میناخسروانی، اصغرفرهادی، فراهانی و دیگران!/ آنچه گلشیفته را به پیمودن این مسیر «هُل» داد

کیانیان که وقتی ایمیل پیشنهاد بازی در فیلمی ضد ایرانی را دریافت کرد با کلیک بر دکمه «delete»، آن را به زباله دان فرستاد

میناخسروانی، اصغرفرهادی، فراهانی و دیگران!/ آنچه گلشیفته را به پیمودن این مسیر «هُل» داد

به گزارش ۸دی نیوز به نقل از پارس، مینا خسروانی، بازیگر تئاتر و سینما در فیلم «رز سرخ» به کارگردانی سپیده فارسی، کارگردان ایرانی مقیم فرانسه، نقشی را ایفا کرد که برای یک بازیگر ایرانی دور از انتظار بود. خسروانی اگرچه بازیگر جدی تئاتر بود و حتی یکی از تئاترهای او به نام «پرواز از فراز تیر چراغ برق» روی آنتن شبکه چهارم سیما هم رفت، لکن عمده دلیل نقش بستن او در خاطر طرفداران هنرهای نمایشی، بازی در فیلم «آقا یوسف» است.

در رابطه با این خبر، با دو پرسش مواجهیم: اول اینکه خسروانی چرا دست به چنین کاری زد و سرنوشت احتمالی او چه خواهد بود؟ پرسش دوم هم اینکه: ما در قبال امثال خسروانی ها چه می کنیم؟

۱- در رابطه با پرسش اول، باید گفت که هجرت به سینمای اروپا و آمریکا به امید دست یافتن به موفقیت های بیشتر، مسیری است که چه پیش از انقلاب و چه در سال های اخیر، بسیاری آن را پیموده اند و خسروانی نفر اول این دسته نیست؛ از شهره آغداشلو که به محض وقوع انقلاب، با کوچ دسته جمعی هنرمندانِ همفکرش به آمریکا همراه شد بگیرید تا این آخری ها که گلشیفته فراهانی، اقامت در فرانسه را برگزید. خب، سرنوشت آن ها چه شد؟ آن ها تبدیل به ستارگان سینمای غرب شدند و موج اسکارها و پلنگ های طلائی به سمت شان روان شد یا آن که همان «سیمرغ»ها و «تندیس»های گاه به گاه را هم از کف دادند؟! نهایت کاری که از شهره آغداشلو برآمد، بازی در فیلم های ضد ایرانی برای تمسخر مردم کشورش بود و غایت فعالیت های هنری گلشیفته نیز به حراج گذاشتن تن و بدنش برای رسیدن به مقام «سنگ صبوری» ملتی دیگر! این آخری البته گاهی با هنرنمائی در کنسرت های محسن نامجو، هم نوای نعره های او برای تمسخر حافظ و مولانا نیز می شد! نعره هائی که تنها خدا می داند چه داغی بر قلب مهربان بهاء الدین خرمشاهی و روح لطیف شفیعی کدکنی نازنین که عمری را با حافظ سپری کرده اند گذاشته است.

جالب اینکه در این بین، اسکارها و خرس ها و پلنگ ها نصیب کسانی می شد که با هوشمندی، «شاه ماهی» رودخانه سینمای ایران شده بودند و شهوتی برای ایفای نقش «ماهی کوچک» دریای سینمای غرب نداشتند.

اصغر فرهادی با هوشمندی مثال زدنی خویش دریافته بود که فرش قرمز هالیوود را بایست از کوچه پس کوچه های «شهر زیبا» و آپارتمان های تهران جستجو کرد، وگرنه پشت پا زدن به ملت خود و «تن صبور!» شدن برای ملتی دیگر، اسکار که هیچ، همان سیمرغ ها را نیز از کف می رهاند. حتی اسکار و گلدن گلوپ و خرس های طلائی و نقره ای نیز فرهادی را فریفته نکرد. او باز هم خودش بود؛ به ایران آمد، در افتتاحیه فیلمش شرکت کرد و این آخری، با اهدای خونش به مردم غزه، نشان داد که یادآوری رنج مردمان دیگر کشورها، «خون» می خواهد، وگرنه «تن» که متاعی ارزان است!

در این میان البته میترا حجار نیز چند صباحی سودای هالیوود کرد، ولی وقتی فهمید که اسکاری شدن در آنجا به مسائلی فراتر از «خوب بازی کردن» بستگی دارد، مسیرش را به سرعت عوض کرد و به وطن بازگشت.

همه این ها را برای این گفتم تا بدانیم که وقتی صدای پرطنین شهره آغداشلو و سیمرغ ها و تندیس های گلشیفته، آن ها را به سالن «کداک تئیتر» نمی کشاند، دیگر حساب خسروانی ها با آن نقش کوتاهشان در «آقا یوسف»، بسی روشن است!

باری، حضور در سینمای غرب، وامدار فروش «تن» و «وطن» نیست؛ بلکه می توان همچون همایون ارشادی هم در فیلم هایشان بازی کرد و هم به میهن پشت نکرد. یا چون رضا کیانیان که وقتی ایمیل پیشنهاد بازی در فیلمی ضد ایرانی را دریافت کرد، نه تنها ذوق زده نشد، بلکه بی آن که پاسخی به این پیشنهاد بی شرمانه بدهد، با کلیک بر دکمه «delete»، آن را به زباله دان فرستاد، و بدین سان جائی همیشگی در دل «این مردم نازنین» برای خود دست و پا کرد.

۲- خب، حال با خسروانی و خسروانی ها چه باید کرد؟ باید آن ها را تهدید کرد و مورد پیگرد قرار داد؟ یا اموالشان را مصادره کرد و به خاطر آنچه انجام نداده اند نیز شماتتشان کرد؟ اگر از من می پرسید، هیچ کدام. در اینکه مینا خسروانی اشتباه کرده است شکی ندارم و از اینکه او در سینمای فرانسه به جائی نمی رسد نیز تقریبا مطمئنم؛ اما نباید فراموش کرد که این اولین اشتباه او بوده و هنوز پشت کردن به وطن را افتخاری برای خود به شمار نیاورده است. بنابراین هنوز نباید او را در زمره دیگرانی به حساب آورد که چنین کرده اند و فرصت را برای او ازدست رفته ندید.

قبول دارم که گلشیفته فراهانی اگر علاقه راسخی به کشور و مذهبش داشت این گونه رفتار نمی کرد، اما فراموش نکنیم که آنچه گلشیفته را به پیمودن این مسیر «هُل» داد، ممنوع الفعالیت بودنش در ایران بود. شاید اگر مشکل ممنوع الکاری او را سریع تر حل می کردیم او به بازی در فیلم های کشورش ادامه می داد. راستی به یاد دارید وقتی کلیپ آواز تمسخرگونه آیه های «والضحی» با صدای محسن نامجو بر روی اینترنت قرار گرفت، او عذرخواهی کرد و آن را ناشی از شیطنت مدیر استودیو دانست؛ و حتی وقتی مجری برنامه های قرآنی سیما، او را تهدید به شکایت کرد، او باز هم ابراز پیشمانی نمود و از ملت عذرخواست؟ و البته حتما به یاد دارید که آن مجری قرآنی باز هم بر شکایتش اصرار کرد و نامجو نیز فرار را بر قرار ترجیح داد. قصد تطهیر نامجو را ندارم، اما به نظر شما، این اصرار بر شکایت، وقتی متهم از کرده اش پشیمان است و عذرخواهی می کند، او را جری تر نمی کند؟

به نظر می رسد آنچه در این موارد شاید کارگشا باشد و مؤثر افتد، رفتار مهربانانه و فراهم کردن زمینه برای بازگشت به میهن و پیش گرفتن راه تازه تری باشد، وگرنه تهدیدها و تهمت های «سلحشور»وار و «سلیمی»گون! که با پوشش عمل به «وظیفه» نثار می شود، هم حرمت «عمل به وظیفه» را می شکند و هم خطاکاران را بیش از پیش بر کرده شان استوار می سازد.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه