پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
همراه با حماسه حسینی؛
متن روضه حضرت عباس(ع) از منابع معتبر
وقتی که شمر بن ذی الجوشن میخواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکی از حضاری که در آنجا بود، به ابنزیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند.
… چه کم و کسری در زندگی عباس بن علی آن طور که مقاتل معتبر نوشتهاند وجود دارد؟ اگر نبود برای ابوالفضل مگر همین یک افتخار که کسی با او کاری نداشت؛ غیر از امام حسین(ع) با هیچ کس کاری نداشتند. امام حسین(ع) هم فرمود اینها فقط به من کار دارند و اگر مرا بکشند، به هیچ کس دیگری کار ندارند. وقتی که شمر بن ذی الجوشن میخواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکی از حضاری که در آنجا بود، به ابنزیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند، خواهش میکنم اماننامهای برای آنها بنویس. ابنزیاد هم نوشت. شمر در یک فاصله دور، از قبیلهای بود که قبیله امال بن ین با آنها نسبت داشتند. این پیام را در عصر تاسوعا شخص او آورد. این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن علی علیه السلام و فریادش را بلند کرد: این بن وا اختنا(۱) خواهرزادگان ما کجا هستند؟ ابوالفضل علیهالسلام در حضور اباعبدالله علیه السلام نشسته بود، برادرانش همه آنجا بودند، یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود: «اجیبوه و ان کان فاسقا» (۲) جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد، جواب دادند. گفتند: ما تقول، چه میگوئی؟ مژدهای برای شما آوردهام، بشارتی برای شما آوردهام. برای شما از امیر عبیدالله امان آوردهام، شما آزادید، اگر الان بروید، جان بسلامت میبرید. گفتند خدا ترا لعنت کند و امیرت ابن زیاد و آن اماننامهای که آوردهای. ما امام خودمان، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تامین داریم؟! در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به اباعبدالله کرد او بود. روز عاشورا میشود، بنابر یکی از دو روایت ابوالفضل جلو میآید، عرض میکند برادرجان به من هم اجازه بفرمائید، این سینه من تنگ شده است، دیگر طاقت نمی آورم، میخواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم. من نمیدانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد، خود اباعبدالله بهتر میدانست. فرمود برادرم حال که میخواهی بروی، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. لقب ” سقا “، آبآور، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد. اینجور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند، نه، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند، حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شستشو دادند. ابوالفضل فرمود چشم. ببینید چقدر منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت و فداکاری است؟! یک تنه خودش را به جمعیت میزند. مجموع کسانی را که دور آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشتهاند. وارد شریعه فرات شد، اسب را داخل آب برد (این را همه نوشتهاند). اول مشکی را که همراه دارد پر از آب میکند و به دوش میگیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است. همان طور که سوار است و آب تا زیرشکم اسب را فرا گرفته است، دست زیر آب میبرد، مقداری آب با دو دستش تا نزدیک لبهای مقدسش میآورد. آنهایی که از دور ناظر بودهاند، گفتهاند اندکی تامل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد، آبها را روی آب ریخت. کسی نفهمید که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید؟! اما وقتی که بیرون آمد رجزی خواند که در این رجز، مخاطب، خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید:
یا نفس من بعد الحسین هونی
فبعده لا کنت ان تکونی
هذا الحسین شارب المنون
و تشربین بارد المعین
و الله ما هذا فعال دینی
و لا فعال صادقالیقین(۳)
ای نفس ابوالفضل! میخواهم بعد از حسین زنده نمانی. حسین شربت مرگ مینوشد، حسین در کنار خیمهها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت، شرف کجا رفت، مواسات و همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست، مگر تو ماموم او نیستی، مگر تو تابع او نیستی؟!
هذا الحسین شارب المنون
و تشربین بارد المعین
هیهات! هرگز دین من چنین اجازهای به من نمیدهد، هرگز وفای من چنین اجازهای به من نمیدهد. ابوالفضل مسیر خود را در برگشتن عوض کرد. از داخل نخلستانها آمد. قبلا از راه مستقیم آمده بود. چون میدانست همراه خودش امانت گرانبهایی دارد، راه خود را عوض کرد و تمام همتش این بود که آب را به سلامت برساند، بخدا قسم اگر دست راست مرا ببرید من دست از دامن حسین بر نمیدارم، طولی نکشید که رجز عوض شد:
یا نفس لا تخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسری (۴)
در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. نوشتهاند با آن هنر و فروسیتی که داشت، به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. من نمیگویم چه حادثهای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است. در شب تاسوعا معمول است که ذکر مصیبت این مرد بزرگ میشود. این را هم عرض کنم که ام البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه کربلا زنده بود ولی در کربلا نبود، در مدینه بود. به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهید شدند. این زن بزرگوار به قبرستان بقیع میآمد و برای فرزندان خودش نوحهسرایی میکرد نوشتهاند نوحهسرایی این زن آنقدر دردناک بود که هر کس میآمد گریه میکرد، حتی مروان حکم که از دشمنترین دشمنان بود. در نوحهسرایی خود، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص یاد میکرد. ابوالفضل، هم از نظر سنی و هم از نظر کمالات روحی و جسمی ارشد فرزندانش بود. من یکی از این دو مرثیهای را که از این زن بخاطر دارم برای شما میخوانم. این مادر داغدار در آن مرثیههای جانسوز خودش ( بطور کلی عربها مرثیه را خیلی جانسوز میخوانند ) این جور میخواند:
یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد و وره من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد(۵)
لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد
ای چشم ناظر، ای چشمی که در کربلا بودی و آن مناظر را میدیدی، ای کسی که آن لحظه را تماشا کردی که شیر بچه من ابوالفضل از جلو و شیر بچهگان دیگر من از پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند، برای من قضیهای نقل کردهاند، نمی۲دانم راست است یا دروغ؟ گفتهاند در وقتی که دستهای بچه من بریده بود، عمود آهنین بر فرق فرزند عزیز من وارد شد، آیا راست است؟! ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد بعد میگوید، ابوالفضل! فرزند عزیزم، من خودم میدانم، اگر دست میداشتی مردی در جهان نبود که با تو روبرو شود. اینکه آنها چنین جسارتی کردند برای این بود که دستهای تو از بدن بریده شده بود.
پی نوشت:
- قتلالحسین مقرم ص ۲۵۲ و بحارالانوار ج ۴۴ ص ۳۹۱
- اللهوف ص. ۳۷
- ینابیعالمودهج ۲ ص ۱۶۵، بحارالانوار ج ۴۵ ص. ۴۱
- بحارالانوار ج ۴۵، ص. ۴۰
- منتهیالامالج ۱ ص. ۳۸۶
نظرات