چندین بار به خانواده ام خبر رسید که شهید شده ام/ عملی از ما سر نزند که شهدا ناراحت شوند

هیچگاه عملی از ما سر نزند که شهدا از ما ناراحت باشند که خیلی از ماها الان این کارها را انجام می دهیم. این شهدا بودند که می گفتند ای کاش ما آن موقع در کربلا بودیم و خودمان را فدای سیدالشهدا (ع) می کردیم.

چندین بار به خانواده ام خبر رسید که شهید شده ام/ عملی از ما سر نزند که شهدا ناراحت شوند

سید حبیب یزدان پرست رزمنده از رانندگان اهل شهر رشت سال های دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار سرویس ایثار و مقاومت ۸دی نیوز ضمن پاسخ به سوال های خبرنگار ما به خاطراتش از سالهای جنگ اشاره کرد.

هشت دی نیوز: از خودتان برای ما بگویید.
یزدان پرست: اینجانب سید حبیب یزدان پرست. ۶۷ ساله که خدا توفیق داد در دفاع مقدس در واحد مهندسی رزمی و لجستیک در خدمت رزمندگان باشم.

هشت دی نیوز: در مورد فعالیت های تان قبل از پیروزی انقلاب توضیح دهید.
یزدان پرست: قبل از انقلاب اکثر مردم در پیروزی انقلاب سهیم بودند و در راهپیمایی ها و تظاهرات بر علیه شاه شرکت می کردند. البته بنده آن موقع ساکن تهران بودم و مرکزیت تظاهرات بر علیه شاه در تهران صورت می گرفت. به خاطر دارم در یکی از اتفاقات قبل از انقلاب عده ای برای تصرف رادیو جمع شده بودند که گاردی های شاه مردم را به خاک و خون کشیدند که بنده در این صحنه حضور داشتم و مظلومیت شهدا را با چشم مشاهده کردم.

yazdanparast

هشت دی نیوز: از شعارهای قبل از انقلاب برای ما بگویید.
یزدان پرست: شعارهای مختلفی از طرف مردم و دانشجویان در آن زمان به گوش می رسید. اما یکی از شعارهایی که بسیار زیبا ساخته شده و مردم به صورت زنجیرهای انسانی آن را تکرار می کردند این بود که: “فرمانده کل قوا خمینی – هوایی، دریایی، زمینی – ارباب بختیار جیمی کارتر – امیر تیمسارها ژنرال هایزر – تیمسار ایرانی برای هایزر – گماشته و امربر و نوکر”. یکی دیگر از شعارهایی که معنویت خاصی داشت این بود که: “حرف من مادر حرف قرآن است – نهضتم بنگر حفظ قرآن است – حامی قرآن دینم سرورم باشد – آیت الله خمینی رهبرم باشد” بود.

۸دی نیوز: بعد از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی چه فعالیت هایی را انجام دادید و از خاطرات ۸ سال دفاع مقدس برای ما بگویید.
یزدان پرست: بعد از پیروزی انقلاب به گیلان آمدم و همزمان جنگ تحمیلی آغاز شد. سال ۶۱ به عنوان راننده داوطلب بسیجی از برق منطقه گیلان به جبهه اعزام شدم و در گردان ۱۱۴ میانه در خدمت رزمندگان بودم. خاطرات زیادی از جبهه دارم ولی باید این را بگویم که اخلاص رزمندگان قابل توصیف نبود و به قول برادر حدادیان که می گوید: سرتاسر جبهه همش نور تجلی خدا بود به خدا، آخر دنیا بود به خدا.
جبهه واقعا نور بود. من از جبهه و جنگ نمی توان تعریف کنم چون واقعا قابل توصیف نیست. برای اینکه دو چشم انسان اطراف خودش را می بیند. مگر چشم چقدر می تواند ببیند؟ ما فقط در استان خوزستان جنگ نداشتیم و ۱۲۰۰ کیلومتر از خاک ایران در خط مرزی درگیر بودند. همه ی استانها در ۸ سال دفاع مقدس فعال بودند اما خط مرزی ۵ استان کاملا درگیر جنگ بودند. شیرین ترین خاطرات جبهه خنده و شوخی و دعا و مناجات شبانگاهی رزمندگاه بود و خاطرات تلخ جبهه برای ما زندگان تلخ و برای کسانی که شهید شده بودند و یا امید آن را داشتند که شهید می شوند برایشان شیرین بود. چون طبق آیه قرآن شهدا زنده اند و نزد خدا روزی می خوردند.

yazdanparast

یکی از خاطرات جالب من در جنگ این بود که سال ۶۳ قرار بود به عنوان یکی از رانندگان قرارگاه امام رضا (ع) خدمت رزمندگان باشیم. برای مستقر شدن در قرارگاه آدرسی به ما داده بودند ما نشانی را به درستی نمی دانستیم. فردی راهنمای ما شد ولی بعد که پیاده اش کردیم متوجه شدیم مسیری که آمده ایم خودش می خواهد به مقصدش برسد و این طور هم شد.

در عملیات کربلای ۵ بود که بر اثر اتفاقی خانواده تصور کردند که بنده به شهادت رسیدم. در صورتی که برادرزاده ام در آن عملیات به شهادت رسید. در آن عملیات ۴ نفر از خانواده ی ما در جبهه حضور داشتند. درگیری فراوانی بود که بنده در سنگری با چندین رزمنده نشسته بودم که هواپیمای عراقی منطقه را بمباران می کرد. بر اثر این بمباران خمپاره در چند متری سنگر ما اصابت کرد که یکی از ترکش های آن خمپاره به شیشه و نقاط دیگر ماشینم برخورد کرد وقتی دوستان ماشین ما را دیده بودند تصور می کردند که بنده شهید شدم و حتی این موضوع به خانواده هم رسید. در راه برگشت از عملیات کربلای ۵ بود که صحنه ناراحت کننده را مشاهده کردم. خیل عظیمی از شهدا را در پشت تویوتای سپاه گذاشته بودند و چندین پتو را روی این شهدا گذاشته بودند که خون این عزیران از پشت ماشین به پایین می ریخت. این صحنه خیلی از رزمندگان را نارحت و گریان کرد.

هشت دی نیوز: آیا در جبهه اتفاق افتاده بود که کسی بعد از مجروحیت، عصبانی شده و یا بد و بیراه گفته باشد؟
یزدان پرست: عصبانیت و فریاد کشیدن اتفاق افتاده بود ولی بد و بیراه نه. اکثر رزمندگان بعد از مجروحیت تکبیر می گفتند و یا می گفتند: رهبر را تنها نگذارید.

هشت دی نیوز: حرف پایانی شما.
یزدان پرست: هیچگاه عملی از ما سر نزند که شهدا از ما ناراحت باشند که خیلی از ماها الان این کارها را انجام می دهیم. این شهدا بودند که می گفتند ای کاش ما آن موقع در کربلا بودیم و خودمان را فدای سیدالشهدا (ع) می کردیم. این شهدا همین ها بودند که با خون خود گفتمان خود را امضا کردند.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه