مقایسه نگاه سینمای غرب و ایران به جنگ

سینماگران دیگر کشورها، فیلم‌سازان ما را وادار می‌سازند که نسبت به همه‌ تاریخشان و در مقابل تمام افتخارات نسل خود و پدرانشان، بی‌‌اعتنا باشند و به آنچه می‌تواند در هویت‌بخشی به نسل‌های آینده، نقش کلیدی بازی کند، مُهر تاریخ‌مصرف‌گذشته بزنند.

مقایسه نگاه سینمای غرب و ایران به جنگ

به گزارش هشت دی نیوز به نقل از فارس، نگاهی به تاریخ سینما نشان می‌دهد که بخش بزرگی از فیلم‌های جنگی در غرب، متعلق به نگاهی بوده است که جنگ را پدیده‌ای مقدس جلوه داده و جنگجویان را آدم‌هایی که در راه هدفی مقدس پیکار می‌کنند، نمایانده است.

 

ژان لافیت در ابتدای کتاب «آن‌ها که زنده‌اند»، از قول ویکتور هوگو می‌گوید: «زنده آن‌هایند که پیکار می‌کنند، آن‌ها که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است، آن‌ها که از نشیب تند سرنوشتی بلند بالا می‌روند، آن‌ها که اندیشمند به‌سوی هدفی عالی راه می‌سپرند و روز و شب پیوسته در خیال خویش، یا وظیفه‌ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ.»

 

سینمای پس از جنگ دوم جهانی، خصوصاً در اروپا، مشحون از آثاری است که مقاومت مبارزان و رزمندگان کشورهای اشغال‌شده را علیه آلمان نازی به تصویر می‌کشد. کاراکتر پارتیزان و جنگجوی جبهه‌ی مقاومت در این فیلم‌ها، انسانی فداکار، ایثارگر، با خصوصیات عمیق انسانی و اخلاقی نمایش داده می‌شود.

 

پروپاگانداترین این‌گونه آثار را می‌توان متعلق به سینمای شوروی سابق دانست که تصویری غلوآمیز از سربازان آلمانی با شرورترین و ددمنشانه‌ترین صورت ارائه می‌کردند و نیروهای ارتش سرخ را به‌شکل قهرمانانی افسانه‌ای با همه‌ی ویژگی‌های مثبت می‌نمایاندند.

 

فیلم‌هایی مانند «آن‌ها که برای میهن‌شان جنگیدند»، «وقتی لک‌لک‌ها پرواز می‌کنند» و «سرنوشت یک انسان» از جمله‌ی این آثار بودند.

 

البته در سینمای غرب نیز چنین آثاری خصوصاً در همان مقاطع زمانی جنگ دوم جهانی و پس از آن، به‌وفور یافت می‌شدند؛ از فیلم «کشتی که در آن خدمت می‌کنیم» (نوئل کوارد و دیوید لین) گرفته تا مجموعه‌ی «چرا می‌جنگیم» (فرانک کاپرا) و فیلم‌هایی همچون «فقط فرشتگان بال دارند» و «گروهبان یورک» (هر دو از هاوارد هاکس) و «آقای رابرتز» (جان فورد).

 

 

در اروپا فیلم‌های واقع‌گرایانه‌تری توسط فیلم‌سازان مطرح ساخته شد، مثل «نبرد راه‌آهن» (رنه کلمان)، «کانال» و «نسل» (هر دو از آندری وایدا) که البته همچنان نبرد خود را دفاعی مقدس در مقابل تجاوز دشمن تصویر می‌کردند.

 

در آمریکا این نوع سینما در سال‌های بعد، حتی در مورد موارد مذمومی نظیر تجاوز به ویتنام و جنگ کره و امثال آن، که نزد محافل مختلف فرهنگی و هنری هم محکوم شناخته شده بود، ادامه یافت و جنگ‌های ناعادلانه و غیرانسانی در هزاران مایل دور از وطن، زیرکانه و با رنگ‌ولعاب‌های مختلف، توسط سینمای وابسته به کمپانی‌ها و شرکت‌های چندملیتی، همچون همان پدیده‌ی مقدس دفاع نمایانده شد و حتی برخی موارد «جنگ مقدس» نام گرفت!

 

آثاری همچون «شکارچی گوزن» (مایکل چیمینو)، «و اینک آخرالزمان» (فرانسیس فورد کاپولا) و حتی «فورست گامپ» (رابرت زمه کیس) علی‌رغم همه‌ی شعارهای تصویری شداد و غلاظ علیه جنگ در ویتنام، اما در نهایت به سمت‌وسوی اثبات توحش ویتنامی‌ها و تمدن سربازان آمریکایی جهت‌گیری کردند.

 

حتی در فیلمی همچون «جوخه» (الیور استون)، که ظاهراً فیلمی ضدجنگ خوانده شده است، این جهت‌گیری به‌وضوح مشخص است و آنچه مورد انتقاد فیلم‌ساز قرار گرفته، در واقع بی‌گدار به آب زدن نیروهای آمریکایی است که باعث شده بود در باتلاقی همچون ویتنام گرفتار به‌اصطلاح وحشی‌های ویت کنگ شوند!

 

و اما سینمای دفاع مقدس ادامه دارد!

در سال‌های پس از پایان جنگ تحمیلی، در سال ۱۳۶۷ تا سال‌های میانی دهه‌ی هفتاد، تقریباً در هر سال به‌طور متوسط ده فیلم در زمینه‌ی دفاع مقدس ساخته می‌شد. این در حالی بود که تولیدات سینمای ایران سالیانه به‌طور متوسط، هفتاد تا هشتاد فیلم بود.

 

وقتی از اواسط دهه‌ِی هفتاد بخش مهمی از امور تولید به دست واسطه‌های بخش خصوصی افتاد و بدست آوردن گیشه مناسب در دستور کار قرار گرفت، همان‌گونه که فیلم‌های کلیشه‌ای سالن‌های سینما را تسخیر نمودند، سینمای اندیشمند و اصیل، از جمله ژانر دفاع مقدس نیز از میدان تولید سینمای ایران رخت بربست؛ چراکه در محاسبات چرتکه‌ای، اساساً ژانری همچون دفاع مقدس با ویژگی‌های خاص جبهه‌ها و روحیه‌ی رزمندگان سپاه اسلام جایی نداشت و در قبال این جفای تاریخی، هیچ‌یک از مسئولین سینمایی وقت عکس‌العملی نشان ندادند!

 

آیا آن‌ها هم بر این تصور بودند که دوران سینمای دفاع مقدس در ایران به پایان رسیده است؟ آیا همه‌ی ناگفته‌های جنگ تحمیلی به تصویر کشیده شده بود؟

 

آیا تصویر تمامی توطئه‌های سیاسی پشت پرده‌ی تجاوز صدام به میهن‌مان (که اینک بسیاری از آن‌ها حتی توسط خود روشن‌فکران آمریکایی هم بازگو می‌شود) بر پرده‌‌ی سینماهای ایران به نمایش درآمد؟

 

آیا تصاویر ولو مختصری از نقش آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در مسلح کردن عراق به انواع و اقسام سلاح‌های شیمیایی و کشتارجمعی و حمایت از جنایات بی‌سابقه‌ای همچون قتل عام حلبچه یا کشتار سردشت، جلوی دوربین‌های سینمای ایران رفته است.

 

متأسفانه از نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد، سال‌به‌سال تعداد فیلم‌های تولیدی سینمای ایران در زمینه‌ی دفاع مقدس و جنگ، رو به تقلیل گذارد و این کاهش در سال‌های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ به اوج خود رسید؛ به‌طوری‌که در سال ۸۱ در بخش مسابقه‌‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر، حتی یک فیلم در باب دفاع مقدس حضور نداشت و از همین رو در سال ۸۲ نیز هیچ فیلمی از این نوع به نمایش عمومی درنیامد!

 

این در حالی بود که طی سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۶، هر سال بین هفت تا دوازده فیلم درباره‌ی ابعاد مختلف دفاع مقدس مردم ایران، در جشنواره‌ی فیلم فجر به نمایش درمی‌آمد، اما از سال ۱۳۷۷ و هفدهمین جشنواره‌ی فیلم فجر، شاهد سیر نزولی چشمگیری در تولید و نمایش این‌گونه آثار بودیم؛ چنان‌که رقم دوازده فیلم دفاع مقدس در جشنواره‌ی شانزدهم (۱۳۷۶) ناگهان در هفدهمین دوره (۱۳۷۷) به چهار فیلم کاهش یافت، در جشنواره‌ی هجدهم (۱۳۷۸) سه فیلم شد و در جشنواره‌های نوزدهم (۱۳۷۹) و بیستم (۱۳۸۰) به دو فیلم رسید و بالأخره در بیست‌و یکمین جشنواره‌ی فیلم فجر در بهمن ۱۳۸۱، یعنی فقط چهارده سال پس از پایان جنگ تحمیلی، فاتحه‌ی سینمای دفاع مقدس توسط مسئولان وقت جشنواره خوانده شد و هیچ فیلمی از این نوع در جشنواره‌ی مذکور به نمایش درنیامد. به این ترتیب، اکران سال ۸۲ سینمای ایران، که نتیجه‌ی تولیدات سال ۸۱ و محصول ویترین نمایشی جشنواره‌ی بیست‌ویکم بود، هیچ فیلم سینمای دفاع مقدس را بر پرده‌ی سالن‌های خود ندید!

 

در سال‌های بعد و بعدتر، همچنان با سینمای دفاع مقدس به‌طور کج دار و مریز رفتار شد تا اینکه در نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد و برای بیست‌ و پنجمین جشنواره‌ی فیلم فجر، ده فیلم درباره‌ی دفاع مقدس ملت ایران به تولید رسید و اتفاق مهم دیگر اینکه فیلمی از این ژانر، بار دیگر توفیق سال‌های پیشین این سینما را تکرار کرد و سینمای ایران را به استقبال افسانه‌ای سال‌های دهه‌ی ۱۳۶۰ رساند.

 

اما سینمای دفاع مقدس همچنان در مقابل این سؤال قرار دارد: «بودن یا نبودن؟» سؤالی که از سوی جریان شبه‌روشن‌فکری حاکم بر فضای سینمای ما، پاسخش روشن است.

 

آن‌ها سینمایی را می‌طلبند که به قول خودشان، ایدئولوژیک نبوده و به‌اصطلاح شعاری نباشد؛ یعنی از آرمان‌ها و اعتقادات و ریشه و هویت دینی و ملی این ملت در آن خبری نباشد! اما خودشان در جهت افاضات روشن‌فکرانه و غرب‌گرایانه و به‌اصطلاح تجددگرایانه و شبه‌مدرنیته‌ی خود، تا بخواهید شعار می‌دهند و شعر می‌بافند و همراه و همپای ایدئولوژی غرب حرکت می‌کنند.

 

این در حالی است که زیر علم سینمایی سینه می‌زنند (سینمای غرب) که خود همواره از ایدئولوژیک‌ترین پدیده‌های فرهنگ و هنر غرب بوده است.

 

آمار، ارقام، اسناد و شواهد (بخش ناچیزی از آن‌ها) که در این مقاله آمد، نشان‌دهنده و اثبات‌کننده‌ی همین مدعاست.

 

‌ای‌کاش سینماگران و مسئولین سینمای ما که دم از سینما و تاریخ سینما می‌زنند، نگاهی غیرمتعصبانه و به دور از احساسات به این واقعیت‌های تاریخی می‌انداختند و می‌دیدند که چگونه متولیان و هنرمندان سینمای غرب، نه تنها در تمام طول سال‌های جنگ، خود را وقف مهم‌ترین مسئله و اولویت جامعه‌شان کردند، بلکه تا صد سال بعد نیز درباره‌ی آنچه افتخارات خود و پدرانشان می‌خوانند، همچنان فیلم‌های پرهزینه می‌سازند و مراسم برگزار می‌کنند و جایزه می‌دهند.

 

نکته‌ی جالب اینکه در برخی فیلم‌های جنگی امروز غرب که درباره‌ی تجاوزشان به عراق و افغانستان ساخته شده، افتخارات یک خانواده، مدال پدربزرگی است که در جنگ کره شرکت داشته است؛ پدری که در تجاوز ویتنام حضور داشته و پسری که اینک در اشغال عراق فعال است! یعنی افتخار به یک تاریخ تجاوز و کشتار و جنایت!

 

اما سینماگران دیگر کشورها فیلم‌سازان ما را با تبلیغات و پروپاگاندا، وادار می‌سازند که نسبت به همه‌ی تاریخشان و در مقابل تمام افتخارات نسل خود و پدرانشان، بی‌‌اعتنا باشند و به آنچه می‌تواند در هویت‌بخشی به نسل‌های آینده، نقش کلیدی بازی کند، مُهر تاریخ‌مصرف‌گذشته بزنند!

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه