یک اتفاق ضدکلیشه مثل جنگ را کلیشه‌ای کرده ایم!

جعفر شیرعلی نیا جوان سی و شش ساله ماسالی، امروز یکی از پژوهشگران و نویسندگان نسبتاً مطرح حوزه دفاع مقدس در کشور است. کتابهایی در این حوزه نوشته که آخرینشان «دایره المعارف مصور دفاع مقدس» است. وی درباره دفاع مقدس می گوید: هنر ما این بود که یک اتفاق ضدکلیشه مثل جنگ را کلیشه‌ای کردیم!

یک اتفاق ضدکلیشه مثل جنگ را کلیشه‌ای کرده ایم!
به گزارش ۸دی نیوز، جعفر شیرعلی نیا جوان سی و شش ساله ماسالی، امروز یکی از پژوهشگران و نویسندگان نسبتاً مطرح حوزه دفاع مقدس در کشور است. کتابهایی در این حوزه نوشته که آخرینشان «دایره المعارف مصور دفاع مقدس» است.  وی درباره دفاع مقدس می گوید: هنر ما این بود که یک اتفاق ضدکلیشه مثل جنگ را کلیشه‌ای کردیم!.
روزی که جنگ شروع شد و صدام با خبرنگاران برای سه روز بعد در تهران قرار گذاشت، جعفر تقریباً دو ساله بود. خبرنگارها حداقل هست سال منتظر ماندند تا شاید صدام به وعده‌اش عمل کند اما هیچ‌وقت این اتفاق نیفتاد. آن روز که خبرنگارها مایوس شدند، جعفر ده ساله شده بود. چند سال بعد که صدام با آن وضعیت حقیرانه و فلاکت‌بار به دار آویخته شد، قرارش تبدیل شده بود به یک لطیفه تاریخی و خیلی‌ها اصلاً آن بلوف را فراموش کردند. اما جنگ ایران و عراق یا همان دفاع مقدس خودمان هیچوقت برای جعفر تمام نشد.
حالا جعفر شیرعلی‌نیا با دفاع مقدس زندگی می‌کند. جوان سی و شش ساله ما امروز یکی از پژوهشگران و نویسندگان نسبتاً مطرح حوزه دفاع مقدس است. کتابهایی در این حوزه نوشته که آخرینشان «دایره المعارف مصور دفاع مقدس» است. کتابی خواندنی و البته دیدنی که مرور آن برای ایرانی لازم است تا خیلی خلاصه و کپسولی متوجه شود در آن هشت سال افتخارآمیز چه بر ما گذشته است.
با جعفر شیرعلی‌نیا در یکی از روزهای گرم، قرار گذاشتیم تا میهمان باشگاه چانه‌زنی رجانیوز شود. گفتگوی ما با او را بخوانید:
جنگ که شروع شد، چند ساله بودید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. جنگ که شروع شد، اگر تاریخ شروع آن را رسمی بگیریم شهریور ۱۳۵۹، من در کرج بودم و حدود دو سال و نیم داشتم.
اولین خاطره‌ای که از جنگ دارید، چیست؟
چیزهای زیادی نیستند. قصه بمباران بود. ما حصارک کرج می‌نشستیم. یکی دو بار همان اطراف را بمباران کردند که صدا را می‌شنیدیم و متوجه دود می‌شدیم و می‌دویدیم. در کوچه که بازی می‌کردیم چیزهایی از بالای سر ما رد می‌شدند که الان واقعاً نمی‌دانم موشک بودند یا هواپیما، تا یک شماره‌ای می‌شمردیم و بعد صدای انفجار آن مثلاً از تهران می‌آمد.
یا خاطره دیگر این است که مادرمان گفته بود هر کس نامه پدر را که به جبهه رفته بود بیاورد فلان قدر پیش من جایزه دارد. تشییع جنازه یکی دو تا از فامیل‌هایمان هم که شهید شده بودند، یادم هست. سه نفرشان را آخرین باری که رفتند یادم هست، چون فامیل‌ها از شهرستان به خانه ما می‌آمدند خداحافظی آنها یادم مانده است. تشییع جنازه امام جماعت مسجدمان را هم یادم هست. صحنه‌های کلی داخل شهری، بمباران و اعزام یادم مانده است که البته اینها هم مربوط به سال‌های چهارم و پنجم جنگ می‌شود، چون قبل از آن خیلی کوچک بودم.
اولین چیزی که با شنیدن «دفاع مقدس» در ذهنتان شکل می‌گیرد چیست؟
وقتی اسم دفاع مقدس می‌آید یاد شهید و با کلمه جنگ یاد سختی، دوره‌های هولناک و… می‌افتم، ولی با کلمه دفاع مقدس به یاد شهید و شهادت می‌افتم. شاید در زندگی خودم مقدس‌تر از «شهید»  چیزی نباشد. برایم مسائل اعتقادی به خدا در مسائل اجتماعی در این کلمه معنا پیدا می‌کند. برایم کلمه مقدسی است.
چه چیزی شما را جلب کرد به شکل تخصصی وارد این حوزه شوید؟
یک‌سری خاطرات کودکی جرقه‌هایی را در ذهنم زد. تحلیل‌های آن موقع چیزهایی بودند که هم از کلام و هم از چهره مادرم می‌شنیدم. سه تا از پسردایی‌هایم و یکی از پسر پسردایی‌هایم شهید شدند. کلاً علاقه‌هایی از دوران دبستان در من نسبت به تاریخ ایجاد شده بود و پیوندهای دیگری که بود. با بحث‌هایی که در باره شهدای فامیل می‌شنیدیم یا بحث‌های سیاسی دیگری که می‌شنیدیم، علاقه پیدا کردیم ببینیم قصه چیست. بعد هم در دوره دانشجویی بحث‌هایی مثل راهیان نور مطرح شد. دو هفته‌‌ای هم همراه بچه‌ها برای تفحص رفتیم که البته من خیلی نتوانستم کاری بکنم، چون خیلی گرم بود و تازه فهمیدیم گرمای جنوب یعنی چه!
علقه‌های این شکلی وجود داشت. اینها زمینه‌های شروع بود، اما علت ادامه‌اش خود جذابیت موضوع بود. یعنی وقتی شما وارد موضوع می‌شوی می‌بینی خیلی سخت و هولناک است و هولناک و سختی برای یاد گرفتن خیلی چیز خوبی است. خانه‌های خود را در دامنه آتشفشان بنا کنیم، واقعاً جنگ چنین صحنه‌ای است که آدم‌ها در آن تصمیم‌های مهم گرفتند و اتفاقات بسیار بزرگی افتاده است و یکمرتبه می‌بینی یک روز پر از مسائل چالشی بزرگ است و شخصاً این جور فضاها را دوست دارم. علقه‌های عقیدتی هم که در ذهن ما بود و با اینها وارد این حوزه شدیم که کم کم شکل جدیدی به خود گرفت و تکامل یافت.
به نظر شما ناشناخته‌ترین قسمت جنگ که هنوز خیلی به آن پرداخته نشده است، چیست؟
زاویه‌های مختلفی است که هم مثبت‌اند، هم منفی. جنگ چیزهایی مثل آوارگی و تأثیرات منفی‌ای که روی خانواده‌ها گذاشته است، دارد و همین طور تأثیرات مثبتی که روی خانواده‌ها گذاشته است. به نظر من در هر دو زمینه خیلی خوب کار نکرده‌ایم. یعنی ننوشتیم چه شد یک جوان در جنگ ساخته شد و بعد کارهای بزرگی انجام داد. روی اینها آن طور که باید و شاید کار نکردیم.
 از آن طرف هم روی تبعات منفی جنگ کار نکردیم. آواره‌ها چه شدند؟ سرنوشت خانواده‌هایی که در شهرهای جنگ‌زده ساکن بودند چه شد؟ مثلاً فقط آبادان بیش از ۲۰۰ هزار نفر جمعیت داشت. در شروع جنگ ۲۰۰ هزار نفر آواره می‌شوند و به شهرهای مختلف می‌روند. اینها چه شدند؟ اینها جزو صحنه‌های تلخ جنگ است که باید ببینیم اینها چه شدند، چه نشدند؟ آسیب‌های اجتماعی جنگ ما چه بودند؟ یعنی اگر بخواهیم فضایی را منتقل کنیم، مخاطب ما بداند جنگ یعنی چه؟
 در کنار این قضایا هم آدم‌هایی ساخته شدند که خیلی روی آنها کار نکردیم و باید این کار را می‌کردیم تا معلوم شود واقعاً چه اتفاقاتی افتادند. ما در خیلی از حوزه‌ها بهره‌برداری‌هایی را که می‌شود از جنگ کرد، نکرده‌ایم. نمی‌خواهم وارد آن بحث‌ها شویم. بحث شما هم از این جنس نیست. به نظرم جنگ می‌تواند علوم انسانی ما را متحول کند. شاید جنس بحث امروزمان از این جنس نباشد، ولی در حوزه علوم انسانی وارد نشده‌ایم و به نظرم باید وارد شود. این بخش مغفول جنگ است که هم مثبت دارد و هم منفی.
به نظر شما بزرگ‌ترین تحریف و برداشت اشتباهی که از جنگ صورت گرفته کدام است؟
یکسویه‌نگری بزرگ‌ترین لطمه را به موضوع جنگ زده است. به نظر من باید جنگ را با ابعاد مختلف آن شناخت که یک بعد آن حماسه است و بعد دیگر آن آوارگی. باید به تلخ و شیرین جنگ پرداخت. یک جورهایی ما به شیرین آن بیشتر پرداخته‌ایم و این یک جور اطلاعات غلط دادن به مخاطب است. درست است صحنه‌های بسیار جالبی در جنگ وجود دارند و آدم‌های خیلی بزرگی ساخته شده‌اند، ولی جنگ آسیب‌هایی هم داشته است و دارد روایت محفلی پیدا می‌کند که خطرناک است، چون مثلاً یک آبادانی که آوارگی دیده و سختی کشیده است، روایت خود را از جنگ برای اطرافیانش می‌گوید و آنها هم چون چیزی از جنگ نشنیده‌اند، هر چه را که او از جنگ تعریف می‌کند باور می‌کنند، در حالی که ممکن است خیلی چیزها در طی زمان در ذهن خود آن راوی هم تغییر کرده باشد.
به نظرم اشکال قضیه در همین یکسویه‌نگری است و این که جنگ را فقط از بعد حماسی ببینیم و سایر ابعاد آن را رها کنیم و در نتیجه از مسائل و موضوعات مختلفی غافل شده‌ایم.
چقدر به این جمله کلیشه‌ای که «جنگ را درشت نوشتیم نه درست»، اعتقاد دارید؟            
این جمله مال زمان جنگ است. شهید خرازی گفته است: «روزنامه‌ها جنگ را درشت می‌نویسند، درست نمی‌نویسند». به نظر من الان جنگ در سطح جامعه خیلی هم درشت نیست. الان ممکن است سندی در مورد جنگ جهانی دوم پیدا شود و تمام روزنامه‌های غرب آن را تیتر کنند، اما در اینجا خیلی از مسائل رو می‌شوند و مثلاً یک افسر عراقی اعتراف مهمی در باره جنگ می‌کند، اما بازتاب چندانی پیدا نمی‌کند. البته در حوزه خاطرات جنگ جای خوبی باز کرده است، اما در خیلی از حوزه‌ها جنگ چندان درشت نیست، اما شاید درست باشد و در همان حد هم کافی است. چندان اعتقادی به جمله‌های کلیشه‌ای ندارم.
فکر می‌کنید مهم‌ترین سئوال یک نسل چهارمی در باره دفاع مقدس چیست؟
باید ارتباط نسل‌ها را تعریف کنیم. نمی‌دانم نسل چهارم…
نسل چهارم شاید بچه‌های چهارده پانزده ساله باشند.
باز هم همان یک‌سری سئوالات کلیشه‌‌ای دارند. بعضاً سئوالات نویی هم وجود دارند، منتهی چندان آشنایی با موضوع وجود ندارد. مثلاً بعضاً قصه بعد از خرمشهر را می‌پرسند که مثلاً چرا بعد از فتح خرمشهر جنگیدیم؟ انگار سئوال همیشه نویی است. گاهی که با چهارده پانزده ساله‌ها یا حتی بزرگ‌تر از آنها صحبت می‌کنم، می‌بینم دوست دارند در باره این موضوع بدانند.
با این که دانش‌آموزان ما دوازده سال در سیستم آموزشی هستند، چرا پاسخی برای این سئوالات پیدا نکرده‌اند و مثلاً بحث خرمشهر هنوز هم به صورت سئوال مطرح می‌شود؟ کتاب‌های درسی ما چگونه به جنگ می‌پردازند که نمی‌توانند جواب این سئوالات را بدهند؟
پسر من در کلاس پنجم ابتدایی است. البته من هنوز خیلی از موضوعات درباره جنگ را به او نمی‌گویم، اما چون در جریان درس‌ها و کتاب‌های درسی‌اش هستم، می‌بینم چطور با نگاه کلیشه‌ای به موضوع پرداخته شده است. مثلاً در کتاب ریاضی او نوشته است، رزمنده‌ای با این تعداد دشمن روبرو می‌شود. این تعداد را می‌کشد، چند درصد را کشته است؟ یا امثال اینها بعد هم فکر میکنیم این یعنی آوردن جنگ در کتابهای درسی!
حداقل آن بخشی که در کتاب‌ها دیده‌ام یا صحبت‌هایی که این طرف و آن طرف می‌شود، خیلی دچار کلیشه است و نتوانسته‌ایم موضوع را خوب تبیین کنیم، در حالی که جنگ اصلاً فضای کلیشه‌ای نیست و فضای آن اصلاً به کلیشه نمی‌خورد، اما هنر ما این بود که فضایی تا آن حد پرجنب و جوش را آورده‌ و در کلیشه قرار داده‌ایم و این هم واقعاً که هنر کمی نیست!
اگر کسی بخواهد فقط سه تا کتاب در باره دفاع مقدس بخواند، کدام کتاب‌ها را پیشنهاد می‌کنید؟
بستگی به ذوق و حوزه علائق و تخصص‌های او هم دارد. یک وقت کسی دوست دارد خاطره بخواند. یک وقت می‌خواهد کتاب تاریخی بخواند. سر همین کار دائره‌المعارف مصور جنگ خیلی زحمت کشیده‌ام و به نظرم خواندنش خالی از لطف نیست. کمی ناجور است که آدم کتاب خودش را بگوید، ولی چون در واقع در این کتاب یک محقق هستم و سعی کرده‌ام تجربه ده دوازده ساله‌ام را در این کتاب بیاورم…
مثلاً در حوزه خاطرات…
با این پیش‌فرض دارم جواب می‌دهم که جوابم فی‌البداهه است و بعداً که فکر می‌کنم شاید بگویم ای کاش این کتاب را هم می‌گفتم، ولی چیزی که سریع به ذهنم می‌رسد کتاب «همپای صاعقه» آقای بهزاد را پسندیدم. در کتاب‌های تحلیلی‌ای که خارجی‌ها منتشر کرده‌اند، کتاب «جنگ صدام» کتاب خواندنی‌ای است که مصاحبه با آقای حمدانی، فرمانده گارد ریاست جمهوری است.
ترجمه شده است؟
بله، انتشارات منصورون منتشر کرده است. کتاب‌های آقای درودیان را پیشنهاد می‌کنم. کتاب «پنج روز پدافند» که آقای اشتری نوشته و انتشارات روایت فتح منتشر کرده است. از این کتاب لذت بردم.
وقتی آدم در زمینه‌ای کار می‌کند، آن زمینه برایش حالت تخصصی و پژوهشی پیدا می‌کند و دیگر شاید آن احسای که مخاطب عام در مواجهه با موضوع دارد را از دست می‌دهد. بعد از دوازده سال موضوع دفاع مقدس برایتان این طور شده است؟ یعنی به جنگ به صورت تحلیلی و تحقیقی نگاه می‌کنید یا هنوز هم امکان دارد خاطره‌ای از جنگ بخوانید و تحت تأثیر قرار بگیرید؟
راستش آدم احساسی‌ای هستم و اشک زیاد در چشمم جمع می‌شود. مثلاً آقای کیومرث صابری خاطره‌ای از آخرین دیدارش با امام داشت. تا حالا ۲۰، ۳۰ بار این خاطره را خوانده‌ام و هر بار هم حس اولین باری که آن را خواندم در من ایجاد شده است. راجع به جنگ هم همین است. گاهی تکراری‌ها همان حس را به من می‌دهد، هم این که ممکن است مطلب جدیدی باشد. سوای فرماندهان بزرگ، آدم‌های گمنام جنگ همیشه مرا شگفت‌زده و اشک را در چشم‌هایم جمع کرده‌اند. آدم‌های عجیبی بوده‌اند. بعضاً می‌بینی از روستا بلند شده و به جبهه آمده است و انسان احساس می‌کند چاره‌ای ندارد جز این که در برابر عظمت چنین آدمی سر تعظیم فرود بیاورد. همچنان این احساس را دارم.
کدام صحنه دفاع مقدس هست که آرزو دارید ای کاش در آن حاضر بودید؟
حضور در اغلب صحنه‌ها برایم جذاب، دوست‌داشتنی و پر فراز و نشیب است. دوست داشتم در جلسات سخت جنگ می‌بودم.
آدم نوعاً دوست دارد در پیروزی‌ها بیشتر باشد.
ولی شخصاً دوست داشتم در جلسات سخت و پر بحث و چالش و گیرخورد جنگ باشم.
موردی یادتان هست؟
زیاد هستند. مثلاً بعد از عملیات رمضان که شکست تلخی است. البته الان احساس می‌کنم در آن جلسه بوده‌ام، چون گزارش ریز به ریز آن جلسه را ده بیست بار خوانده‌ام. یا فضاهای سخت تصمیم‌گیری را دوست داشتم تجربه کنم. موارد مختلفی هست، نظیر عملیات خیبر و بدر. در عرصه‌های مختلف جنگ این صحنه‌ها پیش آمده‌اند و می‌پسندم. یا جمع‌هایی که در دوکوهه یا جاهای دیگر رزمنده‌ها و پشت جبهه بوده است.
از بین فرمانده‌ها دوست داشتید کنار چه کسی بودید؟
بودن در کنار همه آدم‌ها را دوست دارم. حالا چون حوزه تخصصی‌ام نوشتن است، شاید خیلی دوست نداشتم در حوزه نظامی باشم، ولی دوست داشتم بودن در کنار شهید باقری را تجربه کنم. دلم می‌خواست ببینم چه جوری بود یا همین آقای سلیمانی یا شهید خرازی یا آقای محسن رضایی. دوست داشتم بودن در کنار فرماندهان مشهور را تجربه می‌کردم و شیوه‌شان را می‌دیدم تا بیشتر از آنچه که خوانده‌ایم گیرمان می‌آمد.
تلخ‌ترین و شادترین اتفاق جنگ؟
به نظرم سخت‌ترین برهه جنگ بهار سال ۶۷ باشد که بسیار مقطع سخت و تلخی است و هنوز هم بهار ۶۷ که در ذهنم می‌آید، منقلب می‌شوم. البته در کتابم همه تلخی‌ها را نیاورده‌ام، ولی واقعاً سخت است. شاید روزهای عقب‌نشینی در عملیات بدر یکی از سخت‌ترین برهه‌های جنگ بوده است. اینها صحنه‌های تلخی هستند به اضافه آوارگی مردمی که هنوز هم از پیامدهای آن آسیب‌ها در رنج هستند. صحنه محاصره بچه‌های لشکر کرمانشاه در عملیات عاشورای میمک جزو صحنه‌های دشوار جنگ است.
صحنه‌های شیرین هم که به‌نوعی پیروزی‌هاست که جزو روزهای شگفت‌انگیز است. مثلاً پیروزی در خرمشهر خیلی شیرین است. مخصوصاً دو تا عملیات آخر، فتح‌المبین و بیت المقدس. خرمشهر جزو صحنه‌های نادر در تاریخ ایران است. اگر بخواهیم ده تا از روزهای شاد ملی را بگوییم، در کنار روز فرار شاه، پیروزی انقلاب و… آزادی خرمشهر قطعاً جزو اولین‌ها و شادی‌های ملی است.
به تلخی‌های اتفاق افتاده در دفاع مقدس اشاره کردید. این تلخی‌ها و سختی‌ها را چگونه باید گفت که آسیب نداشته باشد؟
مشکل اینجاست که معمولاً می‌گذاریم چیزی به نقطه بحرانی برسد و بعداً یک کاری می‌کنیم. این فضاست که آسیب می‌زند. یعنی تلخی‌ها را نمی‌گوییم و نمی‌گوییم، بعد یکمرتبه طوری می‌گوییم که تبدیل به یک انفجار می‌شود و طرف می‌خواهد همه چیز را زیر سئوال ببرد. می‌شود با یک روال طبیعی و آرام همه چیز را در باره جنگ گفت، وگرنه مدت کمتر از یک سال بعد از عزل آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور تا آزادی خرمشهر در کل تاریخ ایران بی‌نظیر است، یعنی پدیده عجیب و غریب و جزو همان موارد مغفول است که در باره‌اش کار نکرده‌ایم.
ببینید آقای بنی‌صدر در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ برکنار می‌شود. خیلی از فرماندهان و خود آقای بنی‌صدر از ادامه جنگ ناامیدند. بعضی از گزارش‌های آن برهه را در کتابم آورده‌ام. چه می‌شود در این مرحله که این قدر ناامید هستیم و دشمن این قدر قدرت دارد، چه تحولی اتفاق می‌افتد که در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ عملیات ثامن‌الائمه را انجام می‌دهیم و در ۸ آذر عملیات طریق‌القدس که بستان و چزابه آزاد می‌شوند. فروردین ۶۱ فتح‌المبین انجام و در ۱۰ اردیبهشت عملیات بیت‌‌المقدس شروع می‌شود و… یعنی اتفاق و تحول عظیمی پیش آمده است! در کجای دنیا تجربه چنین تحول عظیمی را در ظرف مدت به این کوتاهی داریم که یکدفعه همه چیز از این رو به آن رو می‌شود؟
الان در خیلی جاها می‌نویسند امریکایی‌ها بعد از فتح خرمشهر آمدند و با شوروی یک کاسه شدند، در حالی که خود امریکایی‌ها دارند می‌گویند بعد از عملیات طریق‌القدس یعنی شش هفت ماه قبل از آزادسازی خرمشهر فهمیدیم در جبهه ایران اتفاق جدیدی افتاده است. این اتفاق جدید چیست و راجع به آن چه کرده‌ایم؟ امریکایی‌ها می‌آیند و کار می‌کنند و ما در حضور مشاورین امریکا برای عراق فتح‌المبین را انجام می‌دهیم و خرمشهر را آزاد می‌کنیم. فرانسوی‌ها که از قبل بودند. خود امریکایی‌ها اعتراف می‌کنند ما از بهمن ۶۰ آمدیم و مشاوره دادیم. چه شد فتح‌المبین اتفاق افتاد؟ آنها می‌گویند دیر شده بود و صدام حرف ما را گوش نکرد. صدام مغرور بود، اما رمضان را که موفق نبودیم، می‌گویند ثمره آن مشاوره‌ها بود! بخشی را ممکن است درست بگویند، ولی آقای استراتژیست امریکایی! مگر این تحول را چند ماه بود که شروع کرده بودیم؟ درست است این تحول در مبارزات قبلی ما ریشه داشته است، ولی از وقتی عملیات ثامن‌الائمه را انجام دادیم و پیروز شد تا طریق‌القدس کمتر از دو ماه طول کشید. فتح‌المبین هم چهار ماه بعد از آن و آزادی خرمشهر هم یک ماه بعدش انجام شد. یعنی از نظر قدرت تصمیم‌گیری و تحول جلو افتادیم و در مبارزه با اصلی‌ترین اندیشه مسلط دنیا پیروز شدیم.
اینها را باید در کنار هم دید تا معلوم شود عمق و گستره این تحول چقدر بوده است و این دومین تحول در تاریخ انقلاب بعد از تحول انقلاب در دی ۵۶ و در تاریخ ایران بی‌سابقه است و به‌کلی دشمن را غافلگیر کرد. شوخی نیست. اسناد انگلیس، امریکا و خاطرات آنها منتشر شده است که از دی ۵۶ تا پیروزی انقلاب هیچ کاری نتوانستند بکنند. این تحولات ویژگی انقلاب اسلامی است که باید روی آن کار شود.
من خیلی به شهید باقری ارادت دارم. باید گفت این ده کار عظیم را انجام داد، این هم اشتباهاتش بود، اما این را نمی‌پذیریم و می‌گوییم این را نگو، در حالی که این است که نشان می‌دهد این آدم چه جوری رشد کرد و به آن تحول عجیب رسید. این طوری است که مخاطب اگر می‌گوید، دارند درست می‌گویند. در ارزیابی ما این اشتباهات باید وارد شوند، ولی نه برای ارزش‌گذاری روی شخصیت این آدم، بلکه می‌خواهیم بگوییم اینها روال طبیعی است و پیش می‌آید، ولی چگونه این کارهای بزرگ را انجام داد؟ وقتی اینها را نمی‌گوییم و دائماً سعی می‌کنیم کلیشه درست کنیم، دشمن می‌آید می‌گردد و می‌بیند این کلیشه را از کجا می‌تواند بشکند و بگوید این آدمی که از او این طور تعریف می‌کنند، این اشتباه را کرده است. اشتباه مهم نیست، ولی چون نمی‌گوییم دشمن که یک جا می‌گوید تأثیر تخریبی می‌گذارد.
در دوران جنگ هم همین طور. هم تلخی دارد و هم شیرینی، منتهی چون از تلخی‌ها نمی‌گوییم، یک دفعه که یکی می‌آید و می‌گوید جنگ این چیزی نیست که اینها می‌گویند یکمرتبه کل قضیه زیر سئوال می‌رود و ممکن است کلیشه خیلی‌ها شکسته شود، در حالی که اگر روی روال عادی و طبیعی پیش برویم، کاملاً معلوم می‌شود جنگ را واقعاً ما شروع نکردیم. جنگ این بدبختی‌ها را برای کشور ما داشت، اما پیروزی خرمشهر هم بود که حتی فرماندهان قبل از انقلاب هم معتقدند یک شاهکار نظامی است و ما را سرافراز کرده است. اینها در کنا هم معنا پیدا می‌کنند.
یک وقت شرایط جنگ است و شما یک جور حرف می‌زنید. بعد از جنگ جور دیگری. به اعتقاد من حماسه‌ها در کنار این ضعف‌ها بهتر دیده می‌شوند که فلانی که از روستا به جبهه رفت، چه جوری تبدیل به چنین آدمی بود. ..

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه