عقده های چند ساله ام به غده های سرطانی در گلو تبدیل شده اند که ذره ذره وجودم را به نابودی می کشاند و من هر بار با اشتباهات وحشتناکم نه تنها زندگی و جوانی ام را به تباهی کشاندم بلکه آن قدر مشکلات حادی برای پدر و مادرم به وجود آوردم که امروز دیگر نمی توانم سرشکستگی پدرم را تحمل کنم.