رویش ها و ریزش ها در سیاست خارجی ایران / آیا ایران نباید از حماس حمایت می‌کرد؟

در چند وقت اخیر عده ای به بهانه دیدار ملک سلمان، پادشاه عربستان با خالد مشعل، رهبر حماس، سیاست خارجی ایران را در اتخاذ سیاست حمایتی از چنین گروه هایی، مورد حمله قرار داده اند.

رویش ها و ریزش ها در سیاست خارجی ایران / آیا ایران نباید از حماس حمایت می‌کرد؟

به گزارش ۸دی نیوز به نقل از فرهنگ نیوز، پیگیری اهداف در جوامع، کشورها و مجامع بین المللی، بخشی از وظایف سیاست خارجی یک کشور است و پیگیری این اهداف در قالب های مختلفی قابل تعریف است و می تواند در طول زمان با توجه به ماهیت اهداف، تغییر نیز بکند.

کشور ایران پس از انقلاب اسلامی در حوزه سیاست خارجی خود اهداف و آرمان هایی را تعریف کرده و با شدت و حدت های مختلفی نیز در طول این چند دهه آنها را به اشکالی پیگیری کرده است. به طور حتم، تامین منافع ملی، هدف اصلی سیاست خارجی است و خروج از این موضوع زیان آور خواهد بود.

بر اساس اصول ۱۵۲ و ۱۵۴، قانون اساسی، سیاست خارجی ایران دفاع از حقوق مظلومین عالم را نیز مدنظر قرار داده است:

اصل ۱۵۲: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.»
اصل ۱۵۴: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم می‌شناسد، بنابراین در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملّت‌های دیگر، از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.»
با نگاهی به این بندها مشاهده می شود که حفظ اخلاق در سیاست خارجی ایران، نمود دارد. اخلاق، حلقه گمشده روابط بین المللی است که کشورهای کمی پایبند به حفظ آن هستند که برای رسیدن به اهداف منافع ملی ممکن است اخلاق زیرپا گذاشته شود.
در این میان جمهوری اسلامی ایران، حمایت از برخی از گروه ها، کشورها و شخصیت ها را از اول انقلاب تا به امروز در دستور کار خود قرار داده است. حمایت از گروه هایی که در مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار داشتند و دارند، پشتیبانی مالی و نظامی از گروه هایی که علیه تروریسم در منطقه مبارزه می کنند و … بخشی از راهبرد ایران در این زمینه است.
با توجه به این پیش زمینه، سفر خالد مشعل، رهبر حماس و یکی از گروه های مورد حمایت ایران، به عربستان سعودی و دیدار با ملک سلمان، پادشاه سعودی، این مستمسک را به دست منتقدان سیاست خارجی قرار داده که به تقبیح و نقد سیاست ایران در دفاع از چنین گروه هایی بپردازند و دامنه نقد خود را از فلسطین به سوریه، عراق، یمن و لبنان نیز بکشانند.
شاید در نگاه نخست یک ناظر یا مخاطب بی طرف، و با حساب هزینه و فایده کردن، نقد وارد باشد اما با نگاه دقیق و موشکافانه و همچنین سیر و مرور حوادث در نهایت مشخص شود که سیاست ایران تا به چه میزان نه تنها آرمان های انقلاب که بخش اصلی منافع ملی کشور را پوشش داده است. حال ممکن است در این بین برخی از گروه ها و کشورها چرخشی در سیاست خارجی خود ایجاد کنند که در راستای سیاست های ثابت ایران نباشد. تغییر رهبران و تغییر فضای منطقه ای و بین المللی نیز در این امر موثر است.
افزایش نفوذ و تاثیرگذاری ایران در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا
یکی از مولفه های که نشان می دهد سیاست خارجی ایران توانسته موفق عمل کند، افزایش نفوذ در منطقه بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حمایت از جریان ها و گروه های مبارز علیه استکبار و صهیونیسم در دستور کار قرار گرفت و به مرور زمان با حمایت های تهران، این گروه ها خود به یک بازیگر منطقه ای تبدیل شدند. از حزب الله لبنان می توان به عنوان یک نمونه کامل این جریان نام برد.
از سوی دیگر، ثبات مولفه های سیاست خارجی ایران در طول سال های متمادی، این امکان را به دیگر بازیگران می دهد تا بتوانند نسبت به آینده و بقای خود امیدوارتر باشند. ایران یک شریک مطمئن در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه بوده است و در تحولات کنونی منطقه نیز این امر به اثبات رسیده است.
سوریه پیش  از به آشوب کشیده شدن، روابط خوبی با ترکیه و قطر داشت و روابطش با عربستان نیز تا این حد خصومت آمیز نبود، اما با شروع جنگ داخلی، ایران در کنار این کشور باقی ماند و توانسته سوریه را با وجود هجمه جهانی تروریسم و کشورهای ترکیه، عربستان، قطر و … سروپا نگه دارد.
 در عراق  سرمایه گذاری های ایران در گذشته نتیجه داد و با سقوط صدام حسین، ایران برنده جنگ میان آمریکا و عراق بود. دولت و حکومتی که پس از پایان درگیری ها بر سرکار آمد، به تهران بیشتر نزدیک بود تا واشنگتن و ریاض.
یمن تا سال ها کشوری بود که نفوذ ایران در آن در حد متعادلی قرار داشت اما با قدرت گرفتن زیدی ها و انصارالله و به ویژه پس از حمله عربستان سعودی به این کشور، ایران به بازیگر بلامنازع این نزاع تبدیل شده است و برنده واقعی این نبردها انصارالله است که توانسته مشروعیت جهانی نیز کسب کند و درحال حاضر سعی می کند موقعیت خود را ثبات بیشتر ببخشد تا در آینده قدرت یمن، جایگاه اصلی را داشته باشد.
به این لیست می توان کشورهای مختلف دیگری را از افغانستان تا فلسطین را اضافه کرد. حال سوالی مطرح می شود که حمایت از این گروه ها چه منفعتی برای ایران داشته است؟ آیا منابع مالی و معنوی هزینه شده ما به ازایی برای تهران نیز داشته؟ اگر ایران این سیاست را دنبال نمی کرد چه سرنوشتی داشت؟ پاسخ به این سوالات را می توان در چند مورد خلاصه کرد:
۱- انقلاب در ایران با پسوند اسلامی، خود تهدید کننده نظام های خودکامه در منطقه بود. آسیب رساندن به انقلاب از طریق کودتا، جنگ داخلی و جنگ خارجی، از روزهای نخست دنبال می شد. کشورهای منطقه نیز در این میان نقش اصلی را ایفا می کردند. شاید بتوان از تامین مالی و نظامی صدام حسین یاد کرد که این جنگ نه تنها انقلاب اسلامی که حاکمیت، استقلال و تجزیه ایران را دنبال می کرد. در آن زمان ایران از نفوذ چندانی در منطقه برخوردار نبود و در تهران نیز کسی صدام را به جنگ فرانخوانده بود. ارزیابی های رژیم بعث عراق از کاهش قدرت ایران، این طمع را در ذهن آنها انداخت که می توان ایران را زمین گیر کرد. اما در نهایت این تهران بود که ثابت کرد تازه شروع بازی است و بعد از پایان جنگ، برنامه های منطقه ای خود را به شدت بیشتری دنبال کرد تا زمین بازی را از مرزهای خود به مرزهای دشمن بکشاند. حال ایران می توانست از حاکمیت و استقلال خود نه تنها در مرزهای ایران بلکه در مرزهای کل منطقه دفاع کند.
۲- در قالب این سیاست، رژیم صهینویستی به عنوان دشمن قسم خورده ایران، در درون مرزهای خود محبوس شده است. در صورتیکه تهدیدات حول و حوش این رژیم رفع شوند، پای اسرائیل به مرزهای ایران بیشتر باز خواهد شد کما اینکه در حال حاضر نیز در حال سرمایه گذاری در کشور آذربایجان و اقلیم کردستان است. از این رو اسرائیل باید سرگرم بحران های داخلی و مرزی باشد. در نتیجه از یکسو با پیگیری فشار بر اسرائیل از طریق گروه های مسلح مقاومت، تهدیدات نسبت به ایران کاهش می یابد و از سوی دیگر، در قالب کلی تر، آرمان آزادسازی فلسطین نیز پیش خواهد رفت. هم پوشانی این دو سیاست، هنری است که جمهوری اسلامی ایران توانسته به کار گیرد.
۳- نظام حاکم بر ایران اسلامی باشد یا شاهنشاهی، تقابل با آن وجود دارد حال در این میان، ممکن است شدت این تقابل تفاوت داشته باشد. روزی بهانه تقابل جلوگیری از شیعه گرایی است، روزی به خاطر جلوگیری از نفوذ امپراطوری پارس. این موضوع پاسخی به کسانی است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی را نقد می کنند بدون اینکه رقبای منطقه ای ایران را در نظر بگیرند. رقبای که چشم بر جزایر ایرانی در خلیج فارس دوخته اند و نام تاریخی خلیج فارس را نیز بر نمی تابند. حاکمانی که از هیچ توطئه ای علیه منافع ایران فروگذار نمی کنند. بنابراین پیگیری سیاست انفعالی و بیطرفانه در قبال چنین بازیگرانی تنها منجر به افزایش جسارت آنها در تهدید منافع ایران خواهد شد.
۴- ایران تنها کشوری در منطقه شناخته می شود که بدون حضور او هیچ یک از بحران های منطقه ای به صورت ریشه ای حل و فصل نخواهند شد. این ادعا نیست بلکه ناظران بین المللی به آن اذعان دارند. مدیریت سیاست خارجی ایران ثابت کرده است زمانیکه در بحرانی ورود کرده و همکاری ایران با پالس های مثبتی پاسخ داده شده، بحران موجود با سرعت بیشتری حل و فصل شده است. این خود نشانی از پتانسیل بالای ایران در قدرت نرم دارد. قدرتی که دشمنان را به تواضع در مقابل کشور واداشته است. بحران انتقال قدرت در افغانستان و عراق نمونه مشخص از این سیاست است.
۵- حل و فصل پرونده هسته ای ایران در مذاکرات با قدرت های جهانی، میوه درخت افزایش نفوذ و اقتدار ایران در منطقه خاورمیانه نیز بود. زمانی مذاکرات هسته ای به صورت جدی تری دنبال شد که علاوه بر افزایش قدرت داخلی، نفوذ و تاثیرگذاری ایران درمنطقه به حد بالایی رسیده بود. پشتوانه عظیمی که سیاست خارجی را در مقابل تهدیدات و فشار غرب، بیمه کرده است.
۶- در سیاست خارجی هدف، وسیله را توجیه می کند اما جمهوری اسلامی ایران بنابر ماهیت نظام و ایدئولوژی خود، در استفاده از هر ابزاری محدودیت دارد. بنابراین، مولفه اخلاق در سیاست خارجی نمود بالایی پیدا کرده است و به هر وسیله ای رسیدن به هدف را توجیه نمی کند. در حالیکه با نگاهی به پس زمینه گروه های تروریستی در منطقه، حمایت کشورهای منطقه ای مانند عربستان، ترکیه و قطر تا فرامنطقه ای مانند آمریکا را پشت سر خود دارند. حمایتی که با هدف نابودی بشار اسد صورت می گیرد اما منجر به قربانی شدن صدها هزار نفر شده است. این در حالی است که حمایت ایران تنها در قالب پشتیبانی از گروه های مقاومت است که درحال حفظ و دفاع از کشور خود هستند. حزب الله در لبنان، انصارالله در یمن، حشدالشعبی در عراق، نیروهای مقاومت در سوریه و فلسطین هیچ یک تروریست محسوب نمی شوند.
۷- به طور کلی از آنجا که ایران کشوری با جمعیت غالب شیعی است، در پازل سیاست های جنگ های مذهبی و قومی، هدف تروریست هاست. تروریست هایی که توسط عربستان، اسرائیل، ترکیه، قطر، امارات و آمریکا حمایت می شوند. در نتیجه اگر جمهوری اسلامی  با این تروریست ها در سوریه، عراق، افغانستان و سایر نقاط منطقه تقابل نکند، خیابان های ایران جولانگاه آنها خواهد شد. انهدام باندهای تروریستی در مرزهای کشور خود دلیلی بر این مدعاست. در صورتیکه ایران از خود ضعفی نشان دهد، میلیاردها دلار تنها از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس هزینه خواهد شد تا تروریسم در داخل ایران نفوذ کند.
ریزش ها و رویش ها در سیاست خارجی
دلایلی که در بالا در رابطه با بخشی از سیاست خارجی ایران درحمایت از جنبش ها، گروه ها و کشورهای مقاومت به آن اشاره شد، می تواند گسترده تر نیز باشد. اما نکته اصلی در انتقاد از سیاست خارجی ایران در چند وقت اخیر، ریزش هایی مانند خالد مشعل و عمر البشیر در سودان است. خود این موضوع در چارجوب کلی هزینه و فایده قابل ارزیابی است. در مقابل منافعی که ایران چه در قالب منافع ملی و چه در پیگیری آرمان های انقلاب، به دست آورده است، چنین هزینه های، قابل توجیه می شوند.
چرخش سیاسی گاه و بیگاه حماس پس از بیداری اسلامی، در اهداف جمهوری اسلامی تغییری ایجاد نکرده است. ایران کماکان از آرمان فلسطین دفاع می کنند و گروه های مقاومت مانند جهاد اسلامی نیز همچنان در این مسیر حرکت می کند. موضع ایران در این رابطه کاملا روشن است و هر کسی در هر نقطه ای از جهان علیه اسرائیل مبارزه کند، حمایت جمهوری اسلامی را نیز خواهد داشت. چه این فرد کودکی باشد که به سمت تانک های صهیونیستی سنگ پرتاب می کند و چه گروهی که موشک به سرزمین های اشغالی پرتاب می کند.
ایران در زمانیکه حماس و سودان در مقابل رژیم صهیونیستی و کشورهای خودکامه منطقه، قرار داشتند، از آنها حمایت می کرد و حتی سرمایه گذاری هایی را در سودان انجام داد که یکی از نتایج آن افزایش نفوذ ایران در شرق آفریقا و دریای سرخ بود. حال ممکن است شدت این نفوذ در پاره ای از زمان کاهش یابد اما فرآیندی است که با توجه به راهبردهای منطقه ای و بین المللی ایران ادامه پیدا خواهد کرد و به مرور زمان اثرات آن مشخص خواهد شد.
در مقابل برخی از ریزش ها، پس از بیداری اسلامی، رویش های بیشتری در سیاست خارجی ایران روی داده است. تروریسم منطقه ای فرصتی را مهیا کرد تا گروه های مقاومت در میدان حاضر شوند و با پشتوانه ایران، قدرت خود را به رخ تروریست ها و حامیان آنان بکشانند. حشد الشعبی در عراق به یک نیروی تعیین کننده در مقابله با داعش تبدیل شده است. انصارالله در یمن توانسته درمقابل ائتلاف عربی و بین المللی ایستادگی کند و عربستان را به انفعال وا دارد. نیروهای مقاومت مردمی در سوریه، پا گرفته است. کردهای شمال عراق که همواره از حمایت تهران برخوردار بودند، در مبارزه با داعش، پشتیبانی مطمئن ایران را حس کرده اند. زمانی که داعش در حال نفوذ در اربیل و سلیمانیه بود، این هواپیمای سردار سلیمانی بود که با فرود در اربیل مهمات کردها را در روزهای نخست مقاومت تامین کرد.
بنابراین سیاست خارجی فعالانه ایران در منطقه توانسته با حفظ ارزش های انقلاب اسلامی، منافع ملی را نیز تامین کند. ایران به کانون ثبات منطقه تبدیل شده و اقتدار و نفوذ بیشتری نیز کسب کرده است. کلید حل و فصل بحران های منطقه در دستان تهران است و گروه های مقاومت تکیه گاهی محکمی را در مبارزه با تروریسم و ارتجاع منطقه، دارد که همواره ثابت کرده می توان روی ایران حساب کرد. در حالیکه بیشتر کشورهای منطقه مانند عربستان و ترکیه، در خیانت به شرکای خود، زبان زد هستند.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه