پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
کلام شهید «تراب پورقلی»:
نباید به دشمن امتیاز داد
در کلامی از شهید «تراب پورقلی» آمده است: نباید به دشمن امتیاز داد و دشمن نباید در ما احساس ضعف ببیند، ما باید تکلیفمان را درست و بهموقع انجام دهیم.
به گزارش هشتدی، شهید «تراب پورقلی» در نهم آذر ۱۳۳۸ متولد شد. پدرش علی پورقلی و مادرش بلور مرادی جیرنده از مدتها قبل به شهرستان رشت مهاجرت کرده بودند، مدتی در لشتنشاء و سپس در سنگر مستقر شدند. ۳ خواهر و ۳ برادر بودند که با پدر و مادر روزگار میگذراندند.
وی در سنگر رشد کرد و در کودکی در کلاس قرآن و مکتبخانه تحت تعالیم اسلامی قرار گرفت. دوم راهنمایی بود که پدرش مرحوم شد، سپس تحت سرپرستی برادرش صفر پورقلی قرار گرفت. به ورزش فوتبال علاقه داشت و در تیم گیلان جوان بازی میکرد. آن روزها برای کسب در آمد در اوقات بیکاری و تابستان بنایی میکرد. سالهای انقلاب در رشت و سنگر در راهپیماییها شرکت فعال داشت و با دوستان در سازماندهی و تسخیر اماکن وابسته به رژیم شاه فعالیت میکرد.
دوران جوانی این شهید بزرگوار همزمان با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم سفاک طاغوت، بود. وی که یکپارچه شور و نشاط بود به سرعت جذب گروهکهای مردمی شد و همراه با دوستانش علیالخصوص شهید دانا فعالیتهای گستردهای در سطح منطقه خود سازماندهی کرد.
شهید تراب روزی در جواب یکی از دوستان که او را از شرکت در این فعالیتها منع میکرد، گفت: من جانم را در این راه گذاشتهام و از هیچ چیز هراسی ندارم و به فعالیتهایم ادامه میدهم تا انقلاب پیروز شود.
بعد از پیروزی انقلاب مدتی را در کمیته مرکزی سنگر گذراند و پس از شکلگیری سپاه رشت به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در تمام این مدت به افراد بیبضاعت محل کمک میکرد. یک هزار و ۵۰۰ تومان حقوقی که از سپاه میگرفت را صرف رسیدگی به این خانوادهها میکرد و خود به حداقل وسایل و امکانات شخصی قانع بود. وی در کودکی طعم تلخ یتیمی را چشیده بود لذا بدین جهت از هیچ کوششی برای رسیدگی به خانوادههای بیسرپرست دریغ نمیکرد و همیشه سفارش آنها را به دوستان و آشنایان نیز میکرد.
همزمان با اوجگیری غائله کردستان، در بهار سال ۱۳۵۹ به مدت سه ماه به پاوه کردستان رفت تا با ضد انقلاب مبارزه کند، او که خود را آماده شهادت میدید وصیتنامهای نوشت و در خانه به امانت گذاشت. اما از آنجا که حضرت دوست سرنوشت دیگری برای او رقم زده بود به سلامت باز گشت. در برگشت به خانه پای مادر را بوسید، به خاطر پادرد مادر ناراحت بود. او که آرزویش را برای شهادت نقش بر آب دید درصدد پاره کردن وصیتنامهاش بود و با دلخوری به خانوادهاش گفت: معلوم است هنوز لیاقت شهادت را پیدا نکردهام.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی عراق جزء اولین اعزامیان استان گیلان به منطقه بود، در پاییز سال ۱۳۵۹ دوباره به غرب رفت، پنج روز بعد در سرپل ذهاب به شهادت رسید. ۷ مهر ماه پیکر مطهر وی را آوردند و در ۸ مهر سال ۱۳۵۹ در رشت تشییع شد.
استاندار وقت شهید مهندس انصاری بر سر مزار این شهید سخنانی اظهار کرد. بدین ترتیب اولین شهید دفاع مقدس گیلان شهید تراب پورقلی نام گرفت و گیلان همیشه سرافراز، اولین شهید خود را تقدیم دفاع مقدس کرد.
وصیتنامه شهید تراب پورقلی؛
در فرازی از وصیتنامه شهید تراب پورقلی آمده است: مادرجان امشب برای ما آمادهباش است و من این نامه را برای مادری که سالها برای من زحمت کشیده و همیشه ناراحتیمان او را رنج میدهد، نوشتم. شاید این آخرین بار باشد مادر که با تو گفتگو میکنم. نمیدانم شاید از شانس بد من به سلامت برگردم، معلوم نیست. مادرجان من فقط و فقط برای شهادت که یگانه آرزوی من بود آمدم و هیچ چشمداشتی از هیچکس نداشتم چه حرفهایی که در این دوره از دوست و دشمن و آشنا شنیدم.
تو مادر چهقدر به من نصیحت میکردی که نرو ولی من به تو میگفتم مادر مگر خون من رنگینتر از دیگر برادرانی است که هر روز شهید میشوند. مادرجان امیدوارم که مرا ببخشید که به حرفت گوش نکردم و قبل از انقلاب با تو بد کردم میدانم که مرا میبخشی. مادر سلام مرا به برادرم که مانند یک پدر برایم مهربانی کرد برسانید به او بگویید وقتی تو را شناختم بعد از انقلاب بود و پیش از انقلاب من یک آدم پوچ بودم. در آخر سلام مرا به تمام دوستان و آشنایان برسانید و بگویید اسلام را دریابید. دیدار ما در آن دیار.
همیشه خندان باش تا دشمن را بیشتر عصبانی کنی
یک نصیحت مادر جان به تو میکنم و آن این است که بعد از کشته شدنم گریه نکنی و پیراهن سیاه نپوشید دوست دارم که همیشه خندان و شادان باشی تا دشمن را بیشتر عصبانی کنی. فقط و فقط به خاطر اسلام عزیز.
نباید به دشمن امتیاز داد
نجد باقری، دوست و همکار شهید تراب پورقلی، در مورد او میگوید: تراب اخلاق مردانهای داشت، خیلی نترس و بیباک بود. او در مبارزه با افراد شرور کوچکترین نرمشی از خود نشان نمیداد. در اوایل انقلاب فرد شروری مردم را مورد اذیت و آزار قرار میداد و مردم از او به سپاه شکایت کرده بودند. فرمانده وقت سپاه ما را مأمور کرد تا او را دستگیر کنیم؛ روزی از طریق مردم به ما خبر دادند که همان شخص را در یکی از خیابانهای شهر دیدهاند. ما هم بلافاصله خودمان را به محل موردنظر رساندیم و به او گفتیم که فلانی تو هستی و گفت بله! گفتیم از شما شکایت شده باید بیایی برویم سپاه، گفت که نمیآیم و شروع کرد به داد و بیداد راه انداختن و به قولی ترساندن ما!
تراب که در حین گفتگوی من و آن فرد خودش را به پشت سر او رسانده بود با قنداق اسلحهاش به کمر او زد و افتاد بعد هم سر اسلحه را زیر گلویش گذاشت و گفت به ابوالفضل قسم اگر نیایی همین جا میکشمت. با این کار تراب ابهت کاذبی که آن فرد شرور در بین مردم از خودش ایجاد کرده بود شکست و آن غائله با تدبیر و شجاعت تراب ختم به خیر شد.
او آدم قاطعی بود و اما و اگر را در کار نمیپذیرفت، بچهای بود که عقبنشینی نداشت. همیشه پای کار بود، در شرایط سخت همیشه با شهامت پای کار میماند، در همان روزها کسانی بودند که به مماشات و امروز فردا کردن توصیه میکردند اما تراب از نیروهایی بود که اینجور سهلانگاریها را نمیپذیرفت. همیشه میگفت که نباید به دشمن امتیاز داد و دشمن نباید در ما احساس ضعف ببیند، ما باید تکلیفمان را درست و به موقع انجام دهیم.
خدمات شهید تراب پورقلی
کمیته محلی انقلاب اسلامی را در محل ژاندارمری سنگر تشکیل داد و سه ماه آنجا را اداره کرد. سازماندهی سپاه لنگرود، سپاه هشتپر و نهادهای انقلابی رشت از جمله کارهای مهم سال اول انقلاب بود که شهید پورقلی انجام داد. وی در طول حضور کوتاه خود در سپاه نیز با تمام شایستگی که از خود نشان داد مدتی را به عنوان فرمانده عملیات سپاه لنگرود و مدتی را هم به عنوان معاون عملیات سپاه رشت ایفای وظیفه کرد.
نظرات