«فردگرائی» مؤثرترین عامل طلاق

مطالعات مربوط به پدیدۀ دردناک طلاق نشان می دهد که این آسیب اجتماعی،ریشه در تغییروتحولات گوناگون فرهنگی واجتماعی دارد که با پیچیده تر شدن زندگی امروز،شدت یافته است.

«فردگرائی» مؤثرترین عامل طلاق

amirhoseyn.forootan.1263خانواده سنگ بنای جامعۀ بزرگ انسانی است و در استحکام روابط اجتماعی و در رشد و بالندگی یکایک افراد جامعه،نقش اساسی دارد؛بعبارت دیگر این خانواده است که شخصیت فرزندان را ساخته و آنان را مطابق و سازگار با الگوهای جامعه بار می آورد.اگرچه قدمت تاریخی طلاق همزمان باازدواج است ولی در سالهای اخیر،معضل طلاق مانند موریانه،پایه های نهاد خانواده را فرو ریخته و در هیچ زمانی مانند عصر حاضر جامعۀ بشری دچار خطر انحلال کانون خانواده و آثار سوء ناشی از آن نبوده است.

طلاق در لغت بمعنای جدا شدن زن از مرد،رها شدن از قید نکاح و رهائی از زناشوئی است(فرهنگ عمید).امّا مسأله به همین سادگی هم نیست و ابعاد زیانبار آن بسیار وسیع است؛چراکهیقیناً این معضل بزرگ،اول از همه آشیانۀ کودکان را درهم می کوبد،مرد را به زانو در می آورد و قامت زن را نیز می شکند…

مطالعات مربوط به پدیدۀ دردناک طلاق نشان می دهد که این آسیب اجتماعی،ریشه در تغییروتحولات گوناگون فرهنگی واجتماعی دارد که با پیچیده تر شدن زندگی امروز،شدت یافته است.نفوذ مدرنیته با گسترش آزادی های فردی،اجتماعی و ترغیب مردم به دنیاگرائی،تغییر در سبک زندگی و تأثیرات ناهمگون بر عادات،ارزشها،تصورات و شیوه های اندیشیدن،به فاصله گرفتن بیشترافراد از کُدهای رفتاری مبتنی بر مذهب و تعهد انجامیده است.کانون خانواده نیز از این فرایند مستثنی نبوده و الگوی خانوادۀ سنّتی و متعارف با اولویت حفظ نهاد خانواده،با چالشهای جدّی مواجه شده است.نقشهای جنسیتی با هجوم اندیشه های فمینیستی،جابجا شده و تضادهای جنسیتی در خانواده،با شکستن مرز تفاوتهای حقوقی منبعث از تکوین متفاوت بودن زن و مرد،به فردی شدن زندگی افراد در خانواده و ازدست رفتن روابط عاطفی اعضاء آن انجامیده است.و سردرگمی در حفظ ارزشهای سنّتی همزمان با کشش به نوگرائی،به یک بحران در خانواده تبدیل شده که یکی از مهمترین تبعات آن،افزایش نگران کننده طلاق است.جوامعی که دراین مرحله برزخی و حساس قرار می گیرند،نظام ارزشهای شان دستخوش آشوب می گردد(مساواتی،۱۳۷۴: ۲۸۱).با آنکه در گذشتۀ زندگی بشر،تلاشهای فکری و قانونی برای جلوگیری از طلاق،هرگز به اندازه امروز نبوده امّا طلاق در گذشته بسیار کمتر از امروز بود.لذاست که علت افزایش طلاق در دنیای امروز،ورود«اخلاق مدرن»به حیطۀ فرهنگهای بومی است که وقوع طلاق را فزونی بخشیده است.

مجلۀ امریکائی نیوزویک می نویسد:«سراب طلاق نه تنها تازه پیوندها،بلکه مادران آنها و زن و شوهران دیرینه پیوند را هم بخود می کشد،بطوریکه از جنگ جهانی دوم به بعد،سطح طلاق درامریکا بطور متوسّط از سالی ۴۰۰.۰۰۰ مورد پائین تر نرفته است.باوجودیکه پس از طلاق،زن امریکائی خودش را آزادترازآزاد حس می کند،ولی شادکام نیست واین ناشادی را می توان از میزان روزافزون مراجعات زنان مطلّقه به روانکاو و روانشناس،یا از پناه بردن به الکل و یا افزایش سطح خودکشی دریافت.خلاصه اینکه زن امریکائی،می فهمد که زندگی بعداز طلاق آنچنانکه می پنداشته بهشت نیست»(استاد شهید مطهری،نظام حقوق زن دراسلام:۲۳۰).

پافشاری بر طلاق،از سوی برخی از زنان که آمارشان این روزها کم نیست، یادآور این سخن شهید مطهری است که معتقد است یهودیت در ورای خوشگذرانی ها و تجملاتی نظیر زیور آلات و عطرها و آرایشها پنهان شده تا ذخایر و ثروتهای بشری را غارت کند و با مخفی شدن در پشت پرده مُد،انسانها را مشغول ساخته تا اموالشان سر از خزانه های یهود درآورد.( شهید مطهری،مجموعه آثار،ج۱۹، ۴۵۷).

به منظور آگاهی بیشتر خوب است بدانیم که در پروتکل شمارۀ۱۰ یهود آمده است:« ما حیات خانواده را در بین ملّتها از بین می بریم و اهمیت تربیتی و اخلاقی آن را نابود می سازیم.وقتی حدّ فاصل میان زن و مرد برهم خورد و حرمتها درهم شکست،نظام زندگی از هم می پاشد،مردانگی از بین می رود،نامردی شیوع می یابد نسل ها منقرض می شوند و این هدف غائی یهود در ورای تخریب قانون زندگانی بشر است»( سجادی،صهیونیسم و تلاش برای نابودی جوامع بشری:۲۵۹).

در پروتکل دیگری آمده:« آرزوی ما این است که انسانهائی را بوجود آوریم که در مسائل کاملاً ‌آزاد باشند؛ما می خواهیم مردمی بیآفرینیم که در روابط جنسی شرم و حیاء نداشته باشند»(همان).

(لازم به توضیح است مضامین ضداخلاقی بیشماری توسط دستگاه فکری صهیونیسم بین المللی به انحاء مختلف مطرح شده،که نگارنده به دلیل رعایت عفّت عمومی از عنوان کردن آنها خودداری می نماید).

با کمی تأمل در پروتکل های یهود متوجه می شویم که پیام اصلیشان بطرز شگفت آوری با آرمانهای لیبرالیسم رابطه ای معنادار دارد بگونه ای که در این مکتب با صراحت گفته می شود:«چون در جهان هیچ حقیقت اخلاقی وجود ندارد و اساساً برای شناخت ارزش ها هیچ ملاک و معیاری دردست نیست،لذاارزشهای انسانی جز بر پایۀ تمایلات افراد،قابل تعریف و توصیف نیستند.پس چاره ای نیست جزآنکه افراد هرکدام آزادانه به دنبال خواسته ها و امیالشان باشند.بر اساس این نگرش،بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم گردد و این انسان است که حقوق خویش را تعیین می کند،نه آنکه تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود.دراین دیدگاه،انسان فقط، حق دارد نه تکلیف!»(محمود رجبى،انسان شناسى،۱۳۸۴: ۴۸).

 

لذا بنظر می رسد علت اصلی طلاق،ناشی از ترویج آموزه های مبتنی بر اصالت آزادی فرد به جای اصالت اهمیت خانواده است و این فرایند بصورت یک کوشش خستگی ناپذیر(شبانه روزی)،از طریق ابزارهای رسانه ای غرب پیگیری می شود.

در زمان گذشته خانواده عمدتاً بعنوان تنها نهاد کارگزار جامعه پذیری شناخته می شد،اما در جوامع امروزی با توجه به تغییرات صورت گرفته،رقیبان عمده ای در کنار خانواده برای جامعه پذیری نظیر رسانه های ارتباط جمعی پیدا شده اند.

«این خود نشانۀ این است که خانواده دیگر مثل سابق آزادی عمل فرهنگی ندارد.پس می توان گفت رسانه های جمعی،بسیاری از راههای موجود در جامعه را بواسطه محتوای خودشان به ما آموزش می دهند»(Elkin&Handel,2001:189).

جاهد محسنی،یکی از مالکان شرکت رسانه‌ای«موبی مدیا گروپ»که از سال ۲۰۰۲م.تاکنون با راه‌اندازی شبکه های ماهواره ای و شرکتهای خدمات اینترنتی و… نقش مهمّی در تحقّق اهداف فرهنگی امریکا در کشورهای اسلامی فارسی‌زبان داشته است،درهمایش «رسانه‌های گسترش یافته آمریکا»،دربارۀ اهداف خود می‌گوید:

ما درپی«تغییر اجتماعی»یا همان «social change»هستیم. کلیدواژۀ ما هم تأکید بر روی زنان است؛یعنی زنان،اسم رمز حرکت ما به سمت توسعۀ غربی و اصلاحات اجتماعی هستند(http://www.mashreg news.ir/fa/news/55868).

این درحالیست که ما شیعیان ولایتمدار با وجود همۀ حملات فرهنگی غرب و آسیبهای فراوانی که از قِبَل آن حملات خورده ایم، بخوبی میدانیم که دین اسلام در زمینۀ تحکیم روابط خانوادگی همچون سایر ابعاد و عرصه ها آموزه های متعالی و حیات بخشی را ارائه می نماید و بر عواملی چون وجود ایمان و تقوا،عشق و محبّت،وفاداری،اعتماد متقابل،صبر و شکیبایی،مدیریت صحیح،اخلاق نیکو،شناخت حقوق و وظایف و … در اعضای خانواده تاکید دارد و بر هر انسان عاقل و بالغی روشن است که حق و وظیفه از هم جدا نیستند،یعنی هر کس حقی داشته باشد در مقابل،وظیفه ای نیز دارد و بالعکس.این موضوع در مورد تمام افراد بشر ثابت است و تنها خداست که حقوقی دارد اما وظیفه ای براو نیست.(ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،١٣۶٢، ج٢، ص١١٠).

خداوند در قرآن می فرماید:«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَه(بقره/۲۲۸)یعنی همانطور که مرد بر زن حقوقی دارد،زن نیز بر مرد حقوقی خواهد داشت و طرفین نباید از حقوق خود سوءاستفاده کنند بلکه بایستی حق یکدیگر را به صورت شایسته ادا کنند واساساً کانون خانواده براساس حس مهرورزی متقابل شکل می گیرد(مهرورزی با قلب،زبان و عمل). چنانکه بنیاد خانواده براساس مهر و عشق ورزی است،بقا و ماندگاری آن نیز مرهون استمرار آن است و زندگی ای که براساس ارزش های روحی و معنوی شکل گرفته باشد ماندگار است چرا که زیبایی های معنوی پایان ناپذیرند(بهجت پور و دیگران،تفسیر موضوعی قرآن،١٣٨۵: ٢۶٠)

خداوند در یک کلام،حق و وظیفۀ میان زن و شوهر را روشن نموده است:«هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»(بقره۱۸۷) که حکایت از پیوند تنگاتنگ مرد و زن-چونان نزدیکی پیراهن و تن-دارد.خداوند بیان می دارد که همسران مایۀ زینت همند؛ عیبهای همدیگر را می پوشانند،از یکدیگر محافظت می کنند و از گناه باز می دارند.لذا این تعبیر نهایت نزدیکی همسران را نشان می دهد(ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه١٣۶٢: ج١، ۶۵٠).درهمین باره نیز مقام معظم رهبری(مدظله العالی)در اثر گرانقدر«مطلق عشق»می فرماید:”اگر می خواهید در خانواده محبّت باقی بماند،اعتماد را حفظ کنید و اگر می خواهید زندگی پایدار بماند،محبّت را حفظ کنید“.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه