به گزارش سرویس هنر و سینمایی ۸دی، فیلم سینمایی Lucy (لوسی) محصول ۲۰۱۴ به کارگردانی لوک بسون در ژانری اکشن، علمی تخیلی و با بازی بازیگران مطرح اسکارلت جوهانسون و مورگان فریمن؛ با بودجه ۴۰ میلیون دلاری روی پرده های نقره ای سینما رفت و در مجموع طی ۱۵ هفته اکران با فروش ۴۵۹ میلیون دلاری به کار خود خاتمه داد.

این فیلم داستان لوسی، دختری است که برای تحصیل به تایوان آمده است طی حقه ای که نامزدش به وی می زند، باید کیفی را به یک قاچاقچی مواد مخدر تحویل دهد و در اثر اتفاقاتی بسته های مواد مخدر در شکم او جاسازی می شود و با وارد آمدن ضربه به شکم او، بسته  پاره شده و نصف محتویات بسته وارد خون او و سپس توسط بدن او جذب می شود و به دلیل اینکه این مواد مخدر یک اختراع جدید به نام C.P.H.4 است باعث می شود که لوسی به بکارگیری ۱۰۰درصدی مغز خود شده و تواناهایی فرابشری پیدا می کند.

نقد محتوایی فیلم:

لوک بسون کارگردان فیلم به چندین نظریه موجود در جهان از جمله نظریه داروین، مفاهیم خلقت و آفرینش، فمنیسم و اومانیسم و ابعاد زمان و مکان می پردازد. اما از آنجایی که اساس این نظریه ها بر پایه های متزلزل اندیشه های غربی و فارغ از اندیشه های الهی است ، پس در مفاهیم باعث تنزل در فیلم نیز می شود.

در فیلم به ظاهر نشان داده می شود که لوسی در اثر استعمال مواد مخدر که از ماده جدیدی با نام علمی C.P.H.4 است دچار این توانایی می شود ماده ای که مصرف ذره ای از آن باعث فعالیت شدید مغز شده و در صورت استعمال مقداری بیشتر باعث مرگ می شود. اما جالب توجه اینجاست که اعتقادات فمنیستی حاکم بر فیلم باعث می گردد که لوسی از این موضوع استثنا شده و وی با اینکه حدود ۵۰۰ گرم از این ماده آن هم از داخل شکم او جذب خونش می شود، بطور معجزه آسایی زنده می ماند و در اثر ترکیب شدن ماده مخدر با سلول های لوسی، توانایی استفاده بیشتر از ظرفیت مغزی خود را پیدا می کند. به طوریکه در پایان بعد از توانایی ۱۰۰ درصدی مغز خود تبدیل به گونه ای شبیه به خدا می شود و می گوید که “من همه جا هستم”.

لوسی در تکمیل سیر تکاملی خود زمان را به عقب بر میگرداند و در این قسمت شاهد هستیم که کارگردان به نظریه داروین و تکامل انسان از میمون اشاره می کند.

تناقض این نظریه کاملا در مفهوم فیلم پیداست به طوریکه انسان اگر می تواند به این حد از توانایی برسد پس چگونه از موجودی محدود و کوچک شکل گرفته است!؟ و همچنین در رد این نظریه طبق خداوند در قرآن می فرماید که انسان از ازل اشرف مخلوقات بوده است و خداوند تبارک و تعالی خود در قرآن بارها فرموده که آفرینش مخلوقات بدون الگو برداری، بدیع و تنها توسط خود او بوده است.

همچنین خداوند در جایی دیگر می فرماید اگر بخواهیم شماها را می بریم و خلق جدیدی را جایگزین شما می کنیم (سوره فاطر آیه ۱۶) پس دیگر چه نیازی به این است که انسان از میمون فرگشت پیدا کند؟!

اما با کدهایی که از فیلم به مخاطب عرضه می شود کاملا مشخص است که ریشه این تفکرات را در مکتب اومانیسم و در نهایت در عقاید کابالا می توان جستجو کرد. به طوریکه در سکانس های پایانی لوسی در دیالوگی اینطور می گوید که ” نه اعدادی وجود دارد و نه هیچ چیز دیگری و همه اینها ساختگی هستند و قرار دادی برای کنترل انسانها و ذهن”

در واقع مکتب اومانیسم معتقد است که خدایی وجود ندارد و فقط خود انسان است که مهم می باشد اومانیسم طرز تفکری است که مفاهیم بشری را در مرکز توجه و تنها هدف خود قرار می‌دهد. به عبارت دیگر بشر را به رویگردانی از خالق خویش و اهمیت دادن به خود وجودی و هویتی فرا می‌خواند، آنها معتقدند که در زمان آدم و حوا شیطان قصد داشت که به آدم خدمت کند تا با خوردن آن گندم آدم می توانست به اندازه خداوند برسد اما خدا او را منع کرد و به زمین فرستاد و انسان را کنترل کرد تا به مقام خود نرسد و از اینجاست که ارتباط تنگ شیطان پرستان و کابالیست ها با مکتب اومانیسم پرده برداری می شود.

