اخوی شیک بودن به قیمت دست و رقص, جیغ زنانه درست در کنار مزار شهدای گمنام؟!

راستی اخوی! وقتی سردار باقرزاده درخصوص تفحص دوشهید گمنام تدفین شده درپردیس گفت: دستان شهیدان بسته بود و مجروح و اسیر به شهادت رسیدند. جوانانی ۱۷و۲۴ ساله! در مقابل شما رو می بینم که بادست باز, گردنی افراشته که گویا به جنگ دشمن آمده ای می گویی:«خواستیم کاری کنیم که شیک باشد»

اخوی شیک بودن به قیمت دست و رقص, جیغ زنانه درست در کنار مزار شهدای گمنام؟!

به گزارش پیک دانشجو، دلنوشته ایی از یکی از دانشجو معلم های دانشگاه فرهنگیان گیلان به دست ما رسیده است، که در آن نوشته ایی در ارتباط با مراسم برگزاری جشن روز معلم در پردیس شهید بنت الهدی صدر گیلان می باشد، که ظاهرا در آن مراسم نشریه ای پخش شد و همچنین صحبت های گفته شد، که دل دانشجویان فرهنگیان را سوزانده است. به همین سبب پایگاه خبری پیک دانشجو هم نشریه منتشر شده و همینطور دلنوشته دانشجو معلم را بدون هیچ کم و کاستی انتشار می دهد.

Scan10001-724x1024

یک دانشجو معلم:

به نام خداوندی که هستی را به زیبا ترین صورت آفرید

 

موضوع: رنگ خوش بینی بر چشم بدبینان

خیلی وقت بود که قلم به دست نگرفته بودم. خیلی وقت پیش ها وقتی برنامه روایت فتح را می دیدم, برنامه ای که خاطرات جنگ را مرور می کرد و از زندگی شهیدان می گفت هر یک از آن برنامه ها جرقه ای می شد که می توانستم داستان بنویسم, دل نوشته بنویسم و یا با خدا و شهیدان مناجات کنم.

اما مدت ها بود که دست به قلم نبرده بودم و نمی نوشتم تا به امروز, امروز چهاردهم رجب و۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ در سالن سلف شهیده بنت الهدی صدر استان گیلان چنان روح و روانم شخم خورد که وقتی خانه رسیدم قلم به دست گرفتم تا با خدا و شهیدان درددل کنم ویا شاید آتش وجودم فروکش کند. در آن جشن نشریه ای پخش شد که عنوان آن این بود «آنچه گذشته…» که نمی دانم نویسنده از برادران بود یا خواهران که در آن نوشته شده بود: خواستیم شیک باشیم, اخوی شیک بودن به قیمت دست و رقص, جیغ زنانه درست در کنار مزار شهدای گمنام؟!

چند جمله بعد نوشته شده بود« آنان بدبین نیستند بلکه چشمان خود را روی حقایق بسته اند»

خب اخوی! پس بگذار از حقایقی که در این جشن ندیده ای برایت بگویم!

آیا شاهد چشم چرانی و برخی رفتارهای منکر در این جمع بوده ای؟

آیا شاهد مذاکرات دختران و پسران نامحرم در این جشن بوده ای؟

آیا صدای جیغ دختران و هیاهوی پسران را برای تشکر از دختران را شنیده ای؟

آیا شاهد رقص پسران در آن مجلس بوده ای؟

آیا……

نه تو هیچ جز خودخواهی جوانی و بی تدبیری ندیده ای؟ تو چه می دانی که فرزند شهید سه ساله بودن و در تمام عمر در حسرت نگاه و نوازش دست پدر بودن یعنی چه؟

تو چه می دانی که وقتی تکه های کوچک استخوان شهید گمنام دانشگاهت را در قبر می گذاشتند و مادری داد می زد شرمنده ایم یعنی چه؟

تو در کنار گوش شهیدان حرف از مسلمانی و آقا امیرالمومنین می زنی, در حالی که آقا و حیدر ما هر چه کشید از کج فهمی و بد فهمی بود که قرآن را تفسیر به رای می کردند و قباله فدک را پاره کردند.و…

برادر یا خواهر گرامی وقتی می نویسی که « ما چیز زیادی نمی خواستیم، می خواستیم از مقام انسان های فداکار و کم توقعی که نامشان معلم است تقدیر کنیم» باید بگویم کدام معلم کم توقع مورد تقدیر قرار گرفت؟ چرا عادت کردیم که از الفاظ برای خود لباس موجهی بسازیم و هرچه دلمان خواست انجام دهیم و بگویم« می خواستیم ولادت بزرگ مرد و اولین مظلوم تاریخ بشریت را گرامی بداریم» از این جمله خنده ام می گیرد به راستی اگر این مجلس در هزارو اندی سال پیش بود آقا امیرالمومنین حاضر می شد در این مجلس حضور یابد؟ چرا راه دور می رویم آیا آقا امام زمان حاضر بود در این مجلس حضور یابد؟!

برادر یا خواهر من! شیعه زنده به یاد حسین و عزای حسین است, آنچه که تو از مراسم مذهبی به قول خودت دیدی واقعیت و حقایق بوده اگر شیعه در عزای مولای خود سیاه می پوشد و عزاداری میکند به خاطر آنکه هرچه دارد از خون حسین(ع) است اگر برای دو شهید گمنام خود شب شام غریبان میگیرد و اربعین برگزار می کند و در شهادت امامان آن بزرگان و قرآن به هدایت می رسد.

وقتی برای شهید گمنام دانشگاه عزاداری می کنیم باید بدانی که تو و من هرچه داریم به برکت وجود آنهاست؛ حال پشت بلندگو می رویم و ژست روشنفکرها را در می آوریم که داریم نرمش قهرمانانه انجام می دهیم.

پس باید بگویم قهرمان ما آن نوجوان ۱۳ ساله ای است که در عین نوجوانی یک مرد بود, قهرمان , قهرمان , شهید املاکی هاست که ماسک خود را به همرزمش داد, قهرمان ما آن فرمانده ای است که شب تا صبح برای شناسایی و اطلاعات عملیات می رفت و نزدیک صبح پوتین بچه ها را واکس می زد.

قهرمان ما آن شهیدی است که خود تشنه لب شهید شد ولی آب خود را به همرزم شهیدش داد. آری عزیز بیا خودمان را برای یکبار هم شده زیر سنگ لحد حس کنیم و ببینیم چه آورده ایم؟ خدایی! به چه تمسک جسته ایم؟! آویزان به ریسمان چه کسی و چه مسئولی شده ایم؟! در حق شهیدان چه کرده ایم؟!

فقط بگویم آن خدایی که زبان نرم را به گردش در می آورد و نطق را جاری می کند زمانی دلی بشکند جز خاموشی چیزی نیست که شامل حال ما شود, هر آنچه داریم حتی جوانی، امانتی است از خالق یکتا؛ اگر بتوانیم خودمان و دیگران را گول بزنیم هرگز نمی توانیم خدا را گول بزنیم زمان حساب و کتاب همه چیز حتی ذره ای حسابرسی می شود.

معلم آینده! نمیدانم وقتی که متن را نوشتی و پای آن را نوشتی جمعی از دانشجویان , به فکر آنچه که گناه کرده ای و می کنی بوده ای و یا آن جمع که تو را تصدیق کرده اند؟!

راستی دانشجوی عزیز! آیا طی این چند سال جوانان شهید مدافع حرم را دیده ای آنها جانشان را برای حرم مطهر ائمه معامله کردند که ما به گرد آنها نمی رسیم و آنها شیک به معنای واقعی کار کرده اند نه با ساز و آهنگ و جیغ و فریاد و دست!

یادت هست که دشمنان با چکمه های خود خاک کشور را آلوده کردند ولی جوانان همسن شما آنقدر شیک دست خالی جان نثار کرده اند که حالا ما به بهانه تجلیل از قشر زحمتکش و روز معلم و میلاد آقا امیرالمؤمنین (ع) چنان برنامه ای راه می اندازیم تا شیک بودنش را به رخ همه نشان دهیم و بگوییم بابا! کجایید تا ببینید چگونه استعمار فرهنگ,ایمان, ایثار و شهادت مارا نشانه گرفته و هر آنچه که به خاطرش جنگیدیم و انقلاب کردیم هیچ شد.

کجایید ببینید هر چه قدر حضرت آقا از شبیخون فرهنگی گفت کسی باور نکرد و این شبیخون تا قلب و روح جوانان دانشجو معلم ما رسوخ کرده وآن را شیک می نامیم و دیگران را متهم می کنیم که دیگران نمی خواهند خوشبین باشند و همیشه بد بین هستند.

راستی اخوی! وقتی سردار باقر زاده در خصوص تفحص دو شهید گمنام تدفین شده در پردیس گفت: دستان شهیدان بسته بود و مجروح و اسیر به شهادت رسیدند. جوانانی ۱۷و۲۴ ساله! و در مقابل شما رو می بینم که با دست باز, زبان گویا, گردنی افراشته که گویا به جنگ دشمن آمده ای می گویی:«خواستیم کاری کنیم که شیک باشد.»

برادر خوب! البته نمی دانم به نظر شما این لقب شیک است یا خیر؟ بایستی شما رو عالیجناب یا حضرت عالی صدا کنم یا خیر؟ راستش کار به جایی رسیده که نشست ها و جلسات را اینگونه تعبیر می کنی:«جلسات کهکشانی»

بله اخوی! صحنه صحنه کربلاست باز شب است آقا خواسته که آتش ها را خاموش کنند و هر که خواست در تاریکی شب برود. فردای تاسوعا همه با هر آنچه داشتند آنقدر شیک بر فرزند زهرا(س) تاختند و این کار خود را ثواب می دانستند عین دوستی.

باز عقب تر بر گردیم زمانی که آقا امیرالمومنین(ع) را سر محراب نماز آنقدر شیک به شهادت رساندند زمزمه می کردند مگر علی نماز می خواند یا زمانی که رسول خدا(ص) خواست تا وصیت نامه بنویسد آنقدر شیک گفتند هذیان می گویند.

آری همه چیز شیک بود و بی نقص و اینبار همه چیز شیک شد آنقدر شیک که هیچ کس باور نمی کرد چنان ضربه ای به روح پاک جوانان وارد شده که آثارش برای سالها باقیست.

فقط باید بگویم که حساب شما با جماعتی که قلبشان در این روز به درد آمد بماند روز قیامت و حضور دو شهید گمنام پردیس که قطعا خواهند گفت:

بسم الرب شهدا و صدیقین

 

بچه ها قرار ما این نبود……..

«والسلام»

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه