تحریفات حادثه کربلا؛

چرا فقط جنایت‌های کربلا گفته می‌شود / یکی از جانی‌‌های بر حسین‌بن‌علی ما هستیم!

باید اعتراف کنیم که یکی از جانی‌‌های بر حسین‌بن‌علی(علیهم‌السلام) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه‌‏اش را می‏‌خوانیم، و صفحه دیگرش را نمی‌‏خوانیم. جانی‌‌های بر امام‏ حسین(ع) آنهایی هستند که‏ این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و می‌‏کنند.

چرا فقط جنایت‌های کربلا گفته می‌شود / یکی از جانی‌‌های بر حسین‌بن‌علی ما هستیم!

به گزارش هشت دی، با فرا رسیدن ماه محرم بازار مداحی و سخنرانی‌ها گرم شده است. به همین مناسبت لازم دانستیم با گذری در کتاب حماسه حسینی استاد شهید مرتضی مطهری به استقبال ماه محرم برویم تا برخی کاستی‌ها و ضعف‌های مداحی‌ها و سخنرانی‌ها مطرح و در اختیار خوانندگان دوستداران اهل بیت (ع) قرار گیرد. در این بخش به موضوع  می‌پردازیم:

موضوع بحث، حماسه ‏حسینی است. اول باید کلمه حماسه را که در زبان‏ فارسی زیاد استعمال می‏‌‌شود، برای شما توضیح بدهم.
کلمه حماسه به معنی شدت و صلابت است، و گاه به معنی شجاعت و حمیت‏  استعمال می‏‌شود. علمای شعر شناس، منظومه‏‌های شعری را از نظر محتوی یعنی‏  از نظر نوع معنی و هدف شعر به اقسامی تقسیم می‏‌کنند: بعضی از منظومه‏‌ها را منظومه‏‌های غنایی، بعضی را منظومه‏‌های‏ حماسی و بعضی را منظومه‏‌های وعظی و اندرزی، بعضی را منظومه‏‌های رثایی و بعضی دیگر را منظومه‏‌های مدحی می‏گویند، دیوان و غزلیات حافظ، غزلیات‏ سعدی و دیوان شمس تبریزی، منظومه‏های‏غنایی است، یعنی اگر چه هدف در اینها عرفان است، ولی لااقل از نظر تشبیب، زبان عاشقانه است، سخن از حسن و بی‏‌اعتنائی محبوب است، سخن از درد فراق و درازی شب‏ فراق و کوتاهی‏ ایام ‏وصال است:

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

 گل در اندیشه، که چون عشوه کند در کارش

دلربائی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم‏ خدمتکارش

این یک شعر غنائی است، گر چه در آخر به یک معنی عرفانی بسیار لطیف‏ و عالی می‌‏رسد و حافظ همیشه این‌‏طور است. در آخر همین شعر می‌‏گوید:

صوفی سرخوش از این دست که کج کرده

کلاه بدو جام دگر آشفته شود دستارش

اشعارغنائی زیاد است. شعر رثایی یا مرثیه که برای بزرگان دین و سایر بزرگان دنیا و کسانی که‏ منشأ خیر و برکتی بوده‏اند، گفته شده است، نوع دیگر شعر است.

خود همین حافظ، فرزند جوانش که می‌‏میرد با همان زبان مخصوص خودش مرثیه می‌‏گوید:

بلبلی خون‏جگر خورد و گلی حاصل کرد

باد غیرت به صدش حال پریشان دل‏ کرد

طوطی‌‏ای را به هوای شکری دل خوش بود

ناگهش سیل ‏فنا نقش امل باطل کرد

آه و فریاد که از چشم حسود مه و مهر

در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

اشعار رثایی زیاد است. مدح و ستایش هم که الی ‏ماشاءالله، خصوصا تملق‏ و چاپلوسی ! اشعار حماسی اشعار دیگری است، که معمولا فقط آهنگ خاصی را می‏‌پذیرد.  شعر حماسی، شعری است که از آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی می‏آید، شعری است که روح را تحریک می‌‏کند و به هیجان می‏‌آورد، مثلا:

تن مرده و گریه دوستان

به از زنده و طعنه دشمنان

مرا عار آید از این زندگی

که سالار باشم کنم بندگی

این تقسیم‌بندی اختصاص به شعر ندارد، نثر هم همین‌‏طور است، نثرهای‏ حماسی داریم، نثرهای غنائی داریم، نثرهای رثایی داریم، انواع نثرها داریم.

در جنگ صفین در اولین برخوردی که میان سپاه علی علیه‌‏السلام و سپاه معاویه می‏‌شود، علی(ع) روی حساب ‏خودش حاضر نیست که شروع‏  کننده جنگ باشد و تمام کوشش این است که تا حد ممکن مشکلات و اختلافات‏ را حل کند، بلکه بتواند معاویه و یارانش را به اصطلاح روبراه کند، ولی یک وقت متوجه می‌‏شود که آنها پیشدستی کرده‏‌اند و شریعه، یعنی جایی‏ که می‌‏شود از فرات آب برداشت را گرفته‌‏اند. علی علیه‌‏السلام سعی می‏‌کند با مذاکره مسئله را حل کند، و پیغام می‌‏دهد که هنوز بنای جنگ نیست و می‌‏خواهیم مذاکره کنیم بلکه مسئله با مذاکره حل شود.  ولی طرف مقابل‏ قبول نکرد، بنابراین یا اصحابش باید از تشنگی از پا در بیایند و یا باید جنگید. جنگی که دشمن شروع کرده است. در ” نهج البلاغه ” است که علی علیه‏‌السلام در مقابل جمعیت، ناراحت‏ و عصبانی از اینکار می‏ایستد و یک خطبه چندسطری می‏خواند، می‏فرماید:  «قد استطعموکم القتال»(۱) اینها گرسنه جنگند و از شما غذا می‏‌خواهند  اما از دم شمشیر، «فاقروا علی مذله، و تأخیر محله، او رووا السیوف‏ من الدماء ترووا من الماء»(۱) لشکریانم ! نمی‏گویم بروید بجنگید، بروید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا تن به ذلت بدهید که آب‏ را ببرند و شما نگاه کنید، یا اینکه این تیغ‌ها را از خون این ناکسان‏ سیراب کنید تا خودتان سیراب شوید. «فالموت فی حیاتکم مقهورین، و الحیاش فی موتکم قاهرین»(۱) زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده‏ باشید، ولی توسری‌‏خور. علی علیه‌‏السلام با این سخنان آنچنان هیجان ایجاد کرد که در کمتر از دو ساعت، دشمن را بکلی از کنار شریعه فرات دور کردند که دیگر دشمن از تشنگی له‏‌له می‌‏زد. ولی علی علیه‏‌السلام به سپاهیان‏ خود گفت شما هر روز اجازه بدهید که بیایند و آب بردارند. لشکریان‏ گفتند آنها به ما آب ندادند، پس ما هم به آنها آب نمی‏دهیم، ولی علی‏(ع) فرمود: خیر، این یک کار غیر انسانی است، آب یک چیزی است که‏ هر جانداری حق دارد از آن استفاده کند، به آنها آب بدهید.

پس معلوم شد سخن می‏‌تواند سخن حماسی باشد و سخن حماسی یعنی سخنی که در آن بویی از غیرت و شجاعت و مردانگی باشد، بویی از ایستادگی و مقاومت‏ باشد. اگر شعر یا نثری دارای این خصوصیات باشد، آن را حماسی می‏‌گویند. سرگذشت‌ها و حادثه‏‌ها و تاریخچه‏‌ها هم اقسامی دارند. حادثه‏هایی داریم‏ غنایی، حادثه‏‌هایی داریم اندرزی، حادثه‏‌هایی داریم رثایی و حادثه‏‌هایی‏ داریم حماسی. یک سرگذشت تمامش فقط غناست، بوی غنا می‏دهد، عشق است‏. مجلات را شاید کم و بیش می‏‌خوانید، در اینها چه حکایت واقعی، چه‏ افسانه، چه مخلوطی از واقعیت و افسانه، همه‌‏اش داستان غنایی است.  حالا این همه داستان غنایی به گوش این ملت برود چی از آب در می‌‏آید، من‏ نمی‌‏دانم(۲). داستان‌های رثایی و به اصطلاح تراژدی‌ها هم زیاد است. صفحات حوادث روزنامه‌‏ها را اگر بخوانید اغلب از این‏‌جور قضایا می‌‏بینید. داستان‌های اندرزی هم داستانهایی‏ هستند که در آنها پند و اندرز است. ” داستان راستان(۳) همه‏اش‏ داستان‌های اندرزی است. حتی شخصیت‌ها هم اقسامی دارند، بعضی از شخصیت‌ها، شخصیت حماسی هستند و روحشان حماسه است. بعضی روحشان غنائی است، بعضی روحشان اساسا رثایی است، آه و ناله است، بعضی شکل روحشان شکل‏ پند و اندرز و موعظه است.

حالا که به طور اجمالی معنی حماسه را فهمیدیم، می‏توانیم در اطراف‏ حماسه حسینی بحث بکنیم. آیا حسین‏‌بن‌‏علی(علیهم‌االسلام) حادثه حماسی دارد یا ندارد؟ آیا شخصیت‏ حسین‏‌بن‌‏علی(علیهم‌االسلام) یک شخصیت حماسی هست یا نیست؟ ما باید شخصیت حسین‏‌بن‌‏علی(علیهم‌االسلام) را که برای ما یک شخصیت انسانی است‏ بشناسیم. این مرد که ما هر سال به نام او وقت‌ها صرف می‏‌کنیم، پول‌ها خرج‏ می‏‌کنیم، روزها تعطیل می‌‏کنیم، باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین علیه‏‌السلام یک شخصیت حماسی هست‏ یا نه؟ آیا ما باید با وجود حسین(ع) و سرگذشت او یک احساس حماسی‏ داشته باشیم، یا یک احساس تراژدی، مصیبت، رثا و نفله‏شدن؟ در اینجا لازم است مختصری توضیح بدهم:

شخصیت‌های حماسی که اغلب در منظومه‏‌های حماسی از آنها یاد شده است، جنبه نژادی و قومی دارند و این اعم است از شخصیت‌های افسانه‌‏ای مثل رستم و اسفندیار و یا شخصیت‌های واقعی مثل جلال‌الدین خوارزمشاه در تاریخ ایران. غالبا قهرمانان یک قوم اعم از واقعی و افسانه‌‏ای، از آن نظر که انتساب‏ به آن قوم دارند، احساسات آن مردم را تحریک می‌‏کنند. اصولا قهرمان‏ دوستی و قهرمان پرستی جزء سرشت بشر است. مخصوصا وقتی که قهرمان، تعلقی هم به انسان داشته باشد که انسان بخواهد به او افتخار کند. این‏ قهرمان‌های کشتی که موفقیتی به دست می‌‏آورند، براستی مردم برای آنها ابراز احساسات می‏‌کنند، یا قهرمانی که هالتر بلند کرده و رکورد را شکسته‏ و مثلا سه کیلو بیشتر از رکورد جهانی بالا برده است، چقدر تاج‏‌گل نثارش‏ می‏‌کنند، و یا برای کسی که کشتی گرفته و با یک فن، حریف خود را ضربه‏ فنی کرده است، براستی ابراز احساسات می‏‌کنند.

اینها به خاطر این است که قهرمان‌‏دوستی و قهرمان‏‌پرستی در سرشت بشر است و ضمنا او از قهرمان ملت و قوم خودش تجلیل می‏‌کند نه از قهرمان‏ دیگری. در کشتی‌های بین‌‏المللی افراد هر ملت چه آنهایی که آنجا حاضرند و چه آنهایی که از رادیوها گوش می‌‏کنند، احساساتشان متوجه هموطنان خودشان‏ است که افتخاری برای وطن و قوم خودشان کسب کنند. ما وقتی داستان رستم و
اسفندیار و افراسیاب و این‏طور چیزها را می‌‏خوانیم، چون می‏‌گویند افراسیاب‏ از ماوراءالنهر و از یک ملت دیگری بوده و رستم از ملت ایران بوده است‏، قهرا دلمان می‏‌خواهد که همیشه تفوق مال رستم باشد، و افسانه‏‌ساز هم‏ داستان‌ها و افسانه‏‌ها را چنان ساخته است که با ذائقه ما جور در بیاید، یعنی همیشه آن طرف مغلوب و محکوم و این طرف غالب و قاهر باشد. این‏ حماسه‌ها، حماسه‌‏های قومی است، یعنی اختصاص به یک قوم و نژاد معین و یک آب‏وخاک معین دارد.

اما مطلب در مورد حسین علیه‏‎‌السلام غیر از این است. حسین(ع) یک‏ شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلال‏‌الدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی‏ است و نه آنطور که رستم افسانه‏‌ای یک شخصیت حماسی است. حسین(ع)  یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت، حماسه بشریت، نه حماسه‏ قومیت. سخن حسین(ع)، عمل حسین(ع)، حادثه حسین(ع)، روح حسین‏(ع)، همه چیز حسین(ع) هیجان است، تحریک است، درس است، القای نیروست، اما چه‏‌جور القای نیرویی؟ چه‌‏جور درسی؟ آیا از آن جهت‏ که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است؟! یا از آن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست؟! یا به قول بعضی از ایرانی‌ها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است! اساسا در وجود حسین(ع) یک چنین حماسه‏‌هایی نمی‏‌تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین(ع) هم همین است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسه‏‌هاست، کمتر افراد می‏‌توانند او را بشناسند. حالا ببینیم که واقعا چطور است؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسین‏‌بن‌‏علی( علیهم‌االسلام) از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبه‌‏های انسانی نه‏ جنبه قومی ‏و ملی پیدا نخواهید کرد. حسین(ع) سرود انسانیت است، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرأت عرض می‏‌کنم که‏ نظیر ندارد. شما در دنیا حماسه‌‏ای مانند حماسه حسین‌بن‏‌علی(علیهم‌السلام) پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن. و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناخته‌‏ایم.

حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه‏‌اش یا بی‏‌نظیر است و یا کم‌نظیر. اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی‌‏نظیر و یا کم نظیر می‏‌بینیم. یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیست‏ و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمی‌‏کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد. البته در تاریخچه جنگ‌های صلیبی، جنایت‌های‏ اروپایی‌ها خیلی عجیب است و اینکه جرأت نمی‌‏کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد، چون توجه من یکی به جنگ‌های صلیبی و جنایت‌هایی است که مسیحیان در آن مرتکب شدند و یکی هم به جنایت‌هایی است‏ که همین اروپایی‌ها در اندلس ‏اسلامی مرتکب شدند که آنهم عجیب است. تاریخ‏ اندلس مرحوم‏ آیتی را که دانشگاه چاپ کرده است بخوانید، کتابی‏ است بسیار تحقیقی و آموزنده. در این کتاب نوشته است: اروپایی‌ها به ۱۰۰ هزار زن ‏و مرد و بچه اجازه‏ دادند که هر جا می‏‌خواهند بروند، بعد که این‌ها راه افتادند، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقه زدند که اجازه حرکت دادند. به هر حال تمام این‏ ۱۰۰هزار نفر را کشتند و سر بریدند. شرقی هرگز از نظر جنایت به غربی‏ نمی‌‏رسد. شما اگر در تمام تاریخ مشرق‏ زمین بگردید، دو جنایت را حتی در دستگاه اموی پیدا نمی‌‏کنید، یکی آتش زدن زنده ‏زنده، و دیگری قتل عام‏ کردن زنان، ولی در تاریخ مغرب ‏زمین این دو نوع جنایت فراوان دیده می‏‌شود.  زن کشتن در تاریخ مغرب‏‌زمین یک امر شایعی است. هنوز هم باور نکنید که اینها روح انسانی داشته باشند. آنچه در ویتنام صورت می‏‌گیرد ادامه‏ روحیه جنگ‌های صلیبی و جنگ‌های اندلس آنها است. این کار که چند ۱۰۰هزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند ولو این افراد جانی هم باشند، کار مشرق‏‌زمینی نیست و از عهده مشرق زمینی چنین جنایتی بر نمی‏‌آید. این‏ کار فقط از عهده مغرب زمینی قرن بیستم برمی‌‏آید. این جنایت که در صحرای سینا ۱۰ها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگی بمی‌رند برای اینکه اگر اسیر بگیرند باید به آنها نان بدهند، فقط مال غربی است. شرقی این جور جنایت نمی‌‏کند. یهودی فلسطینی صد درجه‏ شریف‌تر از یهودی غربی است. اگر مردم فلسطین یهودی‌های ملی اهل همان‏ فلسطین بودند که این جنایت‌ها واقع نمی‏‌شد. این جنایت‌ها همه مال یهودی‏ غربی است.

به هر حال من جرات نمی‏‌کنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است، ولی‏ می‏‌توانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است. از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت است‏، یک رثاء است.  این صفحه را که نگاه می‌‏کنیم، در آن، کشتن بی‌گناه‏ می‌‏بینیم، کشتن جوان می‌‏‌بینیم، کشتن شیرخوار می‏‌‌بینیم، اسب بر بدن مرده‏ تاختن می‏‌بینیم، آب ندادن به یک انسان می‏‌بینیم، زن و بچه را شلاق زدن‏ می‏‌بینیم، اسیر را بر شتر بی‌جهاز سوار کردن می‌‏بینیم. از این نظر قهرمان‏ حادثه کیست؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم‏، آن که می‌‏خورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در این نگاه یزید‌بن‌‏معاویه است، عبیدالله‌‏بن‌‏زیاد است، عمر سعد است، شمربن‏‌ذی‏‌الجوشن است، خولی است و یک عده دیگر. لذا وقتی که صفحه سیاه‏ شمر نیست در آنجا، قهرمان حسین(ع) است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است‏، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حق‏‌پرستی است. آن صفحه را که نگاه‏ کنیم، می‌‏گوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می‌‏کنیم می‏‌بینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه‏ می‌‏بیند که می‌‏فرماید: «قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لک»(۴).

مسلما جبرئیل ‏امین در مقابل اعلام خدا که فرمود: «انِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً»(۵) سؤالی نمی‌‏کند، بلکه آن‏ دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را می‌‏دیدند و صفحه دیگر آن را نمی‏‌دیدند، از خدا این سؤال را می‏‌کردند که آیا می‌‏خواهی کسانی را در زمین‏ قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون»(۶) من می‏‌دانم چیزی را که شما نمی‏‌دانید. آن صفحه، صفحه‏ای است که ملک اعتراض می‏‌کند، بشر سرافکنده است و این صفحه، صفحه‏‌ای است که بشریت به آن افتخار می‏‌کند. چرا باید حادثه‏ کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم؟ و چرا باید همیشه‏ جنایت‌های کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین‏‌بن علی(ع) از آن جنبه‌ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین‌‏‌بن‌‌‏علی(علیهم‌االسلام) می‌‏دهیم و می‌‏نویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این‏ داستان را کمتر مطالعه می‌‏کنیم، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن می‌‏چربد. و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی‏ می‏‌چربد پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانی‌‌های بر حسین‌بن‌علی(علیهم‌السلام) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحه‌‏اش را می‏‌خوانیم، و صفحه دیگرش را نمی‌‏خوانیم. جانی‌‌های بر امام‏ حسین(ع) آنهایی هستند که‏ این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و می‌‏کنند.

حسین(ع) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند، اما حسین(ع) که فقط این تن نیست، حسین(ع) که مثل من و شما نیست، حسین(ع) یک مکتب است و بعد از مرگش زنده‏‌تر می‏‌شود. دستگاه بنی‌‏امیه خیال کرد که حسین(ع) را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین(ع) از زنده حسین(ع) مزاحم‌تر است، تربت حسین(ع) کعبه صاحبدلان است.  زینب هم به یزید همین را گفت. گفت اشتباه کردی، «کد کیدک واسع‏ سعیک، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا، و لا تمیت وحینا(۱) هر نقشه‌‏ای که داری بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی‏‌توانی برادر مرا بکشی و بمیرانی، برادر من زندگی‌اش طور دیگر است، او نمرد، بلکه زنده‌‏تر شد.  در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند. ” کمیت ” مرثیه‏گو بود، ” دعبل خزائی ” مرثیه گو بود.

پی نوشت:

  1. نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه ۵۱، صفحه. ۱۳۸
  2. اشاره به مجلات زمان طاغوت است.
  3. اشاره به دو جلد کتاب داستان راستان نوشته استاد شهید است.
  4. ملائکه گفتند پروردگارا ! آیا کسانی را خواهی گماشت که در زمین‏ فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود، تو را تسبیح و تقدیس‏ می‏کنیم ؟ سوره بقره، آیه. ۳۰
  5. سوره بقره، آیه. ۳۰
  6. سوره بقره، آیه. ۳۰
  7. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۵ و اللهوف، ص. ۷۷

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه