پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
از رد پناهندگی تا موشک باران در دل خلیج فارس؛
شهادت یک گیلانی در حماسه پایداری “جوشن”/ شهید “قلندری” سندی از جنایت آمریکای متجاوز + عکس
ناو استوار دوم شهید “اصغر قلندری” از جمله شهدای گیلانی و اهل انزلی است که در رویارویی مستقیم با آمریکایی های متجاوز، در عرشه ناو “جوشن” که مأمور به حفاظت از سکوهای نفتی ایران بود، به شهادت رسید.
به گزارش ۸دی، چهل و یک سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و طی این سال ها، آمریکای جنایتکار که منافعش را در ایران از دست رفته می دید علاوه بر اینکه با اهرم های مختلف از جمله «تلاش هایش برای جنگ افروزی صدام علیه ایران» استفاده کرد، بارها نیز به شکل مستقیم وارد میدان شد و به بمباران اهداف استراتژیک و اقتصادی ایران پرداخت.
حمله به سکوهای نفتی نصر و سلمان، مصداق بارز یکی از هزاران جنایات آمریکا است.
با حمله نیروهای متجاوز آمریکایی به سکوهای نفتی سلمان و نصر در فروردین ماه سال ۱۳۶۷ و دفاع جانانه رزمندگان ایرانی مستقر در این سکوها، ناوچه موشکانداز “جوشن” که در مأموریت اسکورت کاروان کشتیهای نفت ایران حضور داشت و نزدیکترین یگان به صحنه عملیات بود بنا به دستور صادره عازم منطقه عملیات سکوهای نفتی نصر و سلمان شد.
در ادامه این عملیات در ابتدا ناوشکن “سهند” و سپس ناوشکن “سبلان” به کمک نیروهای ایرانی آمدند که آنها نیز متحمل خسارات زیادی شدند. از امکانات و نیروهای دشمن نیز یک فروند هواپیمای جنگی آمریکایی با دو خلبانش سقوط کرد و به قعر دریا رفت.
روایت فرمانده ناو “جوشن” از درگیری با متجاوزان آمریکایی
“عباس ملک”، فرمانده ناو جوشن صحنه ی نبرد با متجاوزان آمریکایی را اینگونه روایت می کند.
«پس از پایان عملیات اسکورت نفتکشها به پایگاه خود در منطقه یکم دریایی بندرعباس باز میگشتیم که از طریق پایگاه خبردار شدیم در نزدیکیهای جزیره کیش، ناوهای آمریکایی به سکوهای نفتی «نصر و سلمان» که در جنوب غربی جزیره سیری قرار دارند حمله کردهاند. طبق دستور آماده شدیم و به طرف منطقه مسیر خود را عوض کردیم.
چندساعت بعد، افسر عملیات و افسر مخابرات به من اطلاع دادند دستگاههای مخابراتی ما عمل نمیکنند و از کار افتادهاند. تمام سیستمها را بررسی کردیم و متوجه شدیم ایراد از دستگاهها نیست چون تا آن زمان جنگهای الکترونیکی برای ما پیش نیامده بود در تعجب بودیم که چگونه دستگاهها از کار افتاده است!؟ ۱۰ دقیقهای در همین وضعیت به سر میبردیم که پنج یا شش فروند هواپیما و بالگرد در اطراف ناوچه ظاهر شدند. در آن زمان حدوداً ۲۰ مایل از جزیره سیری دور شده بودیم و تقریباً ۳۰تا ۳۵ مایل با سکوهای «نصر و سلمان» فاصله داشتیم که یکی از بالگردها سعی کرد که به ما نزدیک شود.
ما در این شرایط سیستمی به نام گارد داشتیم که از طریق آن با خلبان بالگرد تماس گرفتیم و به او یادآور شدیم که طبق قوانین بینالمللی و با توجه به شرایط جنگی منطقه و ناشناس بودن بالگرد بیشتر از پنج مایل نمیتواند به ما نزدیک شود.
خلبان هم در جواب گفت: «من بالگرد ناشناس نیستم. من بالگرد نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار میدهم ناوچه را متوقف کنید و تمام افراد را به قایقهای نجات منتقل کنید».
بعد از شنیدن پیام، بلافاصله آژیر محل جنگ را به صدا درآوردم و بچهها به محلهای از پیش تعیین شده خود رفتند و موقعیت جنگی پیدا کردند. شنیدم که کسی از طریق بیسیم مرا به انگلیسی صدا میزند و میگوید: «من فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار میکنم متوقف شوید و نفرات ناوتان را تخلیه کنید».
با لحنی جدی جواب دادم: «اینجا خلیج فارس است، من از شما دستور نمیگیرم و طبق برنامهای که دارم باید برای نجات نفراتی که بر روی سکو قرار گرفتهاند به سوی سکوهای نفتی بروم».
آنها گفتند: شما در محاصره کامل هستید. من مجدداً در جواب گفتم: این جا خلیج فارس است و شما حق هیچ گونه دخالتی در امور کشور ما را ندارید و لازم است منطقه را ترک کنید.
این صحبتها حدود یک ربع طول کشید. جو عجیبی به وجود آمده بود، برای درگیر شدن یا ادامه مسیر یا هر اقدام دیگری نیاز به برقراری ارتباط بود و ما متأسفانه حتی با جزیره سیری که نزدیک ما قرار داشت ارتباطی نداشتیم. در این شرایط حساس با پرسنل مشورت کردم و با این که همه میدانستند تنها هستیم و از هر طرف مورد محاصره آمریکاییها قرار داریم، با کمال شجاعت گفتند: حاضرند تا پای جان از ناوچه حفاظت کنند.
موشک باران در دل خلیج فارس
ناوگان نیروی دریایی آمریکا دست بردار نبود و مرتب اخطار میداد و ما هم به راه خود ادامه میدادیم تا این که مکالمه من با فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا به مشاجره لفظی کشید.
در این زمان از آن طرف یک نفر پشت دستگاه بیسیم آمد و به فارسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: «هر چه که به شما دستور داده میشود اجرا کنید، اگر تسلیم شوید آن دسته از افراد که مایل باشند میتوانند با ما به آمریکا بیایند.» من در جواب دوباره گفتم: «ما به مأموریت خود ادامه خواهیم داد.»
در این شرایط، آمریکاییها از متوقف کردن ناوچه جوشن ناامید شدند و اولین موشک بلافاصله بعد از آخرین مکالمه به طرف ما شلیک شد و ما با سیستمهایی که داشتیم، توانستیم موشک را حدود ۲۰۰ یارد از ناوچه منحرف کنیم.
با نزدیک شدن اولین بالگرد به ناوچه، دستور آتش دادم که بالگرد مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. بقیه بالگردها با دیدن این موقعیت از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی که در اطراف ما بودند، فاصله خود را با ما بیشتر کردند. در این موقع متوجه شدم که ناوهای آمریکایی از طرف غرب جزیره سیری ما را قفل موشکی کردند و بعد بار دیگر با ما تماس برقرار کردند و گفتند: «سرسختی به خرج ندهید وگرنه نابودخواهید شد.» من در جواب گفتم: «میدانم که ما را در جهت غربی قفل کردهاید و بهتر است ما را به حال خود رها کنید تا مأموریت خود را ادامه دهیم.» کاپیتان آمریکایی از من پرسید: «هنوز سیستمهای شما کار میکند؟»
برای آنها شگفت آور بود که چطور با این شرایط سیستمهای الکترونیکی ما هنوز از کار نیفتاده و توانستهایم سمت و جهت قفل موشکی آنها را تشخیص دهیم.
در این حین بود که آنها دومین موشک خود را پرتاب کردند و من بلافاصله دستور شلیک به سوی موشک را دادم ولی به خاطر سرعت بالایی که موشک داشت عملاً این کار بیفایده بود.
موشک وارد بدنه ناوچه شده و در موتورخانه منفجر شد. با این انفجار ۲۵ ترکش به بدن من اصابت کرد. اولین چیزی که بعد از اصابت دیدم روی کفشم بود که حدود ۵ سانتیمتر شکافته شده بود ولی متوجه زخمی شدن بقیه جاهای بدنم نشدم. ناوسروان زارع نعمتی که جانشین من بود از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش قرار گرفت و دست خود را از نرده پله ناوچه گرفت و روی پله نشست و در همان جا به لقاءالله پیوست. من وارد پل فرماندهی شدم تا اوضاع ناوچه را بررسی کنم. با اتاق مخابرات و اتاق عملیات تماس گرفتم ولی متاسفانه تمام ارتباطها قطع بود.
از پل فرماندهی بیرون آمدم و در سینه ناوچه در کنار توپ ایستادم. خدا رحمت کند افسر عملیات ناوچه جوشن، شهید ابراهیم حرآبادی که از راه رسید به او گفتم: به افسر مهندس بگو میزان صدمات وارده را اعلام کند تا بتوانیم از وارد شدن خسارات بیشتر به ناوچه جلوگیری کنیم.
سومین موشک از نوع استاندارد بود که به سوی ما شلیک شد و پرسنل ناوچه جوشن با اجرای آتش سعی در انهدام آن داشتند، ولی موفق نشدند و موشک به پل فرماندهی اصابت کرد و من به همراه چند نفر از پرسنل به آب پرتاب شدیم. بلافاصله موشکهای چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت کرد و دود و آتش آن را فرا گرفت.
به پرسنلی که روی ناوچه بودند گفتم خود را داخل آب بیندازند. تعدادی از بچهها که رمقی در تن داشتند به دوستانشان کمک میکردند تا آنها را به داخل آب بیندازند.
وقتی در آب بودیم به کمک تعدادی از پرسنل ناوچه جوشن سعی کردیم تا همه عوامل را که داخل آب بودند دور هم جمع کنیم. افسر برق ناوچه که در یک مایلی من بود توانسته بود هشت نفر را جمع کند و من هم هفده نفر را در کنار خود جمع کرده بودم و برای این که جریان آب ما را از یکدیگر جدا نکند به بچهها دستور دادم کمربندهای خود را باز کرده و به یکدیگر گره بزنند.
بیشتر نگرانی ما از این بود که درآن منطقه کوسه خیز با توجه به مجروح بودن تعدادزیادی از پرسنل از خطر حمله کوسهها در امان بمانیم.
پیشنهاد پناهندگی از سوی آمریکایی ها
خوشبختانه پرسنل من همه متعهد و مؤمن بودند با این وجود آمریکاییها به ما پیشنهاد کردند که هرکدام از ما میتواند پناهنده سیاسی بشود و حتی اگر بخواهد میتواند همراه خانواده خود در آمریکا زندگی کند. من با پرسنل ناوچه در همان پل فرماندهی یک جلسه اضطراری تشکیل دادیم و همگی به اتفاق گفتند: به هیچ وجه تسلیم نخواهیم شد و غیرت ایرانی را فدای ترس و زندگی در غرب نخواهیم کرد و مکتبی که درآن شهادت دارد، اسارت ندارد.
آن روز (۲۹ فروردین) اولین روز ماه مبارک رمضان بود و همه روزه دار بودند و شب قبل از آن هم به دلیل شرکت در عملیات تا صبح تلاش میکردند و بیدار بودند و بعد از آن هم حمله ناوهای آمریکایی پیش آمد. با این که بیشتر افراد مجروح بودند و چندتایی هم شهید اطراف ما بود، همگی روحیه بالایی داشتند و در طول پنج تا شش ساعتی که در آب بودیم، با خدای خود نجوا میکردیم و شور و حال الهی داشتیم.
نجات بازماندگان؛ در تاریکی های شب ۳ نفر جاماندند
نزدیک غروب یک فروند از بالگردهای نیروی دریایی محل ما را پیدا کرد و همراه با یک فروند هاورکرافت برای نجات ما آمدند. موقع عملیات نجات به قدری هوا تاریک بود که بعد از جمع آوری افراد، در پایگاه متوجه شدم که سه نفر از پرسنل داخل آب جا ماندهاند.
فردای آن روز بالگرد مجدداً به سراغ همان ناحیه رفت و توانست آن سه نفر را پیدا کند. پس از انتقال آنها به پایگاه پیش آنها رفتم و وضعیتشان را جویا شدم و پرسیدم که در خلوت و تنهایی شب وسکوت دریا، زمان برایشان چگونه گذشته است و آنها در جوابم گفتند: تا صبح قرآن و دعا میخواندیم.
از آن واقعه تلخ سالها میگذرد ولی من از آن زمان تا کنون با خودم عهد بستهام که نگذارم خون شهدای ناوچه جوشن و حماسه جاوید پرسنل متعهد و غیور این ناوچه به فراموشی سپرده شود.(۱)
در رویارویی ناوشکن های “سهند”، “سبلان” و ناو موشک انداز “جوشن” با نیروهای آمریکایی، ۵۶ نفر از رزمندگان نیروی دریایی ارتش در آب های خلیج فارس به شهادت رسیدند.
ناو استوار دوم شهید “اصغر قلندری” از جمله شهدای گیلانی است که در رویارویی مستقیم با آمریکایی های متجاوز، در عرشه ناو جوشن به شهادت رسید. ناو استوار دوم شهید “اصغر قلندری” قهرمانی از دیار بندرانزلی است، شهیدی که در دفاع از کیان کشورمان ایران، توسط آمریکای متجاوز به شهادت رسید تا به تنهایی سندی باشد از جنایت های ناتمام آمریکا علیه ایران اسلامی…
پ.ن(۱): آب و آتش، نشر آجا، ۱۳۸۸
انتهای پیام/
نظرات