختیاری نیست، میدانم که خواست و اراده خود شهید بزرگوار دخیل بوده است که باواسطه وی روز مادر را تبریک بگویم و دلم از این نظر لطفی که شده است غنج میرود.
شهید حسن اسلام پرست، جوانی ۲۰ساله در سال ۶۵ به شهادت رسیده است.
مادرش میگوید: «حسن پسر بزرگم بود که شهید شده است و به غیر از وی، ۳فرزند دیگر دارم، یکی از پسرهایم استاد دانشگاه است و دیگری مهندس».
بهرسم ادب به حاجآقا سلام میرسانم که میگوید: «۱۵سال است که حاجآقا فوت کرده است و پس از ازدواج پسرانم، دخترم بااینکه خود خانه وزندگی دارد نزد من زندگی میکند ولی من اصرار دارم که هرجا راحت است زندگی کند».
**هر پنجشنبه عصازنان به گلزار شهدا میروم
بهروز مادر اشاره میکنم که با آرامشی خاص پاسخم را اینگونه میدهد: هیچکس در دنیا بهاندازه فرزند شیرین نیست، جوانم را بزرگ کرده و باافتخار تقدیم سیدالشهدا کردم.
از وی میخواهم برایم از حرفهای نگفته دلش بگوید که با صدای آرام و ملیحش میگوید: « ۷۵سال از خدا سن گرفتم، خدا را شکر میکنم که این بنیه را به من داد که هر پنجشنبه عصازنان به گلزار شهدا بروم و پسرم را زیارت کنم؛ دعا میکنم هیچوقت به وضعی نیفتم که باعث اذیت بچههایم شوم».
زیر لب برایش آرزوی سلامتی میکنم که پیش از خداحافظی میگوید: «جوانان ما را هم یاد کنید آنها هم خیلی امید و آرزو داشتند».
**شهید محمد اسحاقی
از بین چند شماره مادر شهدا، چشمم روی اسم شهید اسحاقی خیره میماند، بیدرنگ شماره را میگیرم و در دلم به نیابت از شهید بزرگوار به مادرش، این روز را تبریک میگویم و از وی میخواهم از فرزند شهیدش بگوید که آرام و شمرده میگوید: «پسر شهیدم متولد سال ۱۳۴۱ بود و در سال ۱۳۶۵ شهید شد و بقیه فرزندانم ازدواج کردند و همسرم هم به رحمت خدا رفته است».
میگویم سخت نیست که تنها زندگی میکنید؟ «چارهای ندارم، هرچند تنها هم نیستم، خدا را شکر که فرزندانم و دوست و آشنایانم به من سر میزنند».
مادر مهربان شهید اسحاقی درباره شهادت پسرش میگوید: «پسرم دانشجوی سال سوم دانشگاه شهید بهشتی و معاون شهید حسین خرازی بود ۵ سال در تهران در دفتر سیاسی اطلاعرسانی سپاه تهران مشغول به کار بود و بیش از ۱۰ بار به مأموریت یک تا ۳ ماهه رفته بود تا اینکه در عملیات کربلای ۵ که با رزمندگان اصفهان بود شهید شد و شهید حسین خرازی هم بعد ۴۵روز شهید شد».
**اشتیاقی مادرانه از آخرین هدیه روز مادرِ پسر شهیدش
از وی درباره آخرین روز مادری که پسرش درکنارش بود سؤال میکنم، با وجود گذشت سالیان طولانی بهخوبی به خاطر دارد و با اشتیاق از هدیه پسر شهیدش تعریف میکند: «آخرین روز مادری که پسرم بود، برای من و خواهرش روسری هدیه خریده بود، به من گفت که مادر این روسری را دوست داری و من گفتم خیلی و روی سرم گذاشتم».
جهت دلجویی میگویم مادر جان چه انتظاری از ما جوانها دارید که پاسخ میدهد: «انتظار دارم راه شهدا را ادامه دهید و فرزندان شهید ما را فراموش نکنید».
آری! گاهی سنتها تغییر میکنند! گاهی مادران برای تبریک روز مادر نزد فرزندانشان میروند! مادرانی آسمانی که در هیاهوی روزمرگیها و فراموشیهای ما از خاطرمان راه گم میکنند.
مصاحبه از زینب شهباز پور
نظرات