گفتگو ۸دی با خانواده شهدای گیلانی سرپل ذهاب؛

مسئولین پاسخگو مشکلات مردم باشند/ جای خالی عکس یا تندیسی از شهدای “سرپل ذهاب” در میدانی که به نام این شهدا است

۱۳مهرماه سال ۱۳۵۹ بود که ۱۳ تن از اولین گروهی که از جوانان گیلانی عازم جبهه های نبرد شدند در “سرپل ذهاب” به شهادت رسیدند؛ به همین مناسبت پایگاه خبری تحلیلی ۸دی در نشستی صمیمانه به گفتگو با خانواده شهیدان “سیروس ضمیریان” و “ساسان پور نقاشیان” از شهدای گیلانی سرپل ذهاب پرداخت.

مسئولین پاسخگو مشکلات مردم باشند/ جای خالی عکس یا تندیسی از شهدای “سرپل ذهاب” در میدانی که به نام این شهدا است

به گزارش خبرنگار هشت دی، ۱۳مهر سالروز شهادت اولین گروه اعزامی جوانان استان گیلان به مناطق جنگی است.

در تاریخ ۴ مهر ماه سال ۱۳۵۹، ۵۴ نفر از نیروهای پاسدار و دواطلب مردمی استان گیلان ابتدا به باختران ( کرمانشاه) و سپس به سرپل ذهاب اعزام و با دشمن بعثی جنگیدند.

۱۳ مهر؛ شهادت عده ای از اولین رزمندگان گیلانی اعزامی به جبهه

۱۳ تن از اولین گروهی که از جوانان و پاسداران گیلان عازم سرپل ذهاب شدند به شهادت رسیدند که به این شرح اند: فتح الله قلی پور، محمدحسن ضمیریان، احمد زمانی، بهمن امیری، مسعود ایزددوست، محمدتقی امینی، مصطفی کریمی، داریوش مرادی، سیدکاظم سیادتی، محمود مشخ، جمشید علی محمدی، مهدی پورشایگان، ساسان پور نقاشیان. باید اضافه کرد که ساسان پورنقاشیان اولین شهید دانش آموز گیلانی در دفاع مقدس نیز هست. (۱۳۵۹ ش) (مجله روایت هشتم، شمـ ۱۵، ص ۴۱٫)

اولین جوانان شهید اعزامی از گیلان که الگوی تمامی رزمندگان و شهدای گیلانی بودند، در میدان شهرداری رشت که یکی از قدیمی ترین میادین این شهر است تشییع شدند و بر پیکر پاکشان نماز خوانده شد و به جهت ثبت همیشگی افتخار آفرینی این دلاوران در تاریخ استان گیلان، این میدان به نام میدان شهدای سر پل ذهاب نام گذاری شد.

به همین مناسبت پایگاه خبری تحلیلی هشت دی در نشستی صمیمانه به گفتگو با خانواده شهیدان “سیروس ضمیریان” و “ساسان پور نقاشیان” پرداخت.

در این نشست خواهران بزرگوار شهید ساسان پورنقاشیان حضور داشتند و به معرفی و بیان ویژگی های اخلاقی و اهداف این شهید نوجوان دوران ۸سال دفاع مقدس پرداختند.

“ژاله پورنقاشیان” خواهر بزرگتر شهید ساسان در مورد وی اظهار کرد: “ساسان” متولد۱۲ فروردین ۱۳۴۳ در رشت بود، در دوران پهلوی در تظاهرات و راهپیمایی های انقلاب حضور فعالی داشت و پس از پیروزی انقلاب نیز به دلیل علاقه زیادی که به سپاه پاسداران داشت برای عضویت به این نهاد مراجعه کرد اما به علت سن کمی که داشت نتواست عضو سپاه شود به همین دلیل در شورای واگذاری به فعالیت پرداخت.

دیر رسیدم و دیگر “ساسان” را ندیدم

ژاله پورنقاشیان ادامه داد: من بعد از ازدواج بدلیل شغل همسرم که نظامی بود در نیروگاه هوایی دزفول سکونت داشتم. زمانی که جنگ آغاز شد من با فرزندم به رشت آمدم تا در منزل پدری خود مدتی زندگی کنم و متاسفانه یک روز قبل از رسیدنم به رشت “ساسان” به جبهه اعزام شده بود.

داغی که از ندیدن برادر نوجوانی که شاید در آن سال ها “ژاله” به او به چشم یک پسربچه نگاه می کرد تا شرکت در تشییع پرشکوه پیکر برادر هنوز بر دل خواهر بزرگوار شهید “ساسان پورنقاشایان” کاملا مشهود است.

ژاله پورنقاشیان درباره زمان شنیدن خبر شهادت برادرش، گفت: خیلی ناگهانی بود، اخبار رادیو را گوش میکردم که اعلام کردند ۱۳ نفر از رزمندگان گیلانی شهید شدند، خبر کوتاه و مختصر بود، شوکه شدم و باورم نمیشد، به یاد حرف مادرم افتادم وقتی که رسیدم به منزل پدری، مادرم گفت: ساسان رفت، و ۴۰سال است که ساسان رفته و جای خالی او برایمان دردناک است.

 

ساسان ۱۶ساله رفت و جمعیتی عظیم در مراسم تشییع وی قددران فداکاری و دلاوری های او شدند

وی در ادامه اضافه کرد: ساسان سال سوم دبیرستان بود، با هیکلی ورزیده و ورزشکار، مسئولیت پذیر و با نگاهی عمیق به مسائل روز جامعه، میگفت امروز جبهه از مدرسه رفتن واجب تر است، مملکت نیاز به سرباز جان بر کف دارد، میروم تا شما امنیت داشته باشید، ساسان رفت و جمعیتی عظیم در مراسم تشییع او قددران فداکاری و دلاوری های او شدند.

خواهر شهید پورنقاشیان با بیان اینکه همسر وی جانباز است و سختی های دوران جنگ را با تمام وجود لمس کرده است افزود: داغ ساسان از یک طرف و استرسی که از ماموریت رفتن های همسرم داشتم از طرفی دیگر شرایط را سخت تر میکرد، اما سعی میکردیم به هر طریقی خود را با شرایط وقف دهیم، خیلی وقتها برای اینکه روزهای نبودن همسرانمان در پایگاه هوایی زودتر بگذرد با همسر بقیه رزمندگان شال گردن و کلاه برای رزمندگان می بافتیم.

وی از دلتنگی برای برادر و درد و دل بر سر مزارش تا شباهت پسر بزرگ خود به دایی ساسانش می گوید؛ گویا از اینکه کسی هست که عطر و چهره ساسان را دارد احساس آرامش پیدا می کند.

 

مشکلات اقتصادی و بیکاری فرزندان تحصیلکردمان زندگی را سخت کرده است

این خواهر شهید با اشاره به مشکلات امروز جامعه گفت: از خانواده ما برادرم شهید و همسرم بازنشسته نیروی هوایی است و جانباز است، ما شهید دادیم، روزهای بسیار سختی را گذراندیم، خداراشکر که امروز امنیت داریم اما مشکلات اقتصادی و بیکاری فرزندان تحصیلکردمان زندگی را دشوار کرده است.

 

ما در دفاع از انقلاب از خانواده هایمان گذشتیم تا امروز مسئولین پاسخگو مشکلات مردم باشند

وی خاطرنشان کرد: اگر به عقب برگردیم یا باز جنگی رخ دهد با تمام وجود پشتیبان انقلاب و نظام هستیم اما درد فشارهای زندگی را به چه کسی باید بگوییم؟ما وظیفه خود را انجام دادیم، کسانی که مسئول هستند هم باید وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند تا از بند گرفتاری ها نجات پیدا کنیم‌، فشار و مشکلات مردم را کم طاقت کرده است باید وضعیت زندگی بهتر شود، این مشکلات حق این مملکت نیست.

مریم پورنقاشیان خواهر دیگر شهید “ساسان” که با وی یک سال و نیم اختلاف سنی داشت و این امر باعث صمیمیت و الفت بیشتری بین این خواهر و برادر شده بود در این نشست اظهار کرد: سن شناسنامه ای “ساسان” ۱۶سال بود اما خیلی پخته تر و عاقلانه تر از سنش رفتار می کرد.

 

هدف و نگاه “ساسان” به زندگی با بقیه خواهر برادرهایمان فرق داشت

وی درباره دوران کودکی و علایق ساسان گفت: بیشتر بازی های دوران بچگی ساسان تفنگ و تانک بازی بود. ساسان خصوصیت اخلاقی خاصی داشت، در عین حالی که در خودش بود، بسیار مهربان، خوشرو و خونگرم بود، سن کمی داشت اما هدف و نوع نگاهش به زندگی با سایر خواهر و برادران مان متفاوت بود.

مریم پورنقاشیان ادامه داد: برادرها همیشه شیطنت های خاص خود را دارند گاهی وقتها که می‌گفتم جایی را تمیز کردم و با کفش نیا داخل، عمداً با کفش می‌آمد یا در پاییز و زمستان موقع رفتن از خانه تمام درها و پنجره ها را باز می‌گذاشت و با خنده و حالتی از شیطنت می‌گفت حالا هوا بخورید‌.

مرور خاطرات ساسان، لبخندی محو بر روی لبان خواهر وی می آورد و می گوید: دلم حتی برای اذیت کردن های ساسان تنگ شده است.

مریم خواهر بزرگوار شهید پورنقاشیان از مخالفت های مادرشان برای رفتن ساسان به جبهه اشاره کرد و گفت: دو روز قبل از اینکه به جبهه اعزام شود به مادرم گفت که می‌خواهم بروم، مادرم مخالفت کرد و گفت تو سنی نداری باید درس بخوانی اما ساسان تاکید کرد که من باید بروم تا شما در امنیت باشید و دشمن به خاک مملکت ما تعرض نکند.

شهیدی که با تغییر سن شناسنامه ای به هدفش رسید

در همین بگو مگوها بود که مادرم من را فرستاد سر خیابان تا از تلفن کیوسکی به سپاه زنگ بزنم، تلفن را به فرمانده سپاه وصل کردند و من گفتم مادرم از رفتن ساسان به جبهه ناراحت است و اجازه ندهید ساسان برود.

فرمانده سپاه وقتی فهمید من خواهر ساسان پورنقاشیان هستم گفت: ساسان مثل یک مردعاقل و کامل است هدف و نگاه ساسان بزرگتر از سنش است، و در نهایت من را مجاب کرد.

ساسان برای اینکه بتواند به جبهه اعزام شود همراه همسرم به دادگستری رفت و سن شناسنامه ای خود را به دو سال بزرگتر یعنی به ۱۳۴۱ تغییر داد در حالی که ساسان متولد ۱۳۴۳ بود.

 

شهادت ته تغاری خانواده و افسردگی مادر

مریم پورنقاشیان ادامه داد: یک هفته‌ای که ساسان در جبهه بود خیلی استرس داشتیم مادرم در مجموع زن شاد و با انرژی بود اما با شهادت ساسان که ته‌تغاری خانواده بود افسرده شد و بیماری اعصاب گرفت.

وی درباره لحظه شنیدن خبر شهادت ساسان گفت: من تازه ازدواج کرده بودم و باردار بودم در کنار مادر شوهرم تلویزیون نگاه می کردم که اخبار گیلان گفت فردا شهدایی را برای تشییع به رشت می‌آورند اسامی شهدا را اعلام و در میان آنها اسم ساسان هم آوردند، سراسیمه به منزل مادرم رفتم همه بچه های باقرآباد در منزل ما بودند و آن موقع باور کردم که ساسان برای همیشه از پیش ما رفته است.

مریم می گوید خیلی وقتها خواب ساسان را میبینم، دیدن خوابش دلخوشی یه روزهای دلتنگی است‌، نمی توانم بگویم اگر الان بود در چه وضعیتی قرار داشت، چون هدف اول و آخر ساسان شهادت در این مسیر بود و ما هم در اعماق وجود خود جزء شهادت چیزی برای او متصور نبودیم.

 

عملکرد مسئولین نگاه مردم به خانواده شهدا و انقلاب بدبین را می کند

این خواهر شهید در پایان با اشاره به مشکلات جامعه گفت: از مسئولین مربوطه می خواهم که مشکلات مردم به ویژه گرانی و تورم را حل کنند، کاری نکنند که مردم نسبت به خانواده شهدا، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بدبین باشند این عملکرد مسئولین خون شهدا را پایمال می کند.

شهید ساسان پورنقاشیان مردی بزرگ با سنی کم

به گزارش هشت دی، شهید ساسان پورنقاشیان نوجوانی شانزده ساله بود که امام را شناخت، ساسان مردی بزرگ با سنی کم بود که خودساخته، بی ریا، پر تلاش و بی ادعا بودن وی از جمله ویژگی هایی است که در معرفی او از زبان اطرافیان وی میتوان شنید.

شهید “ساسان پورنقاشیان” در هنگام اعزام به جبهه این جملات را بر زبان جاری ساخته بود که؛ ما باید برویم تا از کشور و میهن اسلامی دفاع کنیم تا ملت ما راحت زندگی کند، اگر کشته شویم شهید در راه خدا هستیم.

آخرین سفارش شهید ساسان پور نقاشیان به خانواده این بود: نماز جمعه را هیچ گاه فراموش نکنید، قدر امام را بدانید و به همه خواهران مسلمان سفارش کرده بود حجاب اسلامی را رعایت کنند.

“محمدابراهیم ضمیریان” با نام مستعار سینا برادر شهید محمدحسن ضمیریان با نام مستعار سیروس نیز یکی دیگر از شرکت کنندگان در این نشست است.

وی در معرفی برادر شهید خود اظهار کرد: پاسدار شهید “محمد حسن (سیروس) ضمیریان” متولد دهم اسفند ماه سال ۱۳۳۹ در شهرستان رشت است.  در دوران جوانی خود همراه با سایر مردم ایران علیه حکومت ستم شاهی با شرکت در راهپیمایی و توزیع نوار و اعلامیه های امام خمینی(ره) نقش مؤثری در بیداری مردم گیلان داشت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی “سیروس” به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و پس از مدتی با تشکیل سپاه پاسداران به عنوان مربی آموزش نظامی به خدمت این نهاد درآمد و با ایجاد تشنج و درگیری توسط گروهکهای وابسته به آمریکا و شوروی سابق (منافقین و کمونیستها) در شهرستان لنگرود، از سوی سپاه رشت به سپاه لنگرود مأمور برقراری امنیت در این شهر شد.

وی با آغاز جنگ تحمیلی همراه با دیگر جوانان داوطلب و چند تن از پاسداران تحت سرپرستی سردار حاج محمود قلی پور به منطقه سرپل ذهاب اعزام شد و سرانجام با اصابت ترکش خمپاره دشمن به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت رسید.

 

محله باقرآباد رشت کانون تجمع بچه های مذهبی و طرفدارن انقلاب

“سینا ضمیریان” برادر بزرگتر “سیروس” همراه برادر خود جزء اولین گروه اعزامی رزمندگان گیلان به منطقه جنگی سرپل ذهاب بود و در تشریح خاطرات خود اظهار کرد: آن سالها محله باقر آباد رشت بعنوان کانون تجمع بچه های مذهبی و طرفداران انقلاب بود، ددر جمع ما اکثر بچه ها ورزشکار بودند و شبانه برای نرمش به گلسار سمت تاکسیرانی می رفتیم.

این جانباز دوران دفاع مقدس ادامه داد: سمت رودبارتان رشت یک دکه ای بود که به نوعی تعاونی محسوب میشد و وسایلی در آنجا بود که به خانواده های مستضعف کمک می‌کردند، یکبار شبانه گروه‌های چپ آمدند و و در آنجا را شکستند، بچه‌های باقرآباد به رودبارتان برای کمک رفتند و همین کار باعث شد که بچه‌های رشت یک انس و الفتی با هم پیدا کنند و با همدیگر آشنا شوند.

وی با اشاره به اعزام اولین گروه رزمندگان به منطقه جنگی گفت: رفتن ما یک دفعه ای نبود، از قبل پدرم از نظر سیاسی روی بچه های باقرآباد کار کرده بود، حدود ۵۰نفر جمع شدیم، اکثر بچه ها با کار با اسلحه آشنا بودند اما یک دوره آموزشی بین ۳تا یک هفته ای برای آشنایی با رزم و تاکتیک های نظامی برگزار کردند، در عین حال همه ما میدانستیم که راه بی پایانی را در پیش گرفتیم چون ما با اسلحه های انفرادی داشتیم به جنگ توپ و تانک می رفتیم.

ضمیریان ادامه داد: چهارم مهرماه روز حرکت ما را با ماشین تا سوخته تکیه مطهری آوردند، از ماشین که پیاده شدیم با جمعیت زیادی از مردم که برای بدرقه آمده بودند مواجه شدیم.

این یادگار زنده شهدای سرپل ذهاب با گذشت ۴۰سال مانند عکسی که از وی در پیش از اعزام در اتوبوس به یادگار باقی مانده همچنان با رویی خوش از شوخی و خنده هایش در طول مسیر تا خراب شدن اتوبوس در اطراف همدان یاد کرد.

وی اضافه کرد: ۵۴نفر بودیم و از بین ما ۵نفر سپاهی بودند، ما را در مدرسه ای اسکان دادند و “شهیدمحمد بروجردی” آمد و گفت بچه ها مواظب باشید و حتما نگهبان بگذارید، ما را به ۵گروه ۱۱نفره تقسیم کردند و هر سپاهی شد فرمانده گروهان؛ من را در گروهی که برادرم “سیروس” بود گذاشتند، که من مخالفت کردم و گفتم اگر هر دو در یک گروه باشیم و ماموریتی داشته باشیم امکان شهادت هر دوی ما با هم وجود دارد به همین دلیل بهتر است هر کدام از ما در یک گروه باشیم که شهید قلی پور موافقت کرد.

روز واقعه

ضمیریان درباره شروع اولین عملیات شهدای سرپل ذهاب بیان کرد: اولین ماموریت ما این بود که سرپل ذهاب را از جانب غرب مسدود کنیم، روز واقعه ۱۳مهر، بعد از اذان صبح ابلاغ کردند که عراق شروع به حمله کرده و قصد دارد سرپل ذهاب را به تصرف خود در آورد، به سمت میدان نبرد حرکت کردیم، تا ظهر اجازه ندادیم دشمن عبور کند، عراقی ها بازی دراز را گرفته بودند و از بالای تپه مارا زیر نظر داشتند و ما پشت عوارض طبیعی مثل درخت و زیر پل و… سنگر گرفتیم.

وی با اشاره به آمادگی کامل رژیم بعثی گفت: دشمن کاملا آموزش دیده و با تجهیزات کامل مقابل ما ایستاده بود، “شهید قلی پور” که فرمانده ما بود گفت چند نفز از بچه ها شهید شدند و باید تجمیع شویم، یک رودخانه ای آنجا بود، “محمود قلی پور” گفت میخواهم وضو بگیرم نماز بخوانم و بعد عملیات را انجام بدهیم، ما تقریبا زیر پل بودیم یه جوی مانندی ایجاد شده بود و روبه روی هم نشسته بودیم و داشتند نفرات را تقسیم میکردند که ناگهان یک خمپاره وسط ما خورد و من بیهوش شدم و وقتی بهوش آمدم دیدم یکی از بچه های کم سن با بغض میگوید بچه ها شهید شدند، در واقع همه بچه هایی که حول آن بمب بودند شهید شدند، ولی من چون در حال حرکت بودم و کمی فاصله داشتم فقط ترکش به کمرم اصابت کرد.

چشمان برادرم را خودم بستم

ضمیریان ادامه داد: به سختی خودم را بالای سر بچه ها رساندم، خون زیادی از بدنم می رفت، نگاه کردم و برادرم سیروس را دیدم که همانطور که نشسته بود به سمت عقب خوابیده و چشمش باز بود فهمیدم که موج انفجار گرفته و به شهادت رسیده، چشمهایش را خودم بستم.

 

پشتیبانی شهیدان شیرودی و کشوری از عملیات رزمندگان گیلانی درسرپل ذهاب

وی تصریح کرد: من را به بیمارستان صحرایی انتقال دادند و با صدای هلیکوپتر به هوش آمدم، که متوجه شدم شهید کشوری و شیرودی با هلیکوپتر برای آوردن مهمات آمدند، همان روزی که ما در حال نبرد بودیم، بدلیل اینکه توپخانه نداشتیم شهید کشوری و شهید شیرودی پشتیبانی می کردند و ما جلو می رفتیم.

 

هیچ عکس یا تندیسی از شهدای سرپل ذهاب در میدانی که به نام این شهدا است وجود ندارد!

 

این رزمنده دوران دفاع مقدس با تاکید بر اینکه نماد گیلان شهدای سرپل ذهاب است، گفت: در آغاز جنگ تحمیلی هیچ استانی این چنین منجسم نیرو به منطقه سرپل ذهاب اعزام نکرد، با این حال هیچ عکس یا تندیسی از شهدای سرپل ذهاب در میدانی که به نام این شهدا است وجود ندارد.

 

 به لحاظ فرهنگی کیلومترها از شهدا عقب هستیم

وی با بیان اینکه امروز به لحاظ فرهنگی کیلومترها از شهدا عقب هستیم افزود: شهید سیروس در جایی میگفت: الان سن ما کم است اما سن که بالاتر برود، مسیر پیشروی ما خیلی سنگلاخ، پر پیچ و خم و و احتمال تصادف و انحراف از مسیر اصلی وجود دارد.

این جانباز دوران هشت سال جنگ تحمیلی ادامه داد: در روز تشییع شهدای سرپل ذهاب من در بیمارستان بودم و بعدها به صدا و سیما رفتم و آنجا فیلم تشییع پرشکوه دوستان همرزم خود را دیدم.

سینا ضمریان با یادآوری خاطرات دوران جوانی، محله باقرآباد و همرزمانش از دلتنگی برای روزهای خوش قدیم و عدم وابستگی به این روزها گفت و تاکید کرد اگر به هر نحوی نیاز به نبرد باشد با کمال میل از این مسیر و برای شهادت استقبال می کنم.

 

خائنین که جای خادمین را بگیرند مشکلات فراوان و خون شهدا به فنا می رود

وی در پایان با اشاره به اهمیت بصیرت در شناخت و انتخاب خادم از خائن بیان کرد: مردم باید نگاه با بصیرت و آگاهی نسبت به افراد منتخب خود داشته باشند، وقتی خائنین بر سرکار می آیند باعث میشود انقلاب بر فنا رود و تمام زحمات شهدا و خونشان هدر رود‌.

این رزمنده دوران دفاع مقدس در پایان خاطرنشان کرد:  امنیت امروز خود را مدیون شهدای انقلاب، دوران دفاع مقدس و مدافعین حرم هستیم که اگر نبودند امروز در دروازه های رشت با داعشیان درگیر بودیم.

 

وصیت نامه دسته جمعی رزمندگان گیلانی در سرپل ذهاب

آنچه در پی می آید وصیتنامه و پیام برادران دلاور و رزمنده گیلان است که در روزهای آغازین جنگ تحمیلی در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب روز دوشنبه ۱۰/۷/۵۹ نوشته شده است:

بنام الله یار و یاور مستضعفان

درود به تمامی شهدای صدر اسلام و شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران

۱- هدفمان فقط برای الله و در جهت برقراری و استقرار مطلق حاکمیت الله بر جهان بوده و در راه تحقیق هر چه سریعتر آن ، خون ناچیز خود را نثار می نمائیم.

۲- با تمامی وجود مان معتقد به اسلام و انقلاب اسلامی ایرن بوده و در جهت استحکام و تداوم انقلاب و پاسداری از خون و آرمان شهدای انقلاب اسلامی ایران ، عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام وکفر شدیم.

۳- با تمامی وجودمان به کشور اسلامی خود ، ایران عزیز عشق ورزیده و برای پاسداری و حراست از مرزهای آن عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام و کفر شدیم.

۴- با تمامی وجودمان معتقد به رهبری قاطعانه و سازش ناپذیر امام امت خمینی کبیر در جهت حفظ و گسترش اسلام و انقلاب اسلامی ایران بوده و به منظور پیروزی از فرمان آن رهبر عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام و کفر شدیم.

۵- با تمامی وجودمان معتقد به صدور انقلاب اسلامی ایران به کشورها و ملتهای محروم و زیر سلطه قدرتهای اهریمنی بوده و برای رساندن پیام و رسالت واقعی اسلام و انقلاب به این ستمدیدگان تاریخ جهت رهایی از بردگی و بندگی طاغوتیان عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام و کفر شدیم.

۶- رژیم بعثی عراق و صدام حسین را یکی از آلت دستها و سر سپردگان ابر قدرتها در منطقه برای متوقف کردن انقلاب و جلوگیری از استقرار اسلام راستین دانسته و معتقد به نبردی دراز مدت با قدرتهای شیطانی (آمریکا و شوروی) می باشیم و بدین لحاظ عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام و کفر شدیم.

۷- با تمامی وجودمان به ملت مسلمان و رزمنده ایران و برادران ارتشی و پاسدار عشق ورزیده و برای پیوستن و همسنگر شدن با آنها در نبرد باخصم عازم جبهه جنگ و نبرد اسلام و کفر شدیم .

۸- آنچه از شما مردم مسلمان و انقلابی بلاخص مردم مسلمان استان گیلان انتظار داریم :

الف – حامی واقعی اسلام و انقلاب اسلامی ایران باشید.

ب – وحدت و یکپارچگی خود را در خط رهبری امام حفظ کنید.

ج – نسبت به هم مهربان باشید.

د – برای مقابله با ابر قدرتها بسیج شوید .

هـ – احتکار نکنید و احتکارگران را تنبیه کنید .

و – گران نفروشید و گران فروشان را تنبیه کنید.

ز- ازدروغ و شایعه پراکنی پرهیز و شایعه پراکنان را شدیداً مجازات کنید.

با آرزوی پیروزی اسلام و مسلمین

الله اکبر خمینی رهبر

 

خبرنگار: زینب شهبازپور

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه