اختصاصی 8دی؛

توصیه ها، وصایا و خاطراتی از ۱۲ شهید طلبه و روحانی گیلان + تصاویر

سال ها بعد از شهادت میرزا کوچک خان جنگلی، #فرزندان_میرزا با هدف استبداد و استعمار پا در راه او نهادند تا ۱۵۲ شهید طلبه و روحانی دفاع مقدس چون برگ زرینی در تاریخ گیلان بدرخشد.

توصیه ها، وصایا و خاطراتی از  ۱۲ شهید طلبه و روحانی گیلان + تصاویر

به گزارش ۸دی، میرزا کوچک خان جنگلی رهبر نهضت جنگل یک روحانی و مرد دین بود، او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی که از اسلام آموخته بود، می نگریست تا اینکه روز ۱۶خرداد ۱۲۹۹ در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاکمیت ملی ایران، در شهر رشت حکومت جمهوری اعلام کرد.

تلاشها و تکاپوهای میرزا روز به روز, بیش تر دامن می گستراند و فکر و اندیشه و آمال و آرزوهای او، بیش از پیش عرصه های جدید را در می نوردید و نیروهایی را از دل جامعه بیرون می کشید تا جایی که سال ها بعد از شهادت او نیز #فرزندان_میرزا با هدف استبداد و استعمار پا در راه میرزا نهادند تا ۱۵۲ شهید طلبه و روحانی دفاع مقدس چون برگ زرینی در تاریخ گیلان بدرخشد.

در ادامه با وصایا، توصیه ها و خاطرات و مناجات ۱۲ شهید طلبه و روحانی گیلان که از مرکز، غرب و شرق استان انتخاب شده انند همراه با تصاویر آنان آشنا می شوید.

 

شهید اسماعیل ضمیرایی ـ رشت

 شهید اسماعیل ضمیرایی از رشت در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: «ای مومنینی که می خواهید اسلام سر افراز باشد. باید دنباله رو خون شهدا باشیم حال چگونه این پیروی استوار را داشته باشیم باید اطاعت از ولایت فقیه باشد. باید به قرآن نظر کنیم که می گوید تقوا پیشه کنید. بله تقوا به دست آورید  و تمام رنج ها را به جان خرید تابه خلیفه الهی برسید .هر گاه خواستیم امتحان کنیم که تقوای ما چه قدر است.باید ببینیم چه قدر آمادگی داریم که در زیر توپپ و تانک دشمن تحمل کنیم.

و اما قسمتی از وصایای من با کشور های جهان  است ای مردم دنیا شما که زندگی تان مانند ماشینی است که تحرک  در او نیست و از انسانیت  سالها  و ماهها  فاصله  گرفتید  خلاصه زندگی شما  پول و شهرت و مقام  است و همیشه به  فکر خودتان هستید و از هیچ چیز خبر ندارید ،وقتی ملت مظلومی مورد ظلم قرار می گیرد هیچ گونه عکس العملی   نشان نمی دهید.چرا این گونه هستید من نمی دانم چون مانند ما ایرانی ها نیستید.حال ایرانی ها چه هستند.بلی ایرانی ها سر تا پای انها آوایی را می شنوند که هیچ احدی نمی شنود آن آوا چیست؟آن آوای حسین است که با خود خود در ما حرکت و جنبش به وجود آورده …»

 

شهید محمدعلی زحمتکش ـ رشت

مادر شهید محمد علی زحمتکش با اشاره به خاطراتی از پسر شهیدش می گوید: « اولین باری که بعد از شهادت پسرم خوابش را دیدم گفت: «مادر می دانی من شهید شده ام؟!» گفتم: «بله! ولی سؤالی داشتم». خداوند در قرآن می فرماید: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ، آیا شما غذای مادی هم می خورید یا فقط روزی هایتان معنوی است؟! » سرش را تکان داد و گفت: «اصلا قابل وصف نیست» در دلم گذشت که از او بخواهم ما را شفاعت کند. فورا گفت: «مگر می شود ما شما را فراموش کنیم». راستی مامان! یادت هست کودک بودم روزی از شما پرسیدم خدا را می شود دید و تو گفتی، خدا نور است. من در آن ساعت شهادت، نور خدا را دیدم». وقتی در حالت گفتن این کلمات بود صورتش تغییر کرد و مثل خورشید می درخشید.

 

شهید محمدمهدی جاوید ـ کوچصفهان

شهید محمدمهدی جاوید در وصیت نامه خود نوشته است: «باید حسین گونه زندگی کنیم و حسین گونه بمیریم  و باید به آنان که می گویند: ای کاش در زمان امام حسین (ع) بودیم و او را یاری می کردیم. بگوییم به پا خیزید که اینک عاشورای حسینی است و این جنگ امتحان است برای شما.

پدر و مادرم و خانواده ام که شش سال از جنگ می گذرد و نوبت شما رسیده است که خداوند فرزندی از این خانواده را انتخاب کرده و چه خوب است که من در این انتخاب خود را نامزد نمایم.

امیدوارم که راضی به رضای خدا باشید و صبر پیشه کنید که «الصبر الرضا رأس بطاعه الله» و درخواستی را که از شما دارم این است که در مرگ من کمتر گریه کنید و هرگز به کسی افتخار نکنید و از این فرزندی از شما به شهادت رسیده است با خدای خود بگوئید که خدایا این هدیه را از ما بپذیر».

 

شهید طاهر رمضان نیا لیچایی ـ لشت نشاء

 

درسال ۱۳۴۴ درروستای دهمردسرا ازتوابع لشت نشاء پسری دیده به جهان گشود که نام او را طاهر گذاشتند. طاهر فرزند سوم شعبانعلی بود خداوند به شعبانعلی سه پسرو سه دختر عطا کرد که شعبانعلی با کشاورزی و باتلاش و زحمت فراوان معاش خانواده خود راتامین میکرد.

طاهر پس از گذراندن دوران طفولیت وارد مدرسه ابتدایی بهزاد ماشک شد و پس از آن دوران راهنمایی را در مدرسه لواسانی (بعداز انقلاب آیت الله طالقانی نام گرفت) سپری کرد دوران نوجوانی طاهر مصادف شد باپیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی اگرچه طاهر در یکی از روستاهای محروم توابع لشت نشاء زندگی میکرد تاحدی که در این روستا مسجدی وجود نداشت ولی طاهر و دوستانش برای خواندن نماز جماعت به روستای دیگری میرفتند با وجود تمامی این محرومیت ها نور انقلاب اسلامی از طریق کلاس قرآنی که در سال ۱۳۵۶ توسط روحانی بنام حاج آقا میرحسینی در مسجد دایر کرده بود به طاهر و دوستانش تابید. طاهر پس از اتمام دوران راهنمایی بخاطر عشق و ارادتی که به ائمه معصومین داشت تصمیم گرفت به جرگه سربازان گمنام امام زمان بپوندد و در سال ۱۳۵۹ وارد حوزه علمیه آستانه اشرفیه که در آن زمان توسط حاج آقا عسگری اداره میشدرفت و پس از یکسال نیم کسب علم و معرفت نزد اساتید آنجا برای ادامه تحصیل به یزد رفت ودر مدرسه علمیه خان به تحصیل علوم دینی ادامه داد و پس از یکسال نیم از اقامتش در همانجا ازدواج کرد هنوز یک هفته از ازدواجش نگذشته بود که در فروردین سال ۱۳۶۲ سنگر علم و دانش را رها و به میدان جهاد شتافت و در دی ماه سال ۱۲/۱۱/۱۲۳۶ در دومین اعزامش به جبهه در منطقه طلایه در روستای جفیر در سنگر نگهبانی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و پیکر پاکش متلاشی شد و به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

 

شهید ابوالفضل خانی پور ـ لاهیجان

در بخشی از وصیت نامه شهید ابوالفضل خانی پور نیز آمده است: «چه خوب است مرگ ، آگاهانه باشد و من این مرگ سرخ را ، آگاهانه پذیرفته ام و در راهی گام برداشته اند که سرور شهیدان حسین بن علی گام برداشتت تا با احیای خون خویش اسلام را زنده کنم و با شهادت به آرزوی دیرینه ام که همه لیاقت آن را ندارند برسم.

وقت طلاست. بهترین توشه برای آخرت تقوی است. دنیا کشتزار آخرت است. عالم محضر خداست.

امر به معروف و نهی از منکر کنید ، باشد تا در دنیا و آخرت سعادتمند شوید.

نکند ای مردم مسلمان ، در کارهایتان غفلت کنید که این همه خون مقدس شهیدان انقلاب اسلامی ، به هدر برود و به هدف نهائی که حکوممت جهانی مسلمین است نرسیم . پدران و مادران سخنان بنده با شماست . برای رسیدن به حکومت اسلامی ، تا آخرین قطره خون خویش بجنگید تا مهدی منجی عالم بشریت ظهور کند و جهان را از عدل و داد پر نماید و مستضعفین حکومت را در دست بگیرند و وارث زمین شوند و این وعده است که خداوند بزرگ فرموده است.

پدران و مادران در این زمان مسئولیت شما زیاد است ، وظیفه اصلی تان این است که فرزندان صالح به اجتماع تحویل دهید تا جامعه مسلمین افتخار کند و آنان را با آغوش گرم استقبال کرده تا برای خدمت به جامعه مسلمین مشغول شوند».

 

شهید سیدمحمدباقر میراحمدی قاضی محله ـ رودسر

شهید سیدمحمدباقر میراحمدی قاضی محله در مناجات خود با خدا نوشته است: «خدایا اگر حول تو نگردم سر گردانم و گر به مهر تو نیاویزم نادانم جبهه را تجلیگاه تو می دانم.»

 

شهید جلال رستمی شاهیجان ـ املش

شهید جلال رستمی شاهیجان در بخشی از وصیت نامه اش نوشته است: «سفارشم به مردم شهیدپروراین است که تابه حال که استقامت کرده اندوهمه مشکلات راتحمل کرده اندبازصبرواستقامت داشته باشندوخداراشکرکنیدکه نعمت ولایت رامنت نهاده وبه ماعطاکرده است.ای ملت ایران وای خانواده ام ،ای حوزه های علمیه، ای دانشجویان ،خدایاتودانی که احل من العسل شهادت درراه تونزدم هست.شهیدکسی است که امتحان کامل راداده وعاشقانه وخالصانه وآگاهانه به سوی خداشتافته است.درضمن جنازه من رابگذاریدهمه مردم ببینندوبه روی جنازه ام پرچم سفیدبیندازند و روی پرچم بنویسید هیهات من الذله انی لااری الموت الاسعاده».

 

شهید سید حسین چترنور ـ آستانه اشرفیه

در مناجات نامه شهید سید حسین چترنور نوشته شده است: «بارالها: نمی خواهم که در بستر بیماری بمیرم یاریم کن تا راهت در دل سنگر بمیرم

قادرا: دوست دارم تشنه باشم بهنگام  شهادت همانند امام حسین(ع) سالار شهیدان

خدایا: دوست دارم همچو باران برتنم خمپاره بارد پیکرم گردد به مانند گل پرپر بمیرم

بارالها: تو را شکر می کنم که لباس مقدسی که به تن سرا پا گناه من پوشاندی و مرا عازم جبهه کردی قسمت می دهم به من رحم کن و مرگ مرا شهادت من قرار بده،

معبودا: دوست دارم راه من باشد ادامه من به خون غلطان شوم همچون علی اکبر بمیرم تا که جدم پیامبر را ببینم هنگام شهادت

قادرا! حاجت ما را دوا فرما».

 

شهید علیرضا محمدزاده ـ آستارا

در وصیت نامه شهید علیرضا محمدزاده آمده است: «یکی از نعمات عظیمی که خداوند بر ما منت نهاده و ارزانی فرموده است نعمت رهبری بت شکن قرن امام خمینی است و از قدیم گفته اند  شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند».

 

شهید محمدباقر زارع ـ شفت

شهید محمدباقر زارع  نیز در بخشی از وصیت نامه اش نوشته است: «خدا را شکر که با یاری مردم و امدادهای غیبی الهی خواب را از چشم این ابرقدرتها گرفته و اگر مردم به این صورت استوار باشند و ولایت فقیه را تنها نگذارند به یاری الله پوزشان را به خاک خواهند مالید.

ان شاء الله  سفارش من به برادران و امت شهید پرور این است که کارشان را فقط برای امر الهی انجام دهند ودر کارها نظم و عدالت و تقوا را رعایت کنند و خدمت به مردم را یک فرمان الهی بدانند.

 سفارش دیگرم به خواهرانم این است که با حفظ حجاب اسلامی ضربه جبران ناپذیری به دشمنان اسلام بزنند ، چون حجاب واقعی عفت زن است».

 

حمدالله یوسفیان ـ هشتپر طوالش

حمدالله یوسفیان نیز در وصیت نامه اش نوشت: خداوندا، اکنون که قلم بر دست گرفته و می خواهم مطالبی را به عنوان ادای وظیفه باشد بنویسم ، به من توانائی نوشتن و قدرت فکر عنایت فرما . خداوندا ، اکنون که فرشتگانت حاضر و ناظر بر نوشته من حقیر هستند گناهانم را ببخش و بیامرز . خداوندا ! اگر چه من بنده خوبی برایت نبودم و خود رانشناختم و همیشه نافرمانی تو را کردم امّا این بار لطفت چون همیشه شامل حال این حقیر سرا پا تقصیر می گردد و مرا به دیار هستی می کشاند . این جهان جای ماندن نیست بلکه همه ما ساکنان موقت این جهان هستیم . و روزی باید این کوله بار مسئولیت رابه منزل مقصود رساند . و بسوی او الله سیر کرد .

در بخشی دیگر از وصیت نامه این شهید آمده است: «دوستان عزیز در حقتان اگر کوتاهی نمودم بنده حقیر را عفو نمایند . عزیزانم که بنده حقیر اکثر اوقات بیادتان بوده ام . امروز اسلام به شما نیازمند است و در هر صحنه که هستیم باید خدمتگزار  اسلام باشیم و از دستورات رهبر اطاعت نمائیم .

 

شهید مهران انصاری دوگاهه ـ رودبار

 

در ادامه نیز نوشته ای از شهید مهران انصاری دوگاهه در خصوص مبارزه با نفس می آید:

«باید خود را مقید سازم که اشتباهات و گناهانی که روزانه انجام می دهم در جایی یا جدولی یادداشت نموده و به تعداد آن گناهان خود را هفتگی یا روزانه تنبیه نمایم.

یکی از راه های خودسازی به نظر من این است که انسان واقعاً نفس خود را مثل یک اسب چموش در نظر بگیرد و خود سوارکار آن است نکته مهم و اساسی اینجاست که وقتی راهی را که ما می خواهیم برویم و اسب را به آن طرف می رانیم یا با ما هم عقیده است می توانیم از همان طرف برویم و یا با ما هم عقیده نیست و تضاد دارد در این هنگام است که درگیری شروع می شود و به نظر من راه خوب پیروز شدن در این درگیری است که وقتی به سه راهی رسیدیم که می دانیم راه اسب از آنجا با راه و نظر ما تضاد دارد و قبل از این که به آن سه راه برسیم کمی تفکر و تأمل نمائیم و پس از تصمیم گیری بر این که از کدام طرف باید برویم و از همان جا با سرعت اسب  را برانیم تا اسب نتواند ….. نظر خود را بر ما تحمیل نماید.اما اگر این کار را بکنیم مثلاً صبر نمائیم  تا وقتی به سه راهی رسیدیم نظر خود را به اسب تحمیل کنیم اسب هم سر پیچی می نماید و چون قوی تر است از مسیری  که خود می خواهد می رود و ما مثلاً اگر در ابتدا سرعت را زیاد کنیم و بعد کم نمائیم باز هم اسب فرصت دارد که نظر خود را بر ما تحمیل نماید و این موجب شکست ما می شود».

 

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه