بی ادبیات معاصر

این روز ها که بازار کتاب و کتاب خوانی گرم است، بد نیست- به دید نقد و بررسی- سری به فضای فرهنگ و ادب جامعه بزنیم.

بی ادبیات معاصر

به گزارش سرویس یادداشت ۸دی نیوز، مرتضی زراعت کار شاعر گیلانی در اعتراض به انتشار کتاب شعر ۵ جلدی محمد رضا عالی پیام (هالو) و توزیع آن در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران یادداشتی را به این سایت خبری تحلیلی ارسال نمود که متن کامل آن به شرح ذیل می باشد:

این روز ها که بازار کتاب و کتاب خوانی گرم است، بد نیست- به دید نقد و بررسی- سری به فضای فرهنگ و ادب جامعه بزنیم.

من از یک شاعر می نویسم؛ از یک ناشر و شاید یک مقام مسئول. اصلاً همه چیز از مجموعه شعر پنج جلدی شاید هم بیشتر محمد رضا عالی پیامِ هالو شروع شد. حتی نمی دانم می توان این خطوط در هم و بر هم را شعر نام نهاد یا خیر؟!

بگذریم…

این که چنین اشعاری را سروده و خوانده اند یقیناٌ از دایره ی نظر پردازی ما خارج است! این که مجوز چاپ چنین سبک سری هایی صادر شده نیز از دایره ی نظر پردازی ما خارج است! و این لکه های ننگی را که بر گرده ی ادب پارسی می نهند، به طریق اولا از دایره ی نظر پردازی ما خارج است! بعد از رها کردن مقدمات ایجاد یا پایداری یک فرهنگ به حال خودش در دست انسان های هالو اگر انتظار داشته باشیم به نتیجه مطلوبی برسیم مسلّماٌ سخت غافلیم. پس اگر کتاب فروشی ها، کتاب خوان ها، کتاب خرها، قشر فرهیخته، انجمن های ادبی و… در گیر این سخنان بی مغز هستند؛ باز هم از دایره ی نظر پردازی ما بیرون است.

فقط نکته ی قابل توجه این میان این است که هر چه می خواهند می گویند، می نویسند، چاپ می کنند، به اسم طنز هر عقیده ای را به باد سخره می گیرند، بعد می گویند:

دختری نو رسیده می پرسید

که:گروه فشار یعنی چه

این گروهی که پیرو آنند

عده ای بیشمار یعنی چه؟

این فشاری که میرسد هر دم

بر صغار و کبار یعنی چه؟

با وجود فشار از پس و پیش

از یمین و یسار یعنی چه؟

تو خودت رفته ای به زیر فشار

گله از روزگار یعنی چه؟

تو که کیفور از فشار استی

قیل و قال و هوار یعنی چه؟

از برای فشار ناچیزی

این بگیر و بیار یعنی چه؟

من ندانم اگر فشار بد است

پس به آن افتخار یعنی چه؟

ور بود خوب پس بگو انکار

زین شعار قصار یعنی چه؟

گفتمش: نازنین نمی فهمی

تا نگردی دچار، یعنی چه؟

چون رسیدی به سن قانونی

خود بفهمی فشار یعنی چه

گفت: حالا چرا نمی گویید

معنی این شعار یعنی چه

دل من لک زده برای فشار

این همه انتظار یعنی چه؟

و بعد ما وارثان عبد الحسین (خسرو) گلسرخی در حالی که همه چیز – حتا – از دایره ی نظر پردازی هایمان خارج است محکومیم به:

آدمی می شناسم از دوزخ

خوف و تشویش دارد و من نه

بس که می ترسد از عذاب خدا

هول از آتیش دارد و من نه

دائما ذکر گوید و  تسبیح

در کف خویش دارد و من نه

قلبی آکنده از خدا و سری

باطن اندیش دارد و من نه

بس عجول است در رکوع و سجود

گویی او […] دارد و من نه

تا رسد ز آسمان به او الهام

دو سه تا دیش دارد و من نه

گوییا با خدا شده فامیل

او که این کیش دارد و من نه

بهر ماموریت ز بیت المال

هی سفر پیش دارد و من نه

توی هر شهر از بلاد فرنگ

قوم یا خویش دارد و من نه

برنگشته از انگلیس هنوز

سفر کیش دارد و من نه

بهر حج تمتع و عمره

کوپن و فیش دارد و من نه

زندگی تخته نرد اگر باشد

او دو تا شیش دارد و من نه

پانزده تا مغازه ، یک پاساژ

توی تجریش دارد و من نه

در دزاشیب باغ و در قلهک

خانه از خویش دارد و من نه

نوزده تا عیال ، صیغه و عقد

بی کم و بیش دارد و من نه

گر چه با گرگ ها بود دمخور

ظاهر میش دارد و من نه

دانی او این همه چرا دارد ؟

چون که او ریش دارد و من نه

میکروفن را بگیر از هالو

سخنش نیش دارد و من نه

ما را به جرمی یک هزارم این ها ب دار کشیدند و حال با این همه همدلی و همراهی و هماهنگی مسئولین شریک دزد و رفیق قافله دم از آزادی می زنند. نمی دانم فرا تر از این چه می خواهند.

آهای کسانی که ما را به هر بهانه ایی از دایره بیرون کردید فکری به حال این روز ها کنید!

اصلاً شاید ما را برای همین روز ها به انزوا کشیدید. آری اعتقادات ما به ما این اجازه را نمی دهد که به روزگار شما بی اعتنا باشیم. و این بی اعتقادی شماست که شما را به این بی بند و باری و این پریشانی اندیشه کشانده که نمی دانید از کجا برای چه آمده اید و به کجا خواهید رفت .

وظیفه بیش از این مرا به دایره ی شما نزدیک نمی کند. ولی بترسید از روزی که نسبت به نابودی شما موظف شویم که آن روز قلم ها تبدیل به سلاح خواهد شد و ما ثابت کرده ایم باکی از خطاب به متحجّر شدن شما نداریم. چرا که سرچشمه ی خلقت که ما به لطف هبل متین ولایت بدلن متصلیم فرا تر از گمان ها و هوس های باطل شماست.

به آقای عالی پیام هالو:

شعر را بیمار کردی یک تنه

شاعری را عار کردی یک تنه

طنز گفتی در میان جمع، لیک

خنده ها بسیار کردی یک تنه

با دم شیران نر بازی نکن

نزد نرها عشوه پردازی نکن

پیش پای اسب تُندَر، بی خرد!

خم نشو و سنگ اندازی نکن

نام خود را گرچه می دانی ادیب

از ادب آن قدر هستی بی نصیب

که نمی دانی چو نام شه بری

نا روا بر لب نرانی نا نجیب

این همه نعمت به هالو کی دهند؟

دلقکی را این همه رو کی دهند؟

غیر ایرانی که آزاد و رهاست

چون تویی را زور بازو کی دهند؟

دو زیادت بود حرف صد نزن

بی خودی حرف از قبول و رد نزن

در میان مردمی فرهیخته

-زن نشسته- حرف های بد نزن

شکر حق ما مردمی فهمیده ایم

پیش از این هم حقّ و باطل دیده ایم

هر که هر حرفی ز هر جایش زده

ما به میزان خودش سنجیده ایم

پند بشنو تا تو را یاری کنم

من نه خواهم مردم آزاری کنم

چون که دیدم سخت گمراهی، دلم

سوخت گفتم بحر تو کاری کنم

نویسنده: مرتضا زراعت کار گیلانی

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
حسین الفتی(مجید)
یا علی برادر . . .
شهيد
با شناختي که از اقا مرتضي داشتيم خيلي قبل از اينا منتظرش بوديم با تمام پيشنهاداتي که از ما نپذيرفتي به فضاي مجازي خوش اومدي مرتضا جان. مننظر شعرات هستيم...
تراب
سلام شاعر گیلانی از نقطه نظرات شما در باره ان مردک دلقک نما (عالی پیام)کمال تشکر را داریم. ارادتمندان شما در عرصه ی فرهنگی
شاخک
احسنت برادر .خدا وقت
در حاشیه