به احترام نام نامی معلم خبردار!

من یک معلمم و به اقتضای آنچه که آموخته ام و می آموزم، میدانم که من، مهمترینم و بیشه ام، والاترین.

به احترام نام نامی معلم خبردار!

 ۸دی: نوشته زیر به قلم مهدی کوچک پور و به احترام معلم نگاشته شده است:
به نام پروردگار حِلم و عِلم و قلم

قلم نگاشتی در تکریم منزلت بی خلل معلم:
«هان ای همه وکیلان و وزیران و ای انبوهه ی عظیم بی خبران! من یک معلمم، به احترام نام نامی معلم؛ خبردار!»

تقدیم به ساحت قدسی امام مهدی (عج)، موعود معهود.
گر بیاید همه ی دشت شود گلباران
آن که با هر نفسش رایحه می افشاند

این منم یک معلم، هم او که قدرناشناسان صدرنشین، قدر قدیرش ندیدند و بر صدرش ننشاندند!
این منم یک معلم، هم او که به یُمن تدبیر حضرات و شاید در ظلّ تقدیر!! خالق کائنات، عمری مانده ام در حسرت و عُسرت و حسرات!
پیر دیرِ دیروزمان فرمود:
“معلمی شغل انبیاست “و حقا که چنین است ولی؛
منم آنکس که شغلش نبویست
بیشه اش وفق کلام علویست
نبوی مسلک و حیدر صفتم من اما
وام قرض الحسنه ی من ربویست!
قافله سالار انقلاب و مرادِ امروزمان، حضرت سید علی تا همیشه عزیز می فرمایند،
” این معلمان چه قدر عزیزند! شغل معلمی چه قدر ارزشمند است “! و نیز ؛
” نگاه کوته بینانه به معلم برای جامعه یک خسارت است، نگاه به معلم باید تکریم آمیز باشد ” .
و من می گویم؛
آقاجان از کدام عزت و کدام تکریم میفرمایید؟ حسرت نگاهِ تکریم آمیز، سو از چشمانمان بُرد و مشی ناکریمانه کرامت ناشناسان، هستی مان سِتُرد.

کو؟ کدام است مر آن عزّت و تکریم که جانان گوید؟
سهم ما نیست به جزء حسرت و افسوس، خدا میداند!
علیرغم این همه بی مهری، ما همچنان بر مرام مانای خود ماندگارانیم و کماکان فریاد میزنیم ؛
ما معلمیم!!
آری آری ما معلمیم و روشنی می آموزیم و ظلمات جهل به چلچراغ دانایی می زداییم و باکمان نیست اگر جهالتِ مسندنشینانِ دست اندرکارِ تصویب درصدها! ما ( هم مرامان انبیاء که سزاوار تکریمیم ) را چنان ناکریمانه و کرامت سوزانه ببینند که تیرگی نگاه اعوجاجیشان، فراوان کسان از قشر شرافتمتد فرهنگی را گرفتار ظلمت یاس و حرمان کند و این قصه تلخی است که تکرارش، تمامی ندارد!. چه کنیم و چه گوییم جزء اینکه آهی برآریم و بگوییم؛ این نیز بگذرد!
این قوم قدر ناشناس بی قدر، ” زیاد ” می دانتد ما را و غافل از اهمیت و صعوبت کارمان، بر ما سخت میگیرند و البته بر خود ناشریفشان، آسان!
من یک معلمم و می آموزم علیرغم بی مهریها و قدر ناشناسی ها.
من یک معلمم و وفق رسالت آسمانی و ذاتی خود، تعلیم میدهم عدالت را، گرچه خود خمیده قامتم از جفایی که بر من می رود و جوری که بر من می شود!.
من یک معلمم و متالّم از فقر و صد بیش از آن از فرق و تبعیض. و فریاد میزنم این همه نامرادی و نامردی را!

من یک معلمم و به اقتضای آنچه که آموخته ام و می آموزم، میدانم که من، مهمترینم و بیشه ام، والاترین. من! از همه ی دیگران، همان دیگرانی که در نگاه ( کوته بینانه ) شان، خود را از من بالاتر و والاتر میدانتد، بالاتر و والاترم. همان دیگرانی که با استناد به انواع شیوه های برآمده از توهّم ( خود مهم پنداری ) تا ۶ برابر بیشتر از من عایدی دارند!!. آری و دوصد آری که من یک معلمم و از این همه، برتر و والاتر. من برای اثبات ادعاهای خود دلایل فراوان دارم، اما کدام دلیل محکم تر از این که من علیرغم همه کم لطفی کوتوله های مسندنشین، همچنان بزرگ و عزیز مانده ام و کریمانه ” بزرگی ” می آموزم. برای اثبات بزرگی من و مرام من، کدام دلیل از این محکمه پسندتر که جور می بینم و عدالت می آموزم؟! گرفتار عُسرتم و از عزّت میگویم و ظلمت زده ام و روشنی آموزم در بندم و مدرّس آزادی و در هجمه مداوم نانجیبان، همچنان برمدارِ نجابت، استواری میکنم؟! آری و صدآری که به خود بالیدنم، بستوده امریست از آن رو که بسیاری از دیگران که وفق تقریر مقام عالی وزارت، تا شش برابر من عایدی و عایدات!! دارند، با کم کاری و کژکاری خود، ملتی را به ستوه آورده اند. و من اما، در نزدِ همین ملتِ به ستوه آمده از دست دیگران، از بالاترین پایگاه و منزلت برخوردارم.

آفرین و هزاران آفرین و تایید و تکریم به سزاواری مغفول من. علیرغم همه هجمه ها و حدشکنی ها، با صلابتی بی ابهام میگویم که من یک معلمم و نه یک قاضی و یک پزشک. من یک معلمم، نه سردارم و نه امیر، نه وکیلم و نه وزیر و از این جمله البته بالاتر و والاترم. با مَنَشی بی مُنشی ام که زیرِ میزی و رویِ میزی نمی شناسم. نه بادیگارد و محافظی دارم و نه راننده ای اختصاصی و گوش به فرمان، و نه حتی گاهی یک اتومبیل اَقساطیِ اسقاطی! جیبم خالی خالی است بدان حد که در کهنسالی نیز با مستاجری همدم و همچنان همراه مانده ام. البته ستون اقساط فیشم چتان محکم و ماندگار است که گذر زمان، استواریش فزون کند! شمار سفرهایم حتی در آستانه سفرِ بازپسین!!، همچنان به صفر نزدیک مانده است! شرق و غرب کشورم را خودنادیده، مکرر وصف کرده ام! شمال اما یکی دوبار رفته ام، آن هم چه پُر فرّ و شکوه!

ماوایمان کف کلاس بود و هتل! دارانمان را با اسم رمز( ستاد اسکان فرهنگیان ) می شناختیم. برای تهیه جهیزیه یشگان، اصرار نکنید. لطفا این بدیهیِ ساده همه فهم را فهم کنید که فرهنگیان عزتمند ایران بیشتر از این، تبعیض های تحمیلی را تاب ندارند. اگر ندارید و نادارید و خزانه را تهی می دانید، دارایی و مُکنت شما منادیان نداری و ناداری، از چه روست و از کجاست که فی المثل منزل مسکونی وزیر متشخص، متعهد، انقلابی و پاکدستتان، ( فقط چهار _ پنج میلیارد! ) می ارزد؟!! و یا چگونه است که در این وانفسای ناداری،( یک) بانکی و بیمه ای و قاضی و …… در کوتاه، چنان کرّ و فرّی فراهم میآورند که ( زوجی فرهنگی ) با تحصیلاتی به مراتب بالاتر و سابقه ای افزونتر، از عهده عُشر آن برنمی آیند؟ آیا حقیقتا از درک قباحتِ این ظلم آشکار و فهمِ ناروایی و فضاحتِ برآمده از دوگانه شوم ( فرق و فقر ) ناتوانید؟!

و کلام آخر؛
عالیجنابان! وزیران و وکلای والا منسب و بالانشینان گرامی!
من امروز یک معلمم و تا فردا و فرداها معلم باقی می مانم، و تو اما مسندنشینی امروزت، فردا را نخواهد دید اگر فهم نکتی گفته های اکنونم را!

مهدی کوچک پور
فعال رسانه ای و یک معلم

 

۸دی: انتشار یادداشت‌ و متن های ارسالی به تحریریه پایگاه خبری ۸دی به معنای تائید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع و احترام به دیدگاه مخاطبان منتشر می‌شود.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه