رئیس دولت اصلاحات زیر چتر انقلاب است یا لیدر ضدانقلاب؟

اطرافیان وی در ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ نقش ویژه‌ای داشتند و سال ۸۸ نیز کانون بحران دقیقا از همان ناحیه حلقه اطراف رئیس دولت هفتم و هشتم آغاز شد. ماهیت آنچه در این دو بحران سیاسی انقلاب که جریان اصلاحات یک قطب آن را تشکیل می‌دهد هر چه باشد یک نکته را کاملا آشکار می‌کند اینکه نه خود را ذیل نظام بلکه جایی بین نظام و ضدانقلاب تعریف می‌کند.

رئیس دولت اصلاحات زیر چتر انقلاب است یا لیدر ضدانقلاب؟

به گزارش ۸دی نیوز به نقل از جهان، در طول چند سال گذشته این ذهنیت در میان برخی از فعالان سیاسی ایجاد شده است که چرا رئیس دولت اصلاحات از جانب بخشی از مردم و دلسوزان نظام طرد می‌شود؟ جواب این سؤال را می‌توان در رفتار سیاسی وی جستجو کرد. نباید فراموش کرد که او هم‌اندازه سایر کسانی که سابقا در این کشور توفیق خدمت در یکی از ارکان نظام را داشته‌اند برای مردم صاحب احترام و جایگاه است اما آیا خود، همین جایگاه را برای سایر تفکرات موجود در نظام اسلامی قائل است؟

برخی امروز تلاش می‌کنند تا دایره تفکرات موجود در کشور را به دو بخش اعتدالی و افراطی تقسیم کنند. طراح سناریوی دو قطبی سازی فضای سیاسی کشور بخوبی می‌داند که همه کسانی که امروز حول گفتمان «شبه اعتدال» روحانی جمع ‌شده‌اند دارای سابقه تیره و تار افراطی‌گری هستند اما تلاش می‌کنند تا قرائتی را از افراطی‌گری ارائه دهند که به هیچ وجه دایره هم‌پیمانان سیاسی خودشان را شامل نشود.

هیچ‌کس امروز منکر این موضوع نیست که احمدی‌نژاد در دوران ریاست جمهوری خود دچار افراط و تفریط می‌شد و این موضوع بزرگترین لطمه را به گفتمان مورد نظر وی وارد کرد. احمدی‌نژاد دچار یک خطای بزرگ محاسباتی شد و با فراموش کردن اقدامات حلقه اطراف خود در مقابل اتهامات بزرگی قرار گرفت که ممکن است برای همیشه وی را از فضای سیاسی کشور حذف کند.

اما قرائت درست از کل واحد سیاسی کشور زمانی صورت می‌گیرد که عملکرد سایر هم‌ردیفان احمدی‌نژاد نیز مورد سنجش قرار بگیرد. پیش از احمدی‌نژاد، رئیس دولتهای هفتم و هشتم، هشت سال سکان قوه مجریه کشور را بدست داشت. او هرچند به دنبال نمایشی خوب از سیاست‌ورزی در عرصه سیاست خارجی بود اما به واسطه رفتار غلط سیاسی در داخل کشور، زمینه‌ساز چالش‌های پس از خود را فراهم آورد. کُمِیت رهبر اصلاحات در فرهنگ هم لنگ می‌زد و محصول عملکرد فرهنگی دولتش فردی مانند عطاءالله مهاجرانی بود که بعدها به یک ضدانقلاب قهار تبدیل شد.

همان اندازه که می‌توان برای دوره هاشمی و احمدی‌نژاد نقاط قوت و ضعف مطرح کرد، او نیز در دوران هشت ساله ریاست جمهوری‌اش نقاط قوت و ضعف فراوانی داشت که بیان آنها در حوصله این متن نمی‌گنجد اما آن چیزی که رئیس دولت اصلاحات را در فضای سیاسی کشور منزوی کرد عملکرد وی در دوران ریاست جمهوری نبود. او همانند سایر روسای جمهور در تمام عمر هشت ساله دولتش از حمایت ارشادی رهبر انقلاب برخورد بود و مانند همتایانش، منتقدان و حامیان سرسختی داشت که برایند آنها در سال‌ ۸۴ به عبور از وی انجامید.

مردم تصمیم گرفتند از مرد عبا شکلاتی ـ به تعبیر بی بی سی ـ عبور کنند چرا که ردپای وی را در تمام بحران‌های دو دهه اخیر مشاهده می‌کردند. او تا کنون دو بار علنا اثبات کرده است که نه تنها در بحران‌ها به کمک مردم و نظام نمی‌آید بلکه خود به کانون بحران تبدیل می‌شود و صریحا به گسترش آتش آن دامن می‌زنند.

اطرافیان وی در ماجرای کوی دانشگاه ۷۸ نقش ویژه‌ای داشتند و سال ۸۸ نیز کانون بحران دقیقا از همان ناحیه حلقه اطراف رئیس دولت هفتم و هشتم آغاز شد. ماهیت آنچه در این دو بحران سیاسی انقلاب که جریان اصلاحات یک قطب آن را تشکیل می‌دهد هر چه باشد یک نکته را کاملا آشکار می‌کند اینکه نه خود را ذیل نظام بلکه جایی بین نظام و ضدانقلاب تعریف می‌کند.

رئیس دولت اصلاحات مصداق بارز همان فردی است که خود را در فتوحات شریک می‌داند اما در مواقع بحرانی جایی در فضای سیاسی را انتخاب می‌کند که منافع شخصی‌اش را به چالش نکشد. مرد شماره یک جریان اصلاحات هرگز برای نظام هزینه نکرده است تا جایی که حتی با عبور چند ساله از ماجرای ۸۸ حاضر نیست تا موضع خود را در قبال این برهه حساس تاریخ انقلاب مشخص کند. چگونه حامیان وی توقع دارند تا مردم و حاکمیت، وجهه سیاسی او را در میان مواضع زیگزاگی و لرزانش به رسمت بشناسد؟

وقتی او هنوز تکلیف خود را با نظام اسلامی مشخص نکرده است چطور توقع دارد تا نظام تکلیف وی را مشخص کند؟ اگر برایند نظر وی این است که نظام توانایی اداره کشور را دارد و می‌تواند از میان‌ها بحران‌ها عبور کند چرا در ماجرای ۸۸ که هیچ کس تعبیری به غیر از براندازی از آن ندارد به کمک نظام نیامد و حاضر نشد از اعتباری که از حمایت حاکمیت بوجود آمده برای حاکمیت هزینه کند.

حاکمیت‌ها همواره در طول تاریخ با چالش‌های زیادی مواجه شده‌اند و نوع برخورد صاحبان جایگاه سیاسی و کسانی که عزت و قدرت خود را از اقتدار نظام‌های حاکم می‌گیرند تصورات افکار عمومی را نسبت به آنها شکل‌ می‌دهد. بدترین شیوه برخورد با حاکمیت زمانی است که یک رجل سیاسی خود را در غنائم پیروزی‎ها شریک بدانید و در مواقع جنگ، بحران و چالش‌های پیش‌رو به داخل دالان‌های بی‌تفاوتی خیز بردارد. رئیس دول اصلاحات در مواجهه با انقلاب اسلامی دقیقا چنین حالتی را دارد.

این شیوه تنها محدود به وی نیست بلکه افرادی چون جلایی پور، تاج زاده، بهزادنبوی، سازگارا، شمس الواعظین، میردامادی، صفایی فراهانی، رمضان زاده، محسن امین زاده، علی تاجرنیا، سعید شیرکوند، محمدعلی ابطحی، حجاریان، رضا علیجانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محسن آرمین، محمدرضا خاتمی، سعید شریعتی، جهانبخش خانجانی، علی مزروعی، محمد قوچانی، ابراهیم یزدی، میرزا ابوطالبی، موسوی خوئینی ها، یوسفی اشکوری، مرتضی حاجی، فاطمه حقیقت جو، علی افشاری، میرطاهر موسوی، جواد امام و تعدادی دیگر که همگی از ارادتمندان به رهبر اصلاح طلبان محسوب می‌شوند هم شرایط متفاوتی ندارند.

در واقع این جمع تیمی را تشکیل می‌دهند که زبان درازی برای انتقاد دارند اما هرگز منتقدان را تحمل نمی‌کنند. دنبال سهم خواهی از حاکمیت‌اند اما اگر منافعشان اقتضا کند از حاکمیت عبور می‌کنند، هرگز هزینه نمی‌کنند بلکه دائما هزینه می‌تراشند.

امروز شاید لازم باشد به رهبر اصلاحات تذکر داده شود که اگر از شما به‌عنوان رئیس دولت اصلاحات یاد می‌کنند، دولت اصلاحات بخشی از تاریخ انقلاب است و اگر بواسطه عملکرد منفعت‌طلبانه شما و اطرافیانتان در سال ۸۸ به انقلاب ضربه کاری وارد می‌شد، قطعا کسی برای عنوان رئیس دولت اصلاحات تره هم خرد نمی‌کرد.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه