شهید گیلانی مدافع امنیت که غریبانه زیست و غریبانه پرکشید + فیلم

با به پایان رسیدن فصل دوم سریال “گاندو” بد نیست اشاره ای کنیم به “محمدهایی” که در دفاع از کیان کشورمان ایران و حفظ آرامش و امنیت میلیون ها ایرانی غریبانه زیستند و غریبانه پرکشیدند. سربازانی که در نهایت گمنامی، بدون چشم داشتی لحظه لحظه ی عمرشان را وقف آسایش و امنیت هموطنانشان کرده و می کنند. شخصیت هایی همچون شهید “حسن عشوری” شهید گیلانی مدافع امنیت.

شهید گیلانی مدافع امنیت که غریبانه زیست و غریبانه پرکشید + فیلم

به گزارش ۸دی، فصل دوم سریال گاندو به پایان رسید، همانطور که پیش بینی می شد پخش این سریال با استقبال مردم همراه شد و نقش “محمد” با بازی “وحید رهبانی” از شخصیت های تأثیرگذار این سریال در عموم مخاطبان بود.

اما با به پایان رسیدن فصل دوم این سریال بد نیست اشاره ای کنیم به “محمدهایی” که در دفاع از کیان کشورمان ایران و حفظ آرامش و امنیت میلیون ها ایرانی غریبانه زیستند و غریبانه پرکشیدند.

در روزگاری که همه برای دیده شدن در تلاش اند و خوشبختی را در گرو ثروت و قدرت می پندارند، هستند افرادی عاشقانه در راه خدمت به خلق و تامین امنیت کشور جانفشانی می کنند. مجاهدانی که در خواب شهر بیدار و هوشیارند. سربازانی که در نهایت گمنامی، بدون چشم داشت لحظه لحظه ی عمرشان را وقف آسایش و امنیت هموطنانشان می کنند.

شهید حسن عشوری، متولد مردادماه سال ۶۸، اهل شهرستان رودسر استان گیلان، دانشجوی رشته حقوق جزا و جرم‌شناسی در مقطع کارشناسی ارشد و یکی از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که ۲۴ خردادماه سال ۹۶، در جریان درگیری با اعضا یکی از گروهک های تروریستی_ تکفیری که قصد داشتند با استفاده از جلیقه های انفجاری، دست به انجام عملیات خرابکارانه در شهرهای مختلف کشور از جمله تهران بزنند، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و سه روز بعد با تشییع و بدرقه باشکوه مردم روزه دار در گلزار شهدای امام زادگان روستای ماچیان رودسر به خاک سپرده شد.

برات شهادت مرا امضاء کنید

نگاهی کوتاه به متن وصیت نامه شهید عشوری، به خوبی شوق و اشتیاقش برای شهادت را نمایان می سازد؛ وی در فرازی از وصیت خود ماجرایی را برای خوانندگان نقل می کند که شنیدن آن برای همه مفید است.
«شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشت دری به حالت انتظار ایستاده ام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد.
من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی با لباس عربی تمام سیه و بی سر در حالی که خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بی سر به زمین افتادم و هیچ‌گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم.
در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بی سر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است.
پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصله‌ای اندک به روی منبر نشسته‌اند و به من خیره شده اند و در حالی که لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباه شده است.
با هر مشقت و سختی که بود کشان کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) در حالی که با تبسم به من نگاه می‌کرد از من پرسیدند: چه می‌خواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط می‌خواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند»

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
ناشناس
خداروحشون رو شاد کنه🖤🖤🖤😭😭😭😭واقعا چجوری بعضی از مسئولان کشور درحق مردم واین شهدا خیانت میکنند..
در حاشیه