هدف دیگر این فیلم برهم زدن تمامی اعتقادات و اندیشه ها از موعود جهانی است. به دو علت قضیه موعود و صاحب الزمان در فیلم نقض می شود:

اول اینکه لوسی فراتر از زمان و مکان می رود و برای همه انسانها فرمول ها و روشهایی را برای به آرامش رسیدن و قدرتمند شدن را داخل یک فلش ارائه می کند و در مقام رهبری قرار می گیرد برای همه ی انسانها و نکته جالب توجه این است که سیر رسیدن به این حد از توانایی از طریق مواد مخدر ، قتل ، و مسیری فارغ از اخلاق و ارزشهای انسانی سپری می شود.

دوم اینکه اگر همه ی انسانها بتوانند به چنین جایگاهی برسند پس مسلما وجود موعود و کسی که در جهان عدالت برقرار کند یک قرار بی منطق و نامناسب و فریب گونه خواهد بود.

جالب اینجاست که تمام توانایی هایی که لوسی به آن دست پیدا می کند شبیه آن را در جایی دیگر می بینیم ؛ اگر دقت کنیم فقط پیامبران الهی و بعد از آنها امامان معصوم و در حال حاضر، حضرت امام مهدی (عج) منجی عالم بشریت هستند که اجازه خروج از بعد زمان و مکان و رهبری امت خویش را دارند.

روش بسیار زیرکانه ای که فیلمها و سریال های غربی از آن استفاده می کنند ، لایه گذاری در روند قصه و فیلمنامه است ، چنان که اتفاقات این داستان بسیار ساده است و قالبی اکشن و جنایی است و از این مفاهیم گفته شده هیچوقت به طور صریح و شفاف به کارگیری نمی کنند. اما این فیلم به جهت استفاده از نظریات اشتباه و به کارگیری بیش از توقع مخاطب در فیلم ، داستان را تخیلی و غیر واقع می کند و ارتباط با مخاطب را به ارتباطی خاص و محدود تبدیل می کند.

نقد فنی فیلم:

فیلمهای سینمای غرب و هالیوود همیشه در اکثر اوقات به عنوان کلاس درسی برای آموزش ساختار و نکات فنی فیلمسازی است.

دکوپاژ فیلم بسیار سریع و شلخته است و گاها فلش بک ها و نشان دادن میزان حافظه ضرب آهنگ فیلم را نامتوازن کرده است و به نوعی در ذوق بیننده می زند و در جایی لوسی می توانست که همان اول فیلم با کشتن پخش کننده مواد داستان را تمام کند اما کارگردان داستان را کش میدهد و برای کش مکش داستان از نقطه ای استفاده می کند که فیلم را تصنعی و بیخودی می کند و تنها بازی خوب نقش اول داستان به طریق نقاط ضعف را تحت شعاع قرار می دهد.

اما نقطه قوت فنی فیلم را می توان در استفاده از جلوه های ویژه دانست که نوع استفاده از این ترفندها به طوری مناسب برای اینگونه از ژانرها در نظر گرفته شده بود. که لازم ذکر است این برآوردن جلوه های ویژه خوب به جهت استفاده از سیستم های فیلمبرداری سه بعدی و با کیفیت ظبت بالا و سیستم های گرافیک در تدوین است.

موسیقی نسبتا خوب و افکتها و صداگذاری مناسب در بین تصاویر هیجان انگیز و اکشن ، فیلم را جذاب و مخاطب را برای تماشای فیلم مشتاق تر  می کند.

در نهایت می توان گفت که تماشای این فیلم برای دیدن یک ژانر علمی و اکشن و تخیلی خوب است اما مسلما مفاهیم گنجانده شده در آن کاملا ضد موعود و متضاد با اندیشه های اسلامی است.

منتقد: محمد جواد فلاح