عالم بزرگ اهل سنت عربستان مطرح کرد؛

ناگفته‌هایی از ستیز بنی‌امیه با مقدسات اسلامی

در دورانِ یزید، جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر خود حلال شمردند و به زنان و دخترانِ مهاجران و انصار تجاوز کردند، زنان را عریان و واژگونه به صلیب کشیدند.

ناگفته‌هایی از ستیز بنی‌امیه با مقدسات اسلامی

به گزارش ۸دی، علامه حسن فرحان‌المالکی از علمای بزرگ اهل سنت عربستان سعودی در قسمتی از کتاب «المقدمه السیاسیه لفهم التاریخ» ناگفته‌هایی از ستیز بنی‌امیه با مقدسات اسلامی را مطرح کرده است که بخشی از این کتاب توسط اسلام ملکی معاف از کارشناسان علوم قرآنی و حدیث ترجمه شده است:

” بنی‌امیه می‌خواستند همه مقدسات اسلامی را نابود کنند؛ از اینکه با شعر، پیامبر(ص) را تمسخر و هجو کردن گرفته تا ویران کردنِ کعبه با منجنیق تا نبش قبر شهیدانِ اُحُد تا آنکه تلاش کردند مکان منبر پیامبر(ص) را به زور تغییر دهند و بر منبرِ مسجد النبی(ص) غذا خوردند، (مردم را) از نزدیک شدن به قبر پیامبر (ص) {برای اظهار ارادت و زیارت} نهی کردند، اتاقهای پیامبر(ص)(حُجُرات) را که محل نزول قرآن بود تخریب کردند، خانه پیامبر(ص) در مکه را خریده، آن را به اسطبل چارپایان تبدیل کردند، خودشان نماز را ضایع می‌کردند و مردم را نیز به این کار دستور می‌دادند!، قبله را {در یک برهه} به سوی بیت‌المقدس تغییر دادند و مساجد جدیدی بنا کردند که محرابش به سوی بیت‌المقدس بود و در دوره «عبدالملک»(۱) برای حج گزاردن عازمِ بیت المقدس شدند، شخصیتهایی که نماینده و نمادِ سیره، عدالت و اخلاقِ پیامبر(ص) بودند همچون علی بن ابی طالب را مورد لعن قرار دادند، فاطمه دختر پیامبر(ص) را دشنام دادند و لعن کردند (همانند یاران «یوسف بن عمر»(۲) که چنین کردند)، قرآن را در دورانِ «ولیدِ فاسق»(۳) تیرباران کردند، نذر کردند که بر بالای کعبه شراب بنوشند! چشمه زمزم را «اُمّ الخَنافِس»(۴) نامیدند (همانند «خالد قسری»(۵) که چنین کرد)، در دورانِ یزید، جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر خود حلال شمردند و به زنان و دخترانِ مهاجران و انصار تجاوز کردند، سر بریده‌ی حسین را ( در شهرها) چرخاندند و پیکرش را قطعه قطعه کردند، زنان را عریان و واژگونه به صلیب کشیدند، زبانهایی که منادیِ «عمل به سنت پیامبر و سیره‌ی اهل فضیلت» بودند، از کام بیرون کشیدند و بریدند، با شعر و نثر درباره‌ی نبوتِ پیامبر(ص) تشکیک کردند، اصحاب پیامبر را منافق نامیدند (چنانکه درباره عمار، ابن مسعود و علی چنین کردند)، اصحاب پیامبر را دروغگو و کذّاب نامیدند (همانند علی و حسین و ابن زبیر) و از سوی دیگر درباره‌ی بردگانِ فاجِرِ خود لقب‌هایی {نیکو} همچون «اهل النصیحه و الاستقامه» و «اهل الجماعه و الطاعه» به کار بردند و کارگزارانِ خود را برتر از پیامبران قلمداد کردند، به داستانسرایی‌ها و هجوگویی‌های زشت اولویت دادند و اهتمام ورزیدند و با قرآن و روایات صحیح جنگیدند و اینها یعنی « کودتای تمام عیار و کامل بر ضد اسلام» که اگر نبود خونهای پاکِ مهاجران، انصار، اهل بیت، شیعه، خوارج و «جهمیه»(۶) که به بنی امیه امانِ «آسودگی» و «نفس تازه کردن» ندادند و نگذاشتند که دین را به جایی که می‌خواهند ببرند، اسلام نابود می‌شد و اثری از آیین ابراهیم باقی نمی‌ماند. اگر آن خون‌های پاک نبود و اگر بنی‌امیه اجازه‌ی آسایش می‌یافتند، بتهای لات و عُزّا بار دیگر در کنار مقام ابراهیم نصب می‌شد. البته به ارزش کارِ «عمر بن عبدالعزیز»(۷) و «یزید بن الولید»(۸) و «معاویه‌بن‌یزید‌بن‌معاویه»(۹) (رحمه‌الل‌ علیهم) را که (پیشبردِ طرحِ ) این حکومتِ شیطانی را از داخل آن با اختلال مواجه کردند نیز اعتراف داریم”

 منبع:

حسن فرحان‌المالکی، المقدمه السییاسیه لفهم التاریخ ، صص:۶۳-۶۴

پاورقیهای توضیحی مترجم:

 (۱) «عبدالملک بن مروان» پنجمین خلیفه اموی است که از سال ۶۵ هجری به خلافت رسید و تا هنگام وفاتش در سال ۸۶ هجری در قدرت بود. وی حجاج بن یوسف ثقفی (خونخوارِ معروف) را به امیری حجاز و عراق گمارد و قیامهای زبیری ها و خوارج را به شدت سرکوب کرد. زرکلی، الأعلام، ج۴، ص۱۶۵)

 (۲) «یوسف بن عمر ثقفی(متوفای ۱۲۷هـ) از کارگزاران بیرحم بنی امیه بود. وی نخست در سال ۱۰۶هـ از سوی هشام بن عبدالملک به عنوان والی یمن منصوب شد سپس در سال ۱۲۱ هجری به امیری عراق گمارده شد و قیام زید بن علی(ره) را سرکوب کرد و جنایات وحشیانه ای در حق یاران و خاندان او مرتکب شد. او را از نظر بیرحمی و خونخواری به حجاج تشبیه می کنند. سرانجام در سال ۱۲۶هـ توسط «یزید بن ولید» از منصب خود عزل شد و در سال ۱۲۷هـ در زندان به قتل رسید.(ابن اعثم، الفتوح، ج‏۸، ص۲۹۳ و زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۲۴۳)

 (۳) «ولید فاسق» همان «ولید بن یزید بن عبدالملک» یازدهمین خلیفه اموی است که بسیار هوسباز بود و به کفر و الحاد تظاهر می کرد. وی یک سال و سه ماه در قدرت بود تا اینکه سرانجام در سال ۱۲۶هـ پسرعمویش یزید بن الولید با شعار «دفاع از دین و سنت پیامبر(ص)» بر او شوریده ، او را عزل کرد و به قتل رساند.( تاریخ‏ خلیفه، صص:۲۳۶-۲۳۸ و زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۱۲۳)

 (۴) خَنافِس جمع «خُنفَساء»(سوسک سیاه و بدبو) است و «اُمّ الخَنافِس» یعنی «چشمه ی سوسکها». خالد قَسری که از سوی بنی امیه امیرِ مکه بود چشمه زمزم را با این لقب می نامید تا این یادگار اسماعیل(ع) را تحقیر کند. (بلاذری، أنساب‏ الأشراف، ج‏۹، ص۵۸)

 (۵) «خالد بن عبدالله قسری»(متوفای ۱۲۶هـ) از کارگزاران بیرحم بنی امیه و متهم به زندقه و بی دینی بود. پیامبران خدا را تحقیر می کرد و خلیفه اموی را بر آنان برتری می داد. وی در سال ۸۹ هجری امیر مکه شد سپس در سال ۱۰۵ هـ به امیری عراق منصوب شد تا اینکه در سال ۱۲۰ هـ عزل شد و به دستور والی جدید عراق ، به اتهام سرقت بیت المال به زندان انداخته شد تا اینکه در سال ۱۲۶ هـ زیر شکنجه جان داد.(بلاذری، أنساب‏ الأشراف، ج‏۹، صص:۵۸-۷۵ و زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۲۹۷)

 (۶) منظور از «جَهمِیّه» ، پیروان جَهم بن صَفوان (مقتول در سال ۱۲۸هـ) هستند. وی از هواردارانِ حارِث بن سُرَیج بود که در سال ۱۱۶ هجری در خراسان با شعار «عمل به قرآن و سنت و بیعت با کسی که مورد رضایتِ(عموم) باشد» قیام کرد. گرچه کتابی از جَهم بر جای نمانده اما به نظر می رسد عقایدی عقلگرایانه و تنزیهی همچون معتزله داشته است. از آنجا که بر ضد حکومت وقت قیام کرده بود ، بعدها اتهامات و عقاید غیرقابل دفاعی را نیز به او نسبت دادند. اصطلاح «جهمیه» در ادبیات مبلغان سَلَفی ، کاربردی فراگیرتر دارد و احیانا به عنوان یک «برچسب» برای تخریب اندیشمندان عقلگرای اهل سنت به کار می رود. (تاریخ الطبری، ج۷، صص:۳۳۰ -۳۳۵ و ذهبی، تاریخ ‏الإسلام، ج‏۸، ص۶۶ و زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۱۵۴)

 (۷) «عمر بن عبدالعزیز» هشتمین خلیفه اموی است که به عدالت و نجابت مشهور شده است. ولید بن عبدالملک او را به امیریِ مدینه گماشت سپس سلیمان بن عبدالملک او را به وزارت منصوب کرد. هنگامی که به خلافت رسید ، «دشنام دادن به امام علی(ع) بر منبر» را که بنی امیه تشویق می کردند ممنوع کرد. شریف رضی در رثای او چنین سروده است: « یَا ابنَ عبدِ العزیزِ لَو بَکَتِ العَینُ … فَتىً مِن اُمَیَّهَ لَبَکَیتُکَ ». دوره خلافت او دو سال و نیم به طول انجامید و در سال ۱۰۱هـ – احتمالا در اثر مسمومیت – وفات کرد(زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۵۰).

 (۸) «یزید بن الولید» دوازدهمین خلیفه اموی است. وی در اعتراض به فسق و فجورِ پسرعمویش «ولید فاسق» که خلیفه‌ی وقت بود قیام کرد و او را به قتل رساند اما تنها ۵ ماه زنده ماند و در ذیحجه سال ۱۲۶هـ وفات کرد(زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۱۹۰).

 (۹) «معاویه بن یزید بن معاویه» معروف به «معاویه دوم» سومین خلیفه اموی است. وی پس از مرگ پدرش یزید در سال ۶۴ هجری، به خلافت رسید اما بخاطر عملکرد بدِ پدرانش یا بخاطر بیماری، تمایلی به ادامه حکمرانی نداشت بنابراین پس از مدت بسیار کوتاهی(بین ۲۰ روز تا سه ماه) بدون اینکه خلیفه ای برای مردم انتخاب کند از قدرت کناره گرفت. گفته اند که انتخاب خلیفه را به مشورت عمومی وانهاد اما آنچه در عمل رخ داد این بود که بنی امیه ، مروان را به جای او به خلافت برگزیدند (بلاذری، أنساب ‏الأشراف، چاپ‏ زکار، ج‏۵، صص:۳۷۷-۳۸۳ و زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۶۳).

نکته:

گفتنی است اخیرا متن کامل این کتاب توسط یکی از فضلا ترجمه شده و ان شاء الله در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه