پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
“رشت” نامی که ۹۰۰سال قدمت و ریشه در حروف “ابجد” دارد/ بررسی میدانی نام سایر شهرهای استان گیلان+ تصاویر
در این گزارش فلسفه نام گذاری شهر های استان گیلان را به اختصار آورده ایم، لازم به ذکر است که تنها ریشه یابی نام ۱۱ شهر استان را به رشته تحریر در آورده ایم.
سرویس فرهنگی ۸دی:
با تبدیل “شار” به “شهر” و پیدایش شهرهای جدید روی تلی از بافت “شار”های قدیمی نام “شار”ها دستخوش تغییر شده و از اهمیت برخوردار است. همانگونه که نام “شار” به “شهر” تغییر یافت.
در این گزارش فلسفه نام گذاری شهر های استان گیلان را به اختصار آورده ایم، لازم به ذکر است که تنها ریشه یابی نام ۱۱ شهر استان را به رشته تحریر در آورده ایم.
آستارا
نام این شهر برگرفته از واژه «آستهرو» در زبان تالشی است. گفته شده که کاروانان و مسافران، زمانی که به این منطقه مردابی و ساحلی میرسیدند، ناچار به حرکت آهستهتر میشدند و واژه آستهرو (آهستهرو) تالشی به مرور تبدیل به آستارا شدهاست.
به نقل دیگر: آستارا نامی ترکی مرکب از صفت “آست” (پست، پائین)+ کلمه “آرا” (جا، محل) بوده و به معنی محلی که در ناحیه پست قرار دارد، جای کم ارتفاع است.
صومعه سرا
از آنجا که در زبان گیلکى صومعه سرا را «سوما سَرا» تلفظ مى¬کنند بی گمان صومعه¬سرا آمیزه¬ای از (سوما + سرا) است و این نام به اشتباه صومعه¬سرا نوشته شده است.
دربارۀ ریشۀ نام آن نظریّات گوناگونی وجود دارد:
«سوما سرا» و به معنای «سرزمین روشنایی» است.
برخی نام این شهر برگرفته از عارف سدۀ چهارم و پنجم هجری شیخ عبدالله صومعه¬ای می¬دانند که امروزه مزارش در آغاز جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفته است.
برخی بر این باورند که در گذشته¬های دور در این منطقه صومعه¬ای وجود داشته است.
برخی بر این باورند که چون در گذشته¬های دور در این منطقه گُلی به نام «سوما» وجود داشته که گیاهی مقدّس به شمار می¬رفته عارفان از آن شراب نابی فراهم می¬کردند.
در لغتنامۀ دهخدا دربارۀ صومعه¬سرا آمده است. سوما: بینایی، باصره، بینایی چشم، روشنایی، افق، سوسو زدن روشنایی، گیاهی مقدّس بود که آریایی¬ها به آن اعتقاد داشتند. پس صومعه¬سرا یا سوماسرا را می-توان سرزمین روشنایی معنا کرد.
«سویِ ماه سرا»؛ یعنی شهری که رو به سوی ماه است.
فومن
این نام با «پ» آغاز می شود : اگر نام پومن را پیوند دو واژه « پو + من » بدانیم ، نامی خواهد بود پیوند یافته از« پوش» به معنی پناه دادن در اوستا و « مَن » به معنی اندیشیدن ، شناختن ، به یاد آوردن و دریافتن است و پومن یعنی پناهگاه اندیشه .
در گاتهای اوستا «پئو» یا « فو» به معنی فرا ، پیش ، در آغاز نیز آمده است . پس فومن یعنی آغاز اندیشه .
به نقل ذیگر شاید برگرفته از واژه « بهمن » باشد که در اوستا به صورت« وهومنا » و در زبان پهلوی به صورت « وهومن» آمده و کم کم فومن شده است. زرتشت کاویان پور در مقاله ای چنین آورده است : فومن یا نومن یا فومنا یا درست تر بگوییم نومنا که فنامن نیز خوانده می شود ، نسبت نزدیکی به واژه « بهمن » دارد که با گذر زمان بدین صورت درآمده است .
رودبار
به سبب وجود رودهای فراوان در این ناحیه، آن را «رودبار» نامیدند که به معنی سرزمین رودها میباشد
بار در کلمه رودبار به مفهوم ساحل و اراضی کنار رود میباشد
بندر انزلی
شهر انزلی از روزگار باستانی تاکنون زن زلی، سین سیلی، هنزرلی، فرزه انزلی، آبادی انزلی، شهر انزلی، بندرانزلی، انزلیج، اِنزل، پهلوی و انزلی نامیده شده است.
انزلی، اولین و تنها نامی است که برای این منطقه در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفته است که بدون شک این نام برگرفته از موقعیت جغرافیایی این شهر بین تالاب بینالمللی انزلی و دریای خزر میباشد و تنها در دوران سلطنت پهلوی از ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ اسم آن به «بندر پهلوی» یا پهلوی تغییر داده شده بود ولی پس از انقلاب اسلامی اسم دیرین خود “انزلی” را بازیافت. مردم انزلی از تیره (کادوسیان) بر اثر روابط خوب با پارسیان و همکاری ایشان با کورش هخامنشی در لشکر کشیهای وی نام محل خود را از روی سرزمین (انزان) (انشان پارس) انتخاب کرده و یونانیها به آن (انزلوی) میگفتند. این واژه به زبان پهلوی (انزلگ) و به عربی (انزلج) شده است. خلیج انزلی محلی امن برای پهلو گرفتن کشتیهای بزرگ تجاری و ماهیگیری بوده است
«انزل به معنی لنگر» انزلی = لنگرگاه و «انزل: انشان» میباشد که کلمه انزلی تحریف شده «انزان – انشان» به معنی گذرگاه و دروازهاست. در زبان یونانی نیز واژههایی نظیر «انزلیوس و انزلیا» وجود دارد به معنی «مرداب» که این دیدگاه را به وجود میآورد که نام این منطقه که صاحب یکی از بزرگترین مردابهای جهان ((مرداب انزلی)) است به زمانی قبل از آغاز شهرنشینی در این منطقه باز میگردد. زیرا پیدایش جزیره و مرداب در این منطقه از قدمتی ۱۵۰۰۰ ساله برخوردار است.
گرجی ها در آثار تاریخی و جغرافیایی خود، از این شهر به نام «زنزلی» یاد کرده اند که به معنی چشم تنگ است.
بعضی بر این باورند که در گذشته های دور، انزلی محل روییدن «لی» و «سوف» بوده که هر دو از گیاهان کناره تالاب انزلی می باشند، از این رو این محل را «هنزرلی» خوانده اند و اندک اندک «انزلی» شده است.
میگویند: چون خانه های نخستین این جا را با «لی» می ساختند، از این رو می گفتند «خانه ازلی» که به دلیل تکرار آن، خانه افتاد و اندک اندک «انزلی» شد
رشت
ریشۀ نامگذاری رشت واژه «رش» به معنای باران بسیار ریز است. در این صورت رشت یعنی جایی که در آنجا باران پیوسته میبارد واژۀ گیلکی «وارِش» که به معنای باران است نشانگر این نکته می¬باشد که این واژه پیوندی از «وا+رش» است. در زبان کردی فِیلی (فَـهلَوی) واژۀ (آوَه رَشـَه) به معنای (آب پاشی) است که همین معنای «وارش» را به یاد می¬آورد.
گروه دوم گویند: تلفّظ درست نام رَشت، رِشت بوده که آن نیز از بن «ریسیدن» گرفته شده و ریشۀ این نامگذاری تولید رشتههای ابریشمی در شهر است.
امّا سخن سوم در این باره : رشت دارالمرز یا دارالامان بوده که پیشتر، به آن بیه یا بیه پس می¬گفتند. بیه در فرهنگ لغت، رود و یا دهانۀ میان دو رودخانه معنا شده است. چون در لغت اوستا و پارسی «بی آوه» به معنای منسوب به دو آب است، چنین به نظر میرسد که ریشۀ این نامگذاری، قرار گرفتن آن در میان دو رودخانه است که به مانند دیوار شهر به شمار می آید. بنابراین نام بیه پس (بی-آو-پاس) به معنای جای پاسداری شده توسّط دو رودخانه است. اگر نام رشت را با همین ویژگی این شهر معنا کنیم درست می¬نـماید. نخست باید بپنداریم بخش نخست «بیه» (منسوب به دو) به همراه نام رشت در آغاز آن به کار می رفته است، یعنی در اصل نام شهر رشت، در آغاز «بی- آو “را-ایشت» ( یعنی ناحیۀ نگهبانی شده در میان دو رود) بوده که بخش اوستایی دوم آن یعنی «را ایشت» (جایگاه پاسداری شده) در گذر زمان کوتاه شده و تبدیل به رشت شده است.
به نظر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و واژۀ رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است این نام را برگزیده اند. گویا فرمانروای شهر، فرد ادیبی بوده که با حساب اَبجَد شهر را نامگذاری کرده است. ( ر= ۳۰۰ ، ش = ۴۰۰ ، ت = ۵۰۰ پس رشت = ۹۰۰) به این سخن می-شود خرده گرفت؛ زیرا نام شهر رشت در کتاب«حدود العالم من المشرق الی المغرب» که کهن¬ترین جغرافیا به زبان فارسی بوده و به سال ۳۷۲ هجری قمری در زمان نوح بن منصور سامانی نگارش یافته، با صفت ناحیه بزرگ آمده و جزء یازده ناحیه بزرگ «آنسوی رودیان» یا گیلان بیه پس (گیلان غربی) شمرده شده که معلوم می¬شود، رشت تا آن زمان و به گمان بسیار در روزگار باستان بوده است. مگر اینکه در سال ۹۰۰ این شهر بازسازی شده باشد.
از طرفی رَشت به معنای «در فروافتاده»، «در گودی قرار گرفته» یا «جای پست» است. صفتی بوده برای هفته بازار رشت و پیرامون آن که در آج بیشه حومۀ رشت تشکیل میشد. «رشت بازار» یعنی بازار در گودی قرار گرفته، کم¬کم «بازار» از آخر «رشت بازار» افتاد و «رشت» ماند.
در اوستا واژۀ «هو رشت» آمده است. هو به معنای نیک و رشت به معنای کردار است. شاید رشت در پارسی به معنای کار یا عمل یا کردار یا جای کار برای کار باشد.
برخی بر این گمانند که نام رشت از نام ایزد باران در زبان پهلوی یعنی تیشتر گرفته شده است.
آستانه اشرفیه
در قدیم کوچان نام داشته است کوچان یعنی جایگاه کوچ ها. کوچ از ساکنان قدیمی گیلان به شمار میروند و در بسیاری از متون باستانی نامشان با بلوچ ها آمده است ولی پس از شهادت « آقا سیـد جلال الدین اشرف (ع) » برادر امام رضا (ع)و تدفین وی در این شهر، نام آن به آستانه اشرفیه تغییر یافته است
لاهیجان
شهر ابریشم
عدهای معتقداند این نام ریشه در ویژگی اقتصادی این شهر دارد. به گونهای که واژهٔ لاهیجان عربیشده لاهیگان است و لاهیگان مرکب است از لاهیگ +ان {لاهیگ = بافتنی و( ان) = پسوند مکانی} و به معنی مکان یا شهر بافندگان یا نساجان یا ابریشمبافان است.
به نقلی: لاه به معنی ابریشم است و یج و ج پسوند نسبت است مانند یوشی و یوشیج و یا لار و لاریج. در نتیجه لاهیج به معنی ابریشمی است و ان پسوند مکان. در نتیجه لاهیجان به معنی مکان ابریشمی است
از طرفی در افسانهها بنای شهر لاهیجان به لاهیج ابن سام ابن نوح نسبت داده میشود ولی در جغرافیهای اولیه عربی هیچ ارجاعی به این مسئله وجود ندارد
این شهر در گذشته در دورانی از استیلای اعراب و سیطره خلافت دارالاماره یا دارالامان هم نامگذاری شده بوده که به تدریج بار دیگر نام ایرانی خود را بازیافته، نخست لاهیجان المبارک و سپس لاهیجان خوانده شدهاست.
شهر لاهیجان در قرون سوم تا پنجم هجری در محل روستای فعلی چفل، در میانهٔ راه امروزی بازکیاگوراب به سیاهکل قرار داشت و از قرن پنجم کم کم به محل امروزی انتقال یافت و از ابتدای قرن ششم هجری تبدیل به مرکز حکومت سادات مویدی شد و
به هرحال درقدیم گاهی به صورت لاجان وزمانی لاهیجان ذکرشده وبعدا دراثرمرور زمان به صورت لاهیجان مصطلح کشته است.
دراطراف لاهیجان قره وقصباب بسیاری وجوددارد که آخرنام آنان به کلمه(جان)ختم می شوند مانند:لفمجان-کلشتاجن-مالفمجان-تاجان-دیارجان وبرفجان واگرکلمه(جان)درفرهنگ لغات فارسی به معنی (سلاح)باشد مانند لاهیجان را”بی سلاح”معنی کنیم وبه خصوص اگربه نظریه داران روس که لاهیجان رادارالعمان نامیدند توجه شودمی توان چنین تعبیرنمود که معنی لاجان همان مصون بودن ازبکاربردن سلاح بوده است ویاافرادی که قصدورود به شهرراداشتند می بایست بدون سلاح باشند واین خود نشانه ای است ازافتخاروامتیازتاریخی این شهر که حتی می تواندموجب غرورباشد،اگرمعنی کلمه”لاجی”که درفرهنگ لغت “پناه گیرنده”معنی کرده اندبه آن اضافه نمائیم وجه تسمیه آن تاحدودی روشن خواهد شد.بنابراین لاهیجان به همان معنی”شهرپناه دهنده”قابل تعبیر است.
لنگرود
لنگرود که در گذشته بندری آباد بوده و از آنجا که در کنار رودخانه اش کشتی ها و قایق ها لنگر می انداختند، نام “لنگر رود” و بعدها نام لنگرود را به خود گرفت.
از طرفی هم آورده اند. نام لنگرود برای نخستین بار در سال ۵۱۲ ه. ق ذکر گردیده یعنی سال مرگ سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی و آزادشدن «فرامرز بن مردانشاه لنگرودی » از زندان.
رودسر
رودسر از شهرهای باستانی ایران است و در دوران باستان کوتم نامیده می شد. عرب ها آن را هوسم می نامیدند. نزدیک به پانصد سال پیش نام شهر به رودسر (کنار رود) تغییر یافت
رضوانشهر
نام اصلی رضوانشهر، رَزوَند یا رزونده یا رزوندی (rezvandi) بودهاست که بعداً به صورت رضوانده و رضوانشهر درآمد.
لاهیجان
شهر ابریشم
عدهای معتقداند این نام ریشه در ویژگی اقتصادی این شهر دارد. به گونهای که واژهٔ لاهیجان عربیشده لاهیگان است و لاهیگان مرکب است از لاهیگ +ان {لاهیگ = بافتنی و( ان) = پسوند مکانی} و به معنی مکان یا شهر بافندگان یا نساجان یا ابریشمبافان است.
به نقلی: لاه به معنی ابریشم است و یج و ج پسوند نسبت است مانند یوشی و یوشیج و یا لار و لاریج. در نتیجه لاهیج به معنی ابریشمی است و ان پسوند مکان. در نتیجه لاهیجان به معنی مکان ابریشمی است
از طرفی در افسانهها بنای شهر لاهیجان به لاهیج ابن سام ابن نوح نسبت داده میشود ولی در جغرافیهای اولیه عربی هیچ ارجاعی به این مسئله وجود ندارد
این شهر در گذشته در دورانی از استیلای اعراب و سیطره خلافت دارالاماره یا دارالامان هم نامگذاری شده بوده که به تدریج بار دیگر نام ایرانی خود را بازیافته، نخست لاهیجان المبارک و سپس لاهیجان خوانده شدهاست.
شهر لاهیجان در قرون سوم تا پنجم هجری در محل روستای فعلی چفل، در میانهٔ راه امروزی بازکیاگوراب به سیاهکل قرار داشت و از قرن پنجم کم کم به محل امروزی انتقال یافت و از ابتدای قرن ششم هجری تبدیل به مرکز حکومت سادات مویدی شد و
به هرحال درقدیم گاهی به صورت لاجان وزمانی لاهیجان ذکرشده وبعدا دراثرمرور زمان به صورت لاهیجان مصطلح کشته است.
دراطراف لاهیجان قره وقصباب بسیاری وجوددارد که آخرنام آنان به کلمه(جان)ختم می شوند مانند:لفمجان-کلشتاجن-مالفمجان-تاجان-دیارجان وبرفجان واگرکلمه(جان)درفرهنگ لغات فارسی به معنی (سلاح)باشد مانند لاهیجان را”بی سلاح”معنی کنیم وبه خصوص اگربه نظریه داران روس که لاهیجان رادارالعمان نامیدند توجه شودمی توان چنین تعبیرنمود که معنی لاجان همان مصون بودن ازبکاربردن سلاح بوده است ویاافرادی که قصدورود به شهرراداشتند می بایست بدون سلاح باشند واین خود نشانه ای است ازافتخاروامتیازتاریخی این شهر که حتی می تواندموجب غرورباشد،اگرمعنی کلمه”لاجی”که درفرهنگ لغت “پناه گیرنده”معنی کرده اندبه آن اضافه نمائیم وجه تسمیه آن تاحدودی روشن خواهد شد.بنابراین لاهیجان به همان معنی”شهرپناه دهنده”قابل تعبیر است.
نظرات