رازهای یک سنگ قبر و گنجی خفته در آن

حاج شیخ عبدالسلام یکی از همرزمان میرزاکوچک خان جنگلی و از نسل شهید اول بود ، لاهیجان خدمات ارزنده این مرد بزرگ و گمنام را در عرصه آتش نشانی و کمک به فقیران فراموش نمی کند.

رازهای یک سنگ قبر و گنجی خفته در آن

به گزارش ۸دی نیوز به نقل از لاهیجان، شیخ عبدالسلام  یکی از همرزمان میرزاکوچک خان جنگلی و از نسل شهید اول بود، لاهیجان خدمات ارزنده این مرد بزرگ و گمنام را در عرصه آتش نشانی و کمک به فقیران فراموش نمی کند.

چندی قبل که از قدیمی ترین قبرستان لاهیجان می گذشتیم ، سنگ قبری محقر  نظرم را به سوی خود جلب کرد. اسم روی سنگ قبری که نامی عربی بود و توضیحی در زیر آن که نام میرزاکوچک خان جنگلی را حک کرده بود.

نام میرزاکوچک خان جنگلی برایم بسیار آشنا بود ولی نام صاحب قبر را هرگز نشنیده بودم.

همیشه تنها یار اهل لاهیجان میرزا کوچک خان را دکتر حشمت می دانستم و به همین افتخار میکردم که لاهیجان نیز در نهضت جنگل نقش پررنگی داشت اما عرب شهید مکی که بود؟

عرب شهید مکی از نسل شهید اول بود و ساکن شهر لاهیجان!

البته این شهر آنقدر قدمت دارد که هر برگ تاریخ را ورق بزنی نامی از بزرگ مردی ها و بزرگان آن در تاریخ قبل و بعد از اسلام خود نمایی کند.

همرزم بودن با میرزا کوچک خان و از نسل شهید اول بودن این شخصیت ما را بر آن داشت تا درباره او بیشتر تحقیق کنیم.

اما از سال وفات وی بیش از ۵۰ سال می گذشت و چه کسی می تواند درباره این شخصیت توضیحی دهد.

پس از روزها تحقیق درلاهیجان و پس از ساعت ها جستجو در فضای اینترنت ، تنها توانستم با شخصیت شهید اول بیشتر آشنا شوم و این شخصیت نامی تشیع را بیشتر بشناسم.

شیخ-عبدالسلام (۱)

3253467

اما شهید اول که بود؟

شهید اول در سال  ۷۱۲ خورشیدی، متولد و در سال ۷۶۳ خورشیدی، در دمشق به جرم شیعه بودن کشته شد. در میان صدها شهید از علمای شیعه جناب “شیخ شمس الدین محمد بن مکی” به شهید اول معروف و مشهور شد.
مرحوم علامه امینی در کتاب “شهداء الفضیله” زندگانی ۱۳۰ نفر از علمای شیعه، از قرن چهارم هجری تا عصر خویش را گرد آورده است که چهل نفر آنها قبل از شهید اول به شهادت رسیده اند در عین حال این دو شخصیت به شهید اول و ثانی ملقب شده اند. علت این نامگذاری و شهرت به شهید اول این است که جزینی از شخصیتهای طراز اول علما بوده و تا آن زمان سابقه نداشته که چنین شخصیت های بزرگ علمی را با آن وضع دلخراش به قتل برسانند.
شهید اول را با وضع دلخراشی در روز پنج شنبه ۱۷ تیر ۷۶۳ شمسی و در عهد سلطنت برقوق به فتوای قاضی برهان الدین مالکی و تأیید عباد بن جماعه شافعی در میدان قلعه دمشق با شمشیر به شهادت رساندند و جسدش را به دار آویختند و تا عصر آن روز سنگباران کردند. سپس جسد را از دار پایین آورده و آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند.

حال با این داستان تمایل داشتم که درباره عرب شهید مکی بیشتر بدانم.

با معرفی یکی از دوستان به منزل یکی از قدیمی ترین روحانیون این شهر که  پیرمردی ریش سفید بود رفتیم. او که وقت مصاحبه را با وقت اذان مغرب تنظیم کرده بود  عبدالسلام را شوهر خاله خود می دانست و به این موضوع افتخار میکرد.

به منزلش رفتیم و پای صحبتش نشستیم تا از این مرد که چیزی از وی نمی دانستیم برایمان بگوید.

پیرمرد که تمایل نداشت این مصاحبه با نام وی منتشر شود از او برایمان گفت و ما شنیدیم.

من متولد ۱۳۱۰ هجری شمسی و عبدالسلام  شوهر خاله من بود ، عرب شهید مکی از اعراب جبل عامل لبنان بوده است. او دارای هیکلی بسیار درشت و قوای جسمانی بسیار زیادی بود به طوری که عصای آهنی او را زمانی که کودک بودیم نمی توانستیم از روی زمین بلند کنیم.

حاج شیخ عبدالسلام عرب شهید مکی فارسی نمی دانست ولی وقتی به گیلان آمد مقارن شد با زمانی که میرزا کوچک خان در جنگل بوده و در کنار همرزمان خود در حال مبارزه علیه استعمارگری بود.

شیخ به عنوان نیروی مجاهد و مبارز بود که با شنیدن آوازه مبارزه فردی به نام میرزا کوچک که دغدغه اسلام داشت به همرزمی وی در آمد و در کنار میرزا سالها به مبارزه بر خواست و همچون او زندگی همراه با مبارزه برای زنده کردن اسلام را برگزید.

بعد از چند وقت دیگر شیخ عبدالسلام این مرد بزرگ و دوست داشتنی را در لاهیجان همه شناختند و فردی بود که مورد احترام مردم این شهر بود ، این شد که  توسط شهردار وقت به عنوان رئیس نظافتچی های شهر و آتش نشان برگزیده شد.

آن زمان مثل امروز ماشین آتش نشانی وجود نداشت و وقتی که در خانه ای آتش سوزی روی می داد معمولا کل خانه در آتش می سوخت.

چون خشک کردن چای به صورت دستی انجام میگرفت و دستگاه خشک کن که فورم نام داشت در خانه بود و درصد آتش سوزی بسیار بالا بود. ولی با آن حالت عرب شهید مکی با شجاعت تمام وارد آتش می شد و سعی خود را برای عدم سرایت آتش به دیگر نقاط می کرد.

کم کم شیخ عبدالسلام را به عنوان فردی که آتش های خانه ها را خاموش می کرد می شناختند اما هیچ کس نمی دانست عبدالسلام در دل چه دارد.

حقوق شهرداری کفاف مخارج زندگی او را با دو فرزند نمی داد به همین خاطر او کل سال را به جز دو روز عید فطر و عید ازها (قربان) روزه استیجاری می گرفت و شب ها در مسجد کوشالی در گوشه ای مشغول نماز خواندن استیجاری میشد تا از این راه امرار معاش کند.

شیخ عبدالسلام در خانه ای در محله قدیمی شعربافان زندگی می کرد و دارای دو پسر به نام عبدالاحد بود که کشته شد و پسر دیگرش عبدالحمید بود. البته اسم محله شعربافان نیز اسمی عربی است و به معنی جایی است که مو و پشم می بافند. چون مکان ساخت لباس های پشمی بود.

یکی از خاطرات من از عبدالسلام مکی این بود که به بنده اطلاع دادند که وی آخرین لحظات عمر خود را می گذراند و در حال مرگ است.

من برای عیادت به خانه ی وی که پشت مسجد کوشالی بود رفتم.دیدم که در حال مرگ است.

اما اینقدر این انسان متکی به قدرت اراده ، قوت قلب و متکی به خداوند بود ، مرگ در نظرش بسیار حقیر بود . خب انسان در موقع مرگ وحشتی دارد اما در وجود عبدالسلام خدشه و وحشتی از مرگ دیده نمیشد.

در پایان این حدیث حضرت محمد(ص) را یاد می آوردم که فرمود: خوشا به حال بنده ای گمنام ، که خدا او را بشناسد و مردم او را نشناسند.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
سرباز ولایت
سلام اجرکم عندالله... تشکر استفاده کردم.
رضا
ممنون سال هاست این قبر را میدیدم و برایم سوال بود که چه کسی است.
ناشناس در پاسخ به رضا
من دیروز برای اولین بار توسط یکی از عزیزان با مدفن ایشان آشنا شدم.خیلی کنجکاو شدم با شخصیت شون و تاریخچه زندگی ایشون آشنا بشم...ممنون از شما
ناشناس
خوش حالم که چنین جد بزرگی دارم هنوز از خاندان شهید مکی در لاهیجان زندگی میکنن
در حاشیه