پشت سناریوها می‌ نوشتم پروردگارا کمکم کن!

در طول این گفت و گوها چه بسیار خاطرات و نکات جالب که مطرح نشد و فرصتی برای بازگویی مطالبی شنیدنی از سوی آقای بازیگر فراهم آمد. به هر حال تجربه ۴ دهه حضور در تلویزیون، شش دهه حضور در سینما و چند دهه خاک صحنه خوردن می تواند زمینه ساز ایجاد تجربه ها و خاطرات تلخ و شیرین فراوانی شود.

پشت سناریوها می‌ نوشتم پروردگارا کمکم کن!

به گزارش ۸دی،آنچه در ادامه می خوانید، مروری است بر گفت وگوهای منتشر شده از این چهره فقید عرصه بازیگری در گفت و گو با بانی فیلم.

آتش سوزی در تئاتر سعدی و دستگیری در جریان کودتای ۲۸ مرداد

– کار هنری ام را از تئاترهای لاله زار آغاز کردم و مانند یک طلبه آموختم. در زمان جنگ جهاین دوم (سال های ۲۰ و ۲۱) به دلیل علاقه ام به کارهای نمایشی در تماشاخانه کشور مشغول به کار شدم و در کارهای مختلف شرکت داشتم. البته بدون دریافت هیچ دستمزدی کمک می کردم. در یک مسابقه پیش پرده خوانی آقای پرویز خطیبی از بین عده زیادی متقاضی من را انتخاب کردند، با پیش پرده خوانی وارد صحنه شدم و رل های کوچک بسیار زیادی بازی کردم تقریباً در تمام تئاترهای لاله زار کار کردم. عبدالحسین نوشین که از اروپا بازگشت، کلاسی تشکیل داد و من در آن کلاس شرکت کردم و با گروه او کار کردم تا زمانی که نوشین پس از تیراندازی به شاه به زندان برده شد و گروه به تئاتر سعدی در خیابان شاه آباد رفت و در آنجا کار تئاتر می کردیم تا اینکه کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و کودتاکنندگان تماشاخانه تئاتر سعدی را به دلیل داشتن افکار چپ آتش زدند و بازیگران را هم به زندان بردند. بعد از چهار- پنج ماه که از زندان آزاد شدم به آلمان رفتم و در آنجا به کلاس های بازیگری شبانه رفتم. روزها کار می کردم بعدازظهرها از ساعت شش تا ۱۲ شب سر کلاس بودم.

بازگشت از آلمان

پس از سه سال، به تهران بازگشتم که حدود سال ۳۶ و ۳۷ بود و همه چیز آرام شده بود، تئاتر و سینما فعال شده بودند و دوبله هم راه افتاده بود. من در آن زمان با آقای مصطفی اسکویی نمایشنامه «هیاهوی بسیار برای هیچ» اثر شکسپیر را کار کردم و در اجرای «خانه عروسک» از همسرشان خانم مهین اسکویی نیز بازی کردم. سپس با گروه های تئاتری هنرهای زیبا همکاری کردم، همچنین در تلویزیون سابق ایران به صورت زنده تئاتر اجرا می کردیم، تا سال ۴۴ که تالار سنگلج افتتاح شد و کار صحنه ای را شروع کردم تا سال ۴۷ و ۴۸ که بازیگر در سینما را هم آغاز کردم… و اینکه فکر می کردم، به اینجا می رسم؟! نه؛ فقط کار می کردم و تنها یاد می گرفتم. در سن ۴۷ سالگی مجدداً به دانشگاه رفتم و درس خواندم.

بعد از فیلم «گاو»

– وقتی بعد از فیلم «گاو» مجدداً به دانشگاه می روم حتماً هدفی دارم و هدفم هم پیشرفت در کارم بود و خداوند هم کمکم کرد و توانستم تا اینجا برسم. این جوایز و تقدیرها ارزش زیادی دارند، اما هیچگاه فکر نمی کردم کارهایم چنین مورد توجه قرار گیرند و من فقط کارم را می کردم و می خواستم نتیجه آن خوب باشد.

خاطره از سمندریان

روز اولی که سر کلاس دانشکده هنرهای زیبا حاضر شدم، حمید سمندریان استاد همان کلاس بود. اومد تو و از دیدن من جا خورد، پرسید: عزت اینجا چکار می کنی؟ گفتم اومدم درس بخونم و سمندریان گفت پاشو پاشو برو بیرون که ما هم باید بیاییم از تو یاد بگیریم…

دوره مهم آموزشی در در لاله زار و تئاترهای زنده تلویزیون

– بازی در تئاترهای لاله زار و تئاترهای زنده تلویزیونی دوره آموزشی بسیار مهمی بود که می شود گفت یک دوره پیش دانشگاهی را برای من شکل داد و این دوره ها برای بازی من در جلوی دوربین سینما به کار آمد. کم و بیش نقش هایی که به بازیگران محول می شود متناسب با شرایط شخصیتی آنها مثل سن، فیزیک و اینگونه چیزهاست. وظیفه بازیگر هم این است که هر نقشی به او می دهند، تجزیه و تحلیل و بعد آن نقش را به نحو احسن ارائه کند.

تفاوت شاه «کمال الملک» و «ناصرالدین شاه آکتور سینما»

– هر پرسوناژ ویژگی های منحصر به فردی دارد که بازیگر باید آنها را در اجرا عیان کند. برای مثال من نقش ناصرالدین شاه را، هم در فیلم «کمال الملک» بازی کردم و هم در فیلم «ناصرالدین شاه آکتور سینما» اما شاه کمال الملک با «ناصرالدین شاه آکتور سینما» کاملاً متفاوت بود و فکر می کنم بازیگران ایرانی هنرمندان موفقی هستند چون چنین طیف گسترده ای از نقش را می توانند ارائه کنند.

سخت گیرتر شدن با بالا رفتن سن

– در سینما هم فیلمنامه های زیادی به من پیشنهاد می شود که آنها را می خوانم و در نظر می گیرم که آیا نقش ها متناسب وضعیت جسمانی من هستند یا خیر، مثلاً در فیلم «ستاره» های آقای جیرانی روی ویلچر نشستم، از طرف دیگر با بالا رفتن سن آدم سخت گیرتر می شود سطح توقع بالاتر می رود و دائم از خودم سوال می کنم که حالا باید چه کار کرد؟! و خیلی هم سعی ندارم که حتماً در هر کاری حضور داشته باشم، بیشتر مطالعه می کنم یا برای سناریوهایی که می دهند بخوانم یادداشت می نویسم و راهنمایی می کنم…

برای کارگردان شدن باید دستیار کیمیایی و بیضایی شد

کارگردان شدن این نیست که یک جوان ۴ سال در دانشگاه درس بخواند و شروع به فیلمسازی کند. این جوان باید دستیار بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و در کل بزرگان سینما شود، فن و تجربه بیندوزد و بعد کم کم خودش وارد عرصه شود. با دانشکده رفتن کسی کارگردان نمی شود. تحصیلات خیلی خوب است ولی کافی نیست. من که از سیزده سالگی فعالیت هنری کرده ام هنوز به خودم جرات نداده ام کارگردانی کنم. هر بار هم که از من خواسته شده گفته ام نه! امکان ندارد! این جایگاه و تخصص من نیست! من بازیگرم.

شب های تمرین «هالو»

این خانه که الان موزه شده، هر گوشه اش برای من خاطره است. شب هایی که این جا مثلاً «هالو» را تمرین می کردم که مال چهل و چند سال پیش است. اینجا پر از درخت بود. می آمدم تمرین می کردم. دیالوگ ها را حفظ می کردم و اینکه باید با چه لحنی بیان شان کنم. یادداشت بر می داشتم و الان اگر سناریوهایی که کار کردم را نگاه کنید پر از یادداشت هایم است. حتی توسل می کردم. پشت سناریو می‌ نوشتم پروردگارا کمکم کن.

علاقه زیاد به فیلم «حکم»

فیلم «حکم» را خیلی دوست داشتم. در عین اینکه نگران بودم که البته همیشه و در همه فیلم هایم نگرانم، انگار که دارم اولین فیلمم را بازی می کنم، شیفته کاراکتر رضا معروفی شده بودم. تا حالا چنین نقشی را بازی نکرده بودم. فیلمی را که با کیمیایی کار کردم از همه بیشتر دوست دارم. رضا معروفی همانی بود که باید باشد.از این «حکم» که با کیمیایی کار کردم و اولین همکاری من با او بود خیلی می ترسیدم.می گفتم این کیمیایی است. کارگردان بزرگی در سینماست و کلی سابقه و اعتبار دارد الان من چه کار تازه ای می توانم در فیلمش انجام بدهم.حتی فیلم که تمام شده بود جرات نمی کردم بروم ببینم. یک شب رفته بودم تئاتر ببینم آقای کیمیایی هم آنجا بود. با هم رفتیم به منزلش. گفت فیلم را می گذارم ببینی. «حکم» را دیدم. کیمیایی گفت عزت فیلم چطور بود؟ گفتم عالی بود. واقعاً خیلی خوشم آمد. من فقط یک بار با کیمیایی کار کردم و واقعاً از این همکاری راضی بودم.من نقش هایم را انتخاب می کنم و نقش رضا معروفی را خیلی دوست داشتم. ضمن اینکه دلم می خواست با کیمیایی هم کار کنم. آن هم در نقشی که امکان تازه ای را برای من فراهم کند. دوست ندارم خودم را تکرار کنم.

دفاع با افتخار از فیلم ها

تماشاگر از زمانی که پیش پرده در لاله زار می خواندم مرا می‌ شناسد. من را بزرگ کرده و آورده جلو. تماشاگر من را مجبور کرده که درست انتخاب کنم.باید کاری کنم که او می پسندد. چیزی را ارائه بدهم که ندیده. نه اینکه بیایم فیلمی بازی کنم که برای تماشاگر حرفی برای گفتن ندارد. خیلی ها هستند که فیلم های من را کنار هم دیده اند و من خجالت نمی‌ کشم که این ها را بازی کرده ام.تلاش کرده ام در ۵۲ فیلمی که بازی کرده ام آبرویم را به خطر نیندازم. این دغدغه و وسواس من اصلاً به این معنی نیست که حتماً باید نقش اول به من بدهند. یک رل کوچک هم اگر جای کار داشته باشد بازی می کنم.

نقش کوتاهی درخشان در «خانه ای روی آب»

بهمن فرمان آرا سر فیلم «خانه ای روی آب» به من نقش کوتاهی داد گفتم همین خوب است. می دانستم که در همین نقش کوتاه می شود درخشید. برایم مشهود بود که تماشاگر با دیدن من در این نقش سر ذوق می آید و به لحاظ حسی با آن درگیر می شود.

رد سناریوهای غیر قابل باور

بعد از «چهل سالگی» پیشنهاد زیاد داشتم اما هیچ کدام را نپسندیدم. همین اواخر سناریویی برای من آوردند. قصه درباره کاراکترهایی بود که مرده اند و بعد از قاب بیرون می آیند. از کارگردان پرسیدم این ها که مرده اند چه جوری حرف می زنند. گفتم در فیلم های «گاوخونی» و «روز فرشته» من مرده بودم ولی در روایت حضور داشتم جوری که تماشاگر هم آن را باور می کرد. این سناریو اصلاً باورپذیر نیست و وقتی خودم آن را باور نمی کنم فکر می کنم بعداً تماشاگر هم آن را نمی پذیرد. باز کارگردان جوان دیگری پیش من آمد و گفت نقشی در فیلمم هست که اگر آن را بازی کنید برای من خیلی باارزش است. گفتم خب این نقش چه ارزش و اعتباری برای من دارد؟ به من چه چیزی اضافه می کند؟ یا امکان تبلور چه قابلیت تازه ای را فراهم می کند؟ نقش پیشنهادی این فیلمساز هم خوب نبود و به دلم نچسبید.

آبروی بازیگر در گروی فیلم

تماشاگر ما فردا بیشتر از امروز می فهمد و انتظارش هم بالاتر می رود. فیلم یک سند است. آبروی آدم است و می ماند و هیچ جوری هم نمی شود پاکش کرد. نسل امروز توقعش بالاست. شما الان با مخاطب باسوادی مواجه هستی که فیلم های سینمای جهان را می بیند. دانشش به روز است. این نسلی که با ابزارهای مدرن سر و کار دارد، دائم در اینترنت است و باسواد است را نمی شود به راحتی راضی کرد. اگر فضای سینما خوب نباشد. اگر فیلم خوب ساخته نشود اصراری ندارم که بازی کنم.من به مردم مدیون هستم و در هیچ شرایطی نخواسته ام اعتمادشان را مخدوش کنم.

فیلم آشغال بازی نکردن

من در طول زندگی ام نخواسته ام تن به هر کار و نقشی بدهم. سریال و تلویزیون که اصلاً اهلش نیستم. در مورد فیلم سینمایی هم من باید به توقع و انتظار تماشاگری که همه این سال ها کارهایم را دنبال کرده احترام بگذارم.الان با وجود سن و سال و بیماری و گرفتاری های موجود، خیلی دلم می خواهد که مقابل دوربین بروم. خیلی تشنه بازی کردن هستم منتها در فیلمی که آن را بپسندم. اینکه بازی کنم صرف اینکه بازیگری کرده باشم اصلاً در مرام من نیست. دوست ندارم تجربه ای که این سال ها اندوخته ام را پای یک کار بی ارزش یا کم ارزش حرام کنم. صریح بگویم آشغال بازی نمی کنم.

منبع: بانی فیلم

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه