گوشه ای از معجزات و کرامات امام محمدتقی(ع)

ابن الرضا این بیست و پنج ساله عزیز مدینه دستی به سمت توس ودستی به سمت بغداد درازکرده است وصورت شفق گون خود را چنگ می­زند. ماه و مهر، هردواز آسمان مدینه رخت بسته­ اند وغربت توس وبغداد صورت مغموشان را دربرگرفت…

گوشه ای از معجزات و کرامات امام محمدتقی(ع)

به گزارش ۸دی: امروز آخرین روز از ماه ذی العقده، سالروز شهادت امام محمد تقی(ع) در سن بیست و پنج سالگی است. امام بر اثر زهری که به دستور معتصم عباسی و توسط ام ‏الفضل همسر آن حضرت به او خورانده شد در بغداد به شهادت رسید. به همین مناسبت بخشی از کرامات و معجزات این امام بزرگوار را برای شما دوستان عزیز به رشته تحریر درآوردیم که خواندن آن خالی از لطف نیست:

دانه­ های بی­ تقصیرانگور،ازمسیرانگشت­ها تاکامت،هزاربار زنده شدندو مردند، درحالی که شیطان درگرد دخترمأمون پرسه می­ زنند

انگور رازقی اگرمی­توانست، فریاد می­کشید و سم، خودرامسموم می­کرد

ابن الرضا این بیست و پنج ساله عزیز مدینه دستی به سمت توس ودستی به سمت بغداد درازکرده است وصورت شفق گون خود را چنگ می­زند

ماه و مهر، هردواز آسمان مدینه رخت بسته­ اند وغربت توس وبغداد صورت مغموشان را دربرگرفت…

 

آگاهی امام جواد علیه ‌السلام از درون افراد

محمد بن علی هاشمی، یکی از مخالفان ولایت می گوید: بامداد روزی که امام جواد علیه ‌السلام با دختر مامون عروسی کرده بود خدمتش رسیدم و در آن شب دارویی خورده بودم که تشنگی به من دست داده بود و من نخستین کسی بودم که در آن صبح خدمتش رسیدم و نمی‌خواستم آب طلب کنم
امام علیه ‌السلام به چهره‌ من نگاه کرد و فرمود: به گمانم تشنه ‌ای!
جواب دادم: آری فرمود: ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاورمن با خودم گفتم: اکنون آب مسموم می‌آورند
از این جهت اندوهگین و پریشان شدم. غلام آمد و آب آورد. حضرت به چهره‌ من تبسمی نمود و فرمود: ای غلام آب را به من بده
آن را گرفت و آشامید (تا من یقین کنم که مسموم نیست.) سپس به من داد، و من آن را آشامیدم. بار دیگر تشنه شدم و باز کراهت داشتم که آب بخواهم آن حضرت فرمود: باز هم تشنه شدی؟
جواب دادم: بلی
و غلام بار دیگر آب آورد. به خیالم افتاد که قطعا این بار آب مسموم آورده ‌اند، لذا از نوشیدن آب وحشت کردم. در آن حال امام علیه ‌السلام جام را گرفت و قدری آشامید و سپس باقیمانده را به من داد در حالی که تبسم می ‌فرمود. محمد می‌گوید: با دیدن این قضیه باور کردم که عقیده شیعیان درباره‌ وی صحیح است که او از دلهای مردم و اسرار نهانی آگاهی دارد.)

خشک شدن دست مطرب

محمد بن ریان نقل می کند : مأمون برای رسیدن به هدفش [بد نام کردن حضرت امام جواد(ع) ] همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت.

به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هریک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مأمون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند.

کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد.بنابراین مامون توطئه ای دیگر اندیشید.
در دربار مأمون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت. وی به مأمون گفت من توان آن را دارم که نقشه ات را

به لهو و لعب – عملی سازم
از این رو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند، گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود

“اتق الله یا ذالعثنون ”
از خدا بترس ای ریش بلند
دست مخارق از حرکت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد

روزی مأمون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد. مخارق پاسخ داد: چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت

—————–
-الکافی ،ج۱،ص ۴۹۴
– اثبات الهداه ،ج۳ ،ص۳۳۲
– مدینه المعاجز ،ج۷ ،ص ۳۰۳
– حلیه الابرار ،ج۴،ص۵۶۵
– الوافی ،ج۳،ص ۸۲۸
– المناقب ،ج۴ ،ص۳۹۶
– البحار ،ج۵۰،ص۶۱

 

شهادت عصا بر امامت

یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی می گوید :
روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.

امام فرمودند : بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آن را می دهم . تو می خواهی بپرسی امام کیست ؟

گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!

فرمود: منم.
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟

در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت :

” اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجه ”

همانا مولای من حجت خدا وامام این زمان است.

 

—————
-الکافی ،ج۱،ص ۳۵۳
– الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ، ص ۷۲

 

میوه دادن درخت سدر: شیخ مفید در ارشاد نقل می کند : زمانی که حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد، به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد

در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاء نصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام دادپس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه  آن خوردند در حالی که میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند

————————–
موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج۱ ،ص۲۴۶- الارشاد ،ص۳۲۳
– کشف الغمه ،ج۲،ص۳۵۸ – بحار الانوار،ج۸۳ ،ص۱۰۰
– وسائل الشیعه ،ج۶ ،ص ۴۹۰ – مدینه معاجز،چ۷،ص۳۵۷
اثر انگشت در سنگ و آب شدن سینى فلزى

مرحوم طبرى ، بحرانى ، شیخ حرّ عاملى و دیگر بزرگان آورده اند که شخصى به نام عماره بن زید حکایت کند:

روزى در مجلس حضرت امام جواد علیهما السلام نشسته بودم ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! علائم و نشانه هاى امام چیست ؟

حضرت فرمود: هرکس بتواند کارى را که هم اکنون من انجام مى دهم ، انجام دهد، یکى از نشانه هاى امام در او مى باشد

و سپس انگشتان دست مبارک خود را روى صخره اى – که در کنارش بود – نهاد، و هنگامى که دست خود را از روى آن سنگ برداشت ، دیدم جاى انگشتان دست حضرت روى آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است
و نیز حضرت را مشاهده کردم که قطعه آهنى را با دست مبارک خود گرفته است و بدون آن که آن را در آتش نهاده باشند همانند قطعه اى کش و لاستیک یا فنر از دو سمت مى کِشد و پاره نمى شود.

همچنین آورده اند: عبداللّه بن محمّد – که یکى از راویان حدیث است –میگوید:
روزى همراه عماره بن زید بودم ، او ضمن صحبت هائى ، حکایت عجیبى را برایم بیان کرد، گفت : روزى امام محمّد جواد علیه السلام را در حالى که یک سینى بزرگ گِرد مَجْمَعه جلویش نهاده بود، دیدم ؛ پس از ساعتى به من خطاب کرد و فرمود: اى عمّاره ! آیا مایل هستى که به وسیله این سینى فلزّى یک کار عجیب و حیرت انگیز را مشاهده کنى ؟
عرضه داشتم : بلى ، میل و علاقه دارم
پس ناگهان حضرت دست مبارک خود را بر آن سینى نهاد و سینى به شکل مایع در آمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحى که کنارش بود، ریخت ؛ و بعد از آن دست خود را روى آن مایع کشید و به صورت همان سینى اوّل در آمد
و امام علیه السلام در پایان فرمود: امام یک چنین قدرتى را دارد که در همه چیز مى تواند با اراده الهى تصرّف کند و تغییر و دگرگونى ایجاد نماید.

انشاا.. همگی ما شیعیان از مبلغان و ادامه دهندگان راه آن امام همام باشیم.

التماس دعا

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
زهرا
این امامان بزرگوار برای جوانان میتوانند الگوی خوبی باشند ولی متاسفانه از طرف مسولین فرهنگی توجهی به این مسایل مهم نمیشه .
در حاشیه