طاها فاطمی
غم‌نامه‌ی شهر باران‌های نقره‌ای؛

ماجرای خاک مرده روی شهرک صنعتی رشت و رخسار رنگ کرده کارگران / حجت‌الاسلامی که لازم است دق کند

درد است که بر رخسار شهرک صنعتی شَهرت خاک مرده بنشیند و کارگرانش یا اخراج شوند یا بدون حقوق کار کنند و دم برنیاورند از ترس اخراج، و هیچ مسئولی دق نکند.

ماجرای خاک مرده روی شهرک صنعتی رشت و رخسار رنگ کرده کارگران / حجت‌الاسلامی که لازم است دق کند

می‌نویسم به بهانه دانشجو معلمی که باید عفیفی ثابت شود و روز دانشجویی که باید بشود احیاگر رسالت دانشجو ولی خلاصه شد در پایکوبی کذایی.

به کجا رسیدیم؟

به جایی که در دانشگاهی که دانشجویانش حقوق می‌گیرند که مهیای تربیت نسل آینده ساز کشورم شوند و سردوشی دانشجو معلمی را یدک می‌کشند، روز دانشجویش فضاحت به بار می‌آورد و دمی از کسی بر نمی‌آید تا زمینه‌سازان آن وهن را توبیخ کند و نقره‌داغ.

مگر می‌شود دانشگاهی، نهاد خاص و مقام نظارتی و تشکل و …. داشته باشد و پسری پول خانواده فقیری را به بهانه دانشجو معلمی بگیرد و به همه داشته‌هایمان توهین کند؟

آقای رئیس دانشگاه!!!

بعضی‌ها گفتند شما عذرخواهی کنید از این فضاحت …

اما اگر اخراج هم بشوید، که نمی‌شوید، باز درد ما مداوا نمی‌شود.

چون دانشگاه تحت مدیریتتان فرق دارد با همه دانشگاه‌ها.

آی گزینشی که این رقاص از زیر دستتان رد شده و تک خال شده، در کارت بی‌اندیش.

 روز دانشجوی امسال دردهایم را زنده کرد …

درد است که استانت رتبه دوم طلاق باشد و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که شَهرت در محاصره قلیانسراها باشد با سرویس چند صدهزار تومانی و موسیقی زنده و گاها نوشیدنی الکلی، ولی هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که بر رخسار شهرک صنعتی شَهرت خاک مرده بنشیند و کارگرانش یا اخراج شوند یا بدون حقوق کار کنند و دم برنیاورند از ترس اخراج، و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که جوان شهرت امیدی به آینده کاری خود نداشته باشد و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که دختر مرد کارگر شهرم، حسرت داشتن یک لباس نو بر دلش بماند و رنگ رخسارش از گرسنگی زرد شود و تمام نداشته‌هایش را در خنده کثیف پسر شاسی‌سوار ببیند و گمراه شود و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که صبح جمعه دخترکان کم سن و سال یا دانشجوهای شَهرت را ببینی که مثل آب خوردن سوار مینی‌بوس شوند و بروند به قول خودشان کوهنوردی مختلط، به صرف عشوه و آس پیک و قل قل لیمو نعناع و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که فلان سلیبرتی عیاش که مردم را رعیت و جویای نان می‌داند، مرجع شود برای تعیین سرنوشت مردم و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است که آبدارچی‌های مظلوم ادارات دولتی شهرت هم سیاسی تغییر کنند و هیچ مسئولی دق نکند.

درد است…

درد است…

درد است…

آقای حجت الاسلامی که قریب دو دهه بر کرسی ریاست یکی از مهم‌ترین مراکز فرهنگی استان جا خوش کرده‌ای هیچ عملکرد قابل دفاعی نداری، شاید لازم است دق کنی.

حضرت آقایی که سالهاست از خودروی شیشه دودی‌ات پایین نیامده‌ای و در خیابان‌های شهر دیده نشده‌ای، شاید لازم است دق کنی.

نماینده‌ای که فلان زن که بوی ادکلنش، تمام طبقات محل کارش را فراگرفته و‌‌ دغدغه ست کردن رنگ رژ خویش را دارد‌ با رنگ مقنعه‌اش، به برکت جان کندن در ستاد تو، شده معاون یک اداره آموزشی، خوب است دق کنی.

کاش می‌شد برخی مسئولین با یک خداحافظی اختیاری یا اجباری، قدری دل حزب‌الله را آرام می‌کردند.

اما ساحتشان دور از گزند انتقاد است و جایگاهشان مادرزادی.

به همه مسئولین کم کار استان و شهرستان از ته دلم تذکر می‌دهم.

شما را از قیامت و بازخواست الهی نمی‌ترسانم، چون می‌دانم مدت‌هاست برایتان کم رنگ شده است.

اما شما را از خشم حزب‌الله می‌ترسانم و ناله مردم مظلوم دیار رنج و برنج…

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه