پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
روز سینمای سفارتی؛ از «عصبانی نیستم» تا «شیفتگی»/ «طبقه حساس» گسترش یک ایده در عرض با شوخیهای گوارشی
عدهای برای مضمون سیاسی و نه ساختار فیلم «عصبانی نیستم» دارند گریبان چاک میدهند و قصد دارند این فیلم سفارتی را فیلم خوشساختی جلوه دهند.
به گزارش ۸دی نیوز و به نقل از رجا ،البته حواشی سیاسی پیرامونی این فیلم و ترس سازندگان آن از مواجهه با سوالات و واکنشهای برخی حاضران، باعث شد تا با بهانهی ساختگی نرسیدن فیلم «طبقه حساس»، فیلم «درمیشیان» به جای ساعت ۱۶، در ساعت ۱۰ صبح اکران شود. همین تغییر برنامه هم منجر به عدم برگزاری نشست این فیلم و در واقع گریز سازندگان آن از پاسخگویی به سوالات اهالی رسانه شد.
عصبانی نیستم (رضا درمیشیان): من عصبانی نیستم، اما از مردم انتقام میگیرم!
در این فیلم حامی فتنه، دیالوگ تاریخی مهمی وجود دارد که از سوی قهرمان فیلم که یک دانشجوی ستارهدار اخراجی است، خطاب به دکتر روانشناس بیان میشود با این مضمون که «وقتی من مردم را میبینم که میخندند و شاد هستند، عصبانی میشوم». حکایت فیلم «عصبانی نیستم» هم مثل فیلمهای دیگر امسال جریان شبه روشنفکری در تطهیر فتنهی ۸۸، حکایت همین دیالوگ است. فیلمسازی که از دست مردم مملکتش عصبانی است و به خاطر عدم حمایت از جریان فتنه، قصد انتقامگیری از آنها را دارد، اصرار دارد تا بگوید «عصبانی نیستم». در حالی که عصبانی است و کینهی مردم را به دل گرفته است. تا جایی که در جایی از فیلم، یکی از کاراکترها خطاب به قهرمان فیلم میگوید: «این مردم که به خاطرشون ستارهدار شدی، یک بار اومدن ازت بپرسن الان چیکار میکنی؟» و قهرمان فیلم هم سکوت میکند. کمی بعد هم، قهرمان فیلم به دعوت نامزدش به سراغ پولدارها و سرمایهدارهای شهر و هر کس دیگری که با او مخالف است، میرود و آنها را زیر بار کتک میگیرد.
جالب است که منتقدانی که سالهاست سینمای ارزشی وطنی را به شعاری بودن محکوم میکنند و هر سکانس نماز خواندن و دعا کردن و امثالهم را کلیشهای میخوانند، در برابر شعارهای گلدرشت فیلم «عصبانی نیستم» -آنجا که بیربط و باربط از حرفهای احمدینژاد استفاده میکند یا تیپهای کاریکاتوری از مذهبیها را در قاب قرار میدهد و آنها را طالبان میخواند تا انتقام خود را بگیرد- سکوت میکنند. سکوت میکنند و نمیگویند که مردم میآیند در سینما که فیلم ببینند و تصویر را رصد کنند، نه اینکه سخنرانی بشوند و فقط حرف و دیالوگ تحویل بگیرند. «عصبانی نیستم» عبارت است از حرف، حرف و حرف.
ضعف فیلم به حدی است که مهمترین گرهی داستانی آن، اصولاً از لحاظ منطقی و شخصیتپردازی مشکل دارد. نوید –قهرمان فیلم- میخواهد با ستاره ازدواج کند، ستارهای که یک دختر کاملاً مدرن شهری است که با پسران به راحتی دوست میشود و معاشرت میکند، اما از آنجا که طبق قاعدهی فیلمهای سفارتی، همیشه باید پای یک پدر ریشوی سختگیر در میان باشد، بر خلاف شخصیتی که از ستاره دیدهایم، متوجه میشویم او درست مثل یک دختر سنتی کاملاً تحت امر پدر است و اگر پدر اجازهی ازدواج ندهد، او حتی اعتراض هم نمیکند. ستاره به قدری مطیع پدر است که حتی وقتی پدرش برای او خواستگار جور میکند و میخواهد او را به زور به عقد پسری که دوستش ندارد درآورد، باز هم سکوت میکند. و این همان دختر مدرنی است که در دانشگاه تهران تحصیل میکند و بیشتر اوقات روزش را با دوستپسرش به خیابانگردی میگذارند. جالب است که این شخصیتپردازی مضحک با سکوت منتقدان فرمالیست روبرو میشود. چرا که ظاهراً محتوای سیاسی فیلم در حمایت از فتنهگران، دین و دنیای دوستان فرمالیست را برده است!
اندیشهی پشت فیلم به قدری میان تهی است که وقتی فیلمساز میخواهد از خشونت بسیجیها انتقاد کند، یک بسیجی در حال کتک خوردن با صورت خونی را نشان میدهد که سبزها با او وحشیانه رفتار میکنند! و بعد چند دیالوگ مضحک هم قرار میدهد که «ما اهل زدن نیستیم…» و ما باید باور کنیم که این بسیجی با صورت خونین و در حال کتک خوردن، یک موجود خبیث وحشی است!
«عصبانی نیستم» همانطور که امروز در بخش جنبی جشنواره برلین حضور دارد، فردا و فرداهای دیگر هم در جشنوارههای دیگر حضور خواهد داشت و کارگردتن فیلم، دور دنیا را با این فیلم خواهد گشت. چون مو به مو فرمولهای سفارتهای خارجی در این فیلم به کار گرفته شده است. قهرمان فیلم باید یک کرد مظلوم باشد، باید به ۱۸ تیر در فیلم اشاره شود، پدر ریشوی زورگو در فیلم باشد، مردم ایران بدبخت باشند و برای ادامهی زندگی حتی وادار به فروش هر دو کلیهی خود شوند، مذهبیها چاق بدترکیب و خبیث باشند، گاه و بی گاه به وقایع سال ۸۸ اشاره شود و …
طبقه حساس (کمال تبریزی): گسترش در عرض با شوخی های گوارشی
اگر از ایدهی اصلی «طبقه حساس» پیش از این در رسانهها مطلع شده باشید، فیلم چیزی بیش از آن همان ایدهی یک خطی بامزه ندارد. همسر مردی غیرتی و سنتی، میمیرد و او را در قبری دو طبقه دفن میکنند تا در صورت مرگ مرد، او را هم بالای سر همسرش دفن کنند. اما بر اثر ماجراهایی، مرد دیگری را در قبر همسر او دفن میکنند…
یک فیلم بیدرد که از ایدهی خود به خوبی استفاده نمیکند و خیلی زود به تکرار میافتد. داستان مدام در عرض پیش میرود و موقعیت اولیه دائم تکرار میشود. بدتر آنکه نویسنده در ده دقیقهی پایانی ناگهان متوجه میشود، فیلمنامهاش هیچ مضمونی ندارد و بنابراین پایان فیلم، عجیب و غریب، بیربط و شعاری شده است تا از خلال یک ساعت و نیم شوخی جنسی و گوارشی، یک مضمون انسانی حاصل شود.
«طبقه حساس» ادامهی افول «کمال تبریزی» در سرازیری مسیر فیلمسازی اوست. فیلمی بدون درد با حرفهای کهنه و بیانی الکن که حتی به واسطهی تعدد شوخیهای گوارشیاش، به درد سرگرم شدن خانوادهها هم نمیخورد.
شیفتگی (علی زمانی عصمتی): شفتکی یا آشفتگی؟
دیروز «رضا عطاران» در نشست خبری فیلم «طبقه حساس» در برج میلاد جملهی جالبی گفت که حکایت آن شبیه همین فیلم «شیفتگی» است. «رضا عطاران» گفت برای اینکه مردم بخندند، حتی حاضرم شلوارم را هم پایین بکشم. حالا به نظر میرسد برخی کارگردانان برای آنکه از جشنوارههای خارجی جایره بگیرند، حاضرند شلوار از تن کودک ایرانی روی پروه دربیاورند و دور حوض یک خانهی قمرخانم بچرخانند. حاضرند سوژهی فیلم را تجاوز به کودکان استثنایی قرار دهند، حاضرند انواع و اقسام آدمهای اگزوتیک از جمله زن مردنما را به تصویر بکشند، حاضرند برای یک گوشهی چشم موآبیها، در یک دروغ تاریخی نشان دهند که در شهر مذهبی یزد، یک سرباز کلانتری به قدری عاشق صدای یک خوانندهی زن غیرمجاز به نام غوغاست که از کلانتری برای او خبرچینی میکند. و آنها که شهر مذهبی یزد را میشناسند، فقط میتوانند عمق دروغ این کارگردان را متوجه شوند.
یزد همان جایی است که وقتی چندین سال پیش در حین برگزاری اختتامیهی جشنوارهی سینماحقیقت، یکی از بازیگران زن مشهور همین «علی زمانی عصمتی» را در هفده سالگی روی سن و در حال اهدای جایزهاش بوسید، آشوبی برپا شد و تا چند روز اوضاع شهر آشفته بود. اما چه میشود کرد که «عصمتی» یزد را آنگونه که جشنوارهها و سفارتها دوست دارند، میپسندد.
«شیفتگی» اما به جز اینکه به موضوعی تهوع آور میپردازد، هیچ نکتهی قابل ذکری ندارد. فیلم به قدری آشفته است که نیمی از حاضرین در سالن، نتوانستند آن را تحمل کنند و سالن را ترک کردند. شاید بهتر بود نام فیلم به جای «شیفتگی»، آشفتگی یا شاید هم شفتگی میشد
به هر حال، «علی زمانی عصمتی» بهتر است در کنار کاسبی با مضامین حساس در جشنوارههای خارجی و ساخت فیلم سفارتی، فیلمسازی را هم گاهی اوقات تمرین کند. هر چند تمرین شرافت برای بعضی فیلمسازن واجبتر از هر چیزی است.
نظرات