پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
مرگ چهار دانشآموز پشت پیکان وانت
سعیده و زهرا و زبیده تو پیکان وانت شوهرخاله شان با کامیون تصادف کردند و همانجا جان دادند. بعد فهمیدم توی بیابان که بودیم پسرم ماجرا را با موبایل فهمیده بود اما به من نگفته بود.»
به گزارش ۸دی، روز نامه اعتماد نوشت:
«ساعت ١٠ صبح بود. من تازه گاو و گوسفندهایم را از بیابان آورده بودم. همین که رسیدم دختربزرگم که ١٩ سال دارد گفت سه تا از خواهرهاش سرصبحی تو راه مدرسه با کامیون تصادف کردن و بردنشان بیمارستان. راه افتادم برم دنبالشان که مادرشان گفت سعیده و زهرا و زبیده تو پیکان وانت شوهرخاله شان با کامیون تصادف کردند و همانجا جان دادند. بعد فهمیدم توی بیابان که بودیم پسرم ماجرا را با موبایل فهمیده بود اما به من نگفته بود.»
پیرزاد امیریجوان، پدر زهرا، زبیده و سعیده با زبان سیستانی اینها را میگوید و پشت گوشی تلفن سکوت میکند. شوک ناگهانی از دست دادن سه تا از دخترها به حرفها و سکوتهایش آمیخته است. دیروز ساعت ۶ و۴٠ دقیقه صبح، زهرا و زبیده و سعیده کنار خیابان نزدیک خانهشان در روستای آپدوم در انتظار رسیدن شوهرخالهشان ایستاده بودند تا با دخترش از راه برسد و آنها را به مدرسه ببرد.
از آنجا که آموزش و پرورش بودجهای ندارد تا برای رفتوآمد دانشآموزان آنجا مینیبوسی بخرد یا کرایه کند دخترها در گرما و سرما پشت وانت پیکان مینشینند و ٢۵ کیلومتر راه را تا مدرسهشان میروند. دخترها یکی یکی در حال سوار شدن پشت پیکان وانت بودند که راننده یک کامیون بنز میان جاده کنترل فرمان را از دست داد و با وانت پیکانی که بچهها در حال سوار شدن به آن بودند، برخورد کرد. ۴ تا از دخترها همانجا در دم جان سپردند و یکی از آنها به بیمارستان منتقل شد. این حادثه در روستای آپدوم از توابع بخش لاشار نیکشهر اتفاق افتاد.
آقا پیرزاد پدر دخترها صحبتهایش را بریده بریده ادامه میدهد و بعد از سکوتی طولانی میان حرفهایش میگوید: «یکی از دخترام اول دبیرستان بود و دوتا دیگه هفتم و هشتم درس میخواندند. تو آپدوم خیلی از خانوادهها دخترهایشان را به مدرسه نمیفرستند اما من میخواستم دخترهایم درس بخوانند و برای خودشان کارهای شوند.» آقا پیرزاد میان سکوتهایش به چند ساعتی فکر میکند که ناگهان همهچیز زندگیاش زیر و رو شد. به این فکر میکند که حالا امروز ساعت دو بعدازظهر که بیاید قرار نیست دخترها زنگ در را بزنند و با کیف و کتابهایشان خانه را شلوغ کنند. آقا پیرزاد میگوید: «راننده وانت پیکان باجناقم بود. ماهی ۶٠ هزارتومان به او میدادم تا دخترها را هر روز ببرد و بیاورد. حالا دختر او هم فوت کرده و عزادار است. فقط یکی از همکلاسیهایشان زنده مانده که او هم در بیمارستان است.» یکی از اهالی بومی آپدوم در گفتوگو با «اعتماد» میگوید: «راننده کامیون بنزی که با وانت پیکان مدرسه تصادف کرد یک جوان ١٧ ساله بود که نتوانست به موقع کنترل فرمان را به دست بگیرد و از حادثه جلوگیری کند.»
مرگ چندباره دانشآموزان در سرویسهای مدرسه غیرمجاز
همچنین در تاریخ یازدهم اردیبهشت ماه سال گذشته نیز ٢١ دانشآموز روستای چاهکیچی شهرستان دلگان بر اثر ترکیدن لاستیک و واژگونی وانتی که به عنوان سرویس مدرسه از آن استفاده میشد، مصدوم شدند. سال گذشته نیز تعدادی دانشآموز دختر در همین مسیر در حالی که سوار بر وانتی بودند تا با آن به مدرسه بروند دچار حادثه شدند و جان باختند. یکی دیگر از بومیان آپدوم میگوید: « در منطقه ما محور جاده روستای آپودم – اسپکه را جاده مرگ مینامند چون علاوه بر دانشآموزان تصادفهای دیگری نیز در این مسیر اتفاق میافتاد و تعداد کشته شدههای آن زیاد است.»
یکی از دانشآموزان در راه بیمارستان فوت کرد
مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان درباره این اتفاق گفت: چهار دانشآموز دختر مقطع اول متوسطه صبح یکشنبه براثر سانحه رانندگی در مسیر روستای آپدوم از توابع بخش لاشار نیکشهر جان خود را از دست دادند و یک محصل نیز مجروح شد. یک دستگاه کامیون ساعت ۶ و ۴٠ دقیقه صبح دیروز در راه روستایی از بخش لاشار نیکشهر واقع در جنوب سیستان و بلوچستان به شماری از دانشآموزان در حین سوار شدن به خودروی یکی از والدین برای رفتن به مدرسه برخورد کرد. بر اساس اعلام مرکز فوریتهای پزشکی با توجه بهشدت برخورد کامیون سه دانشآموز در دم جان خود را از دست دادند و ٢ دانشآموز نیز مجروح شدند. یکی از ٢ دانشآموز مجروح در حین انتقال به بیمارستان فوت کرد و حال دانشآموز دیگر نیز وخیم گزارش شده است. مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان با تسلیت این ضایعه دلخراش به خانواده این دانشآموزان گفت: اسامی دانشآموزان فوتی شامل سعیده امیریجوان، زهرا امیریجوان، زبیده امیری جوان و فاطمه بلوچ لاشاری و محصل مجروح زهرا امیری رجا است.
دوست داشتم دخترهایم درس بخوانند
آقا پیرزاد میگوید: «صبح داشتم نماز میخواندم و صدایشان را میشنیدم که سر سفره صبحانه سراغ درس و مشق همدیگر را میگرفتند. من غیر از این سه تا دختر ۵ تا بچه دیگه هم دارم. اما این سه تا من را خیلی دوست داشتند. از اینکه مثل دخترهای دیگر مجبور نیستند توی خانه بمانند و مدرسه میروند، خوشحال بودند. من هیچوقت از درسشان نمیپرسیدم اما خودشان کارنامههایشان را برایم میآوردند و میدیدم که همه نمرههایشان خوب بود.»
نظرات