حمید منصوری

خودنمایی با شکسپیر در تئاتر شهر

از زمان شکل گیری هنر پست مدرن، همیشه این پرسش در دنیا وجود داشته که مرز تشخیص یک اثر ارزشمند با یک کار بی هویت کجاست؟ بسیارند آنهایی که برای پوشاندن کاستی های آثار بی بند و بار خود، به آنها لقب پست مدرن داده اند.

خودنمایی با شکسپیر در تئاتر شهر

۸دی: خیلی باید بدشانس باشید اگر گذرتان این روزها به سالن اصلی تئاتر شهر بیفتد. این بدشانسی دو چندان میشود اگر اولین باری باشد که در این سالن نمایش می بینید، چرا که در آن صورت قطعا به عنوان مخاطب تئاتر، انتظار یک اجرای سطح بالا را داشته اید و با برآورده نشدن این انتظار توی ذوقتان می خورد. مسعود دلخواه و گروهَش در ابتدا فرم و سپس محتوای نمایشنامه ی شکسپیر را از بین برده اند و تنها خواسته اند با نام این درام نویس انگلیسی خودنمایی کنند. اینکه کارگردان نمایش، این اجرا را یک خوانش پست مدرن از شاه لیر دانسته، تنها یک مزاحِ از مُد اُفتاده است و هرگز ضعف های آن را توجیه نمی کند.

از زمان شکل گیری هنر پست مدرن، همیشه این پرسش در دنیا وجود داشته که مرز تشخیص یک اثر ارزشمند با یک کار بی هویت کجاست؟ بسیارند آنهایی که برای پوشاندن کاستی های آثار بی بند و بار خود، به آنها لقب پست مدرن داده اند. در سینمای ما فیلمسازانی که فیلم های شانه تخم مرغی خود را پست مدرن می دانند، کم نیستند. فیلم هایی که با بودجه های هنگفت تولید می شوند و نام های بزرگی هم در تیتراژ دارند اما یک هفته پس از پایان اکران، از سوپرمارکت ها سر در می آورند و یک سال پس از تولید به گونه ای از یادها می روند که گویی هرگز ساخته نشده اند. در تمام دنیا وضع به همین گونه است. مرز بین یک اثر پست مدرن و یک اثر بی ارزش بسیار باریک بوده و فهم آن برای مخاطب عام تا حدودی ناممکن به نظر می رسد! تنها آنهایی که جان مایه ی یک اثر را درک کرده اند و از زیر و بم آن آگاهند و از همه مهم تر حقیقت را فدای مصلحت نمی کنند، می توانند در پاره ای موارد اشاره ای به آن داشته باشند.

اگر قرار است یک اثر پست مدرن باشد باید تمام اجزای آن در این تعریف بگنجد. به بازی های نمایش مسعود دلخواه توجه کنید. اول اینکه چه تعریفی از بازی پست مدرن در یک متن کلاسیک داریم و دوم اینکه چقدر این بازی ها به آن تعریف نزدیک است؟ چهار بازیگر شناخته شده ی نمایش کیفیتی چند مرتبه پایین تر از حضور خودشان در سریال های تلویزیونی را ارائه می دهند. شاید آن سریال ها پست مدرن نبوده اند و ایراد کار از خوانش مسعود دلخواه است! به راستی چه چیز تازه تری در بازی بهاره رهنما و الهام پاوه نژاد دیدیم؟ آیا تشویق بی اندازه ی مهدی سلطانی برای احترام به سابقه ی او در بازیگری (و نه کیفیت بازی اَش در نقش شاه لیر) نبود؟ رحیم نوروزی که بهترین حضورش را در سریال پس از باران با کاراکتر فرخ گلابدره ای تجربه کرده، هر چقدر سعی می کند به کیفیت بازیگری اَش در آن سطح نزدیک شود، نمی تواند. به راستی او که به شدت از اینکه بازیگر شده پشیمان است و هنر بازیگری را حفظ کردن متن دیگران می داند چرا این حرفه را ترک نمی کند و سکان را به دست جوان های عاشق این حرفه نمی سپارد؟

بازیگران ناآشنای نمایش به مراتب بازی قابل تحمل تری داشتند. شاید چون آنها را پیش از این ندیده بودیم و می توانستند دنیای جدیدی برایمان بسازند. از محبوبه تفضلی تا محمدرضا علی اکبری، از ناصر عاشوری تا محمدصادق ملک! و شوالیه ها از همه بهتر بودند.

اینکه می گویند هنر پست مدرن چهارچوب ندارد به معنی بی بند و باری نیست. هر اثر پست مدرنی برای خود قواعدی دارد که قطعا با قواعد جاری در آثار کلاسیک و مدرن متفاوت است. شلختگی یکی از آفات مخرب آثار هنری است و در نمایش مسعود دلخواه این آفت موج می زند. برای مثال باید به دیالوگ های نمایش که بین لحن ادیبانه و عامیانه در حرکت است، اشاره کنم. نمی دانیم باید با کدام حالت پیش برویم.

آیا این عدم ثبات در نحوه ی بیان دیالوگ ها یک شگرد پست مدرن محسوب می شود؟ نه، باور کنید اینگونه نیست. اگر تمام شخصیت ها عامیانه صحبت می کردند آن وقت در این مورد به خصوص، به یک خوانش پست مدرن می رسیدیم.

در طراحی لباس با وضع تاسف بارتری روبرو هستیم. بازیگر نقش گلاستر با کت و شلوار امروزی روی صحنه چه می کند وقتی هر کدام از شخصیت ها به شیوه ی دیگری لباس پوشیده اند. مگر این افراد در زمان های مختلفی زندگی می کرده اند؟  این اندازه ناهماهنگی که به باور پذیری مخاطب آسیب زده، از کجا ناشی می شود؟

زنی که مامور اعلام ورود پادشاهان است چرا به زبان فارسی این کار را انجام نمی دهد؟ آن متن سخنرانی عجیب و غریب به چه درد نمایش می خورد؟ که بعد، یکی از شوالیه ها بلند شود و برای مثال بگوید: “خانم ها و آقایان پادشاه فرانسه وارد می شود”!

خب که چی؟

کولی هایی که با ساز و آواز می آیند و می روند را کجای دلمان بگذاریم؟ ساز که نمی زنند و تنها ادا در می آورند. ترانه های بی وزن و بی قافیه می خوانند و از همه بدتر اینکه به هیچ وجه تراژدی را منتقل نمی کنند بلکه بیشتر سرگرم کننده اند.

روی بروشور نمایش، مسعود دلخواه را با عنوان “شاعر ترانه ها” معرفی کرده اند. این دیگر چه عبارتی است؟ شعر و ترانه با هم فرق می کنند. یک اثر منظوم نمیتواند هم شعر باشد و هم ترانه! قطعا چیزهایی که شنیدیم شعر نبودند و مسعود دلخواه می تواند با کمی تحقیق و مطالعه پیرامون اصول و قواعد ترانه سرایی، آنها را به ترانه تبدیل کند.

نمایشی که در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفته لبریز از این دوگانگی و یا چندگانگی هاست.

دکور و نور هم در ابتدایی ترین حالت ممکن طراحی شده و چنگی به دل نمی زند.

دلیل استفاده از میکروفون در نمایش چیست؟ مگر این جماعت بازیگر تئاتر نیستند و نباید با فریاد صدایشان را به گوش مخاطب برسانند؟

از مسعود دلخواه و گروهش خواهش میکنم این اجرا را یک خوانش پست مدرن از نمایشنامه ی شاه لیر ندانند و برای دیگران با این توضیحات تبلیغ نکنند. نباید به مخاطب تئاتر اطلاعات غلط بدهیم.

بهترین خوانش امروزی از آثار کلاسیک را بهرام بیضایی در برخی از نمایشنامه های خود ارائه داده که می توانیم برای مسعود دلخواه و تمام کسانی که تئاتر کار می کنند، به عنوان نمونه معرفی کنیم. اگر نمایشنامه هایی چون مرگ یزدگرد، شب هزارویکم و سهراب کُشی را خوانده باشید به اصل مطلب پی خواهید برد. همین اواخر نمایش هایی چون طرب نامه و ارداویراف نامه توسط بیضایی در آمریکا روی صحنه رفت. هر دو آثاری کلاسیک با خوانش جدید بودند. در آن ها نه شخصیت ها پوشش متفاوت تاریخی داشتند و نه دیالوگ ها از نظر زبانی تکه تکه بود( اگر در طرب نامه نحوه ی بیان دیالوگ ها به دو گونه است، این اتفاق به صورت کاملا قاعده مند اتفاق می اُفتد نه اینکه یکی در میان و از یک بازیگر به بازیگر دیگر تغییر کند). بیضایی برای جذاب شدن نمایش از کولی های ساز به دستی که نوازنده نباشند و ترانه های فاقد ساختار لقلقه کنند، بهره نبرده بود. در طرب نامه ی بیضایی نوازنده هایی روی صحنه قرار داشتند که واقعا ساز می زدند. افشین هاشمی یکی از آنها بود که کمانچه می نواخت.

در تئاتری که مسعود دلخواه تولید کرده ، ما با یک اثر چند پاره روبرو هستیم که به هیچ عنوان ارزش بلیط هفتاد هزار تومانی را ندارد، آن هم در این اوضاع بد اقتصادی که غم نان هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود.

به هر حال هر کاری زحمتی دارد و دوستان دست اندر کار نمایش شاه لیر برای زحمتی که کشیده اند قابل احترام هستند، اما با فرم الکن و ناقصی که ارائه دادند، به محتوای نمایش نامه ی شاه لیر آسیب زده و ویلیام شکسپیر را در سالن اصلی تئاتر شهر کُشتند. تشویق تماشاگران مبارکشان باد!!!

حمید منصوری

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه