نویسنده: محمد شکوهی
آیا جایی خبری هست هنوز؟

خدا کند آخر شاهنامه ما خوش باشد!

” اخوان ” با آنکه از «زمستان» سیلی میخورد «از این اوستا»میگوید و بارقه امیدش اینگونه به ما میفهماند؛ « آخر شاهنامه» خوش است.

خدا کند آخر شاهنامه ما خوش باشد!

۸دی: درگشت و گذار از آرامگاه حکیم توس به تندیس اخوان ثالث برخوردیم که اگر تندیس را نمی‌دیدیم شاید پیدا کردن قبر اخوان کار ساده ای نبود. کما اینکه در سه سال قبل که به دیدار فروسی نائل شده بودم، نتوانستم قبر اخوان را بیابم وحسرتش تا به امروز در دلم جا خوش کرده بود.
مهدی اخوان ثالث با تخلص م.امید در پشت موزه توس واقع در محوطه آرامگاه حکیم فردوسی مأوا گزیده بود تا شاید از گرمای شاعر حماسی ادب پارسی از شر زمستان تحمیلی اش در امان باشد. اما افسوس که اخوان را در هر دوعصر دچار زمستان کردند.

م. امید در عصر خویش بواسطه اختناق شاهنشاهی به ناچار عزلت نشینی اختیار کرد و امروزه با آنکه او را فردوسی زمان میخوانند، هم بواسطه کم توجهی به فرهنگ گوشه گیری اش امتداد پیدا کرده ست. در مورد آنچه که فضای آرامگاه شاعر زمستان ایران ما به ذهنم می رساند، باید بگویم اخوان شعر زمستانش را نه برای عصر خود که برای عصر ما هم سروده ست. آنجا که صحبت سرما و دندان را شرح می دهد و می گوید؛« وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون… نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم ، زچشم دوستان دور یا نزدیک….».

شاعر زاده محله سراب مشهد معاصر آنقدر خفقان و کم توجهی در جسم وجانش نشسته که در شعر قاصدک( قاصدک در همه زمان ها حکایت خبرخوش و شادی است) ناامیدی از تغییر فضای موجود را فریاد میزند و می گوید؛« در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز!»

او درقاصدک گریه میکند و بواسطه تجربه های تلخش او را دروغ می‌پندارد و درحالی که غربت تنهایی را با روح و تن خویش لمس کرده، دوباره امید کم رنگ خویش را در قاصدک زنده میکند و با لحنی که گویا انتظار خبر خوش را دارد، از قاصدک میپرسد؛ « آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی؟» و میداند که حرکت بزرگی شکل نخواهد گرفت بهمین خاطر به پاره آتش هایی که تا شعله ور شدن فاصله زیادی دارند دل می‌بندد تا شاید اخگر و جرقه ها چراغ امید را در جامعه روشن کنند؛« در اجاقی طمع شعله نمی بندم ، خردک شرری هست هنوز؟».


مهدی اخوان ثالث در۶۲ سال زندگی خویش عاشق وطن بود و بقول خودش؛« تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم» اما با همه علاقه اش به وطن در جایی صدا اینگونه ازگلویش فریاد می شود؛« دست بردار از این دروطن خویش غریب»

او با آنکه از «زمستان» سیلی میخورد «از این اوستا»میگوید و بارقه امیدش اینگونه به ما میفهماند؛ « آخر شاهنامه» خوش است.
اما ختم سخن اینکه اول و آخر شاهنامه برای اخوان که خوش نبود، خدا کند آخر شاهنامه ما خوش باشد!.
براستی آخر ِ شاهنامه اخوان چرا خوش نیست!؟ / محمدشکوهی

 

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه