فریب قیافه و ظاهر مسعود را خوردم و در همان ترم اول به او بله گفتم و..!

زن ۲۵ ساله از سختی های زندگی اش با همسر و خانواده همسرش گفت.

فریب قیافه و ظاهر مسعود را خوردم و در همان ترم اول به او بله گفتم و..!

به گزارش ۸دی به نقل از رکنا: زن ۲۵ ساله از سختی های زندگی اش با همسر و خانواده همسرش گفت.

دیگر این زندگی برایم غیرقابل تحمل شده است آن قدر از سوی خانواده همسرم تحقیر می شوم که روح و روانم به هم ریخته است. رفتارهای خشن و فحاشی های همسرم از یک سو و زخم زبان های مادر شوهرم از سوی دیگر خیلی برایم عذاب آور شده است به طوری که دیگر به آخر خط رسیده ام و … .

زن ۲۵ ساله در حالی که بیان می کرد شاید سرگذشت من درس عبرتی برای آنانی باشد که فریب قیافه و ظاهر افراد را می خورند به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: شش سال قبل با شور و شوق عجیبی وارد دانشگاه شدم از این که در رشته ریاضی تحصیل می کردم به خود می بالیدم چرا که احساس می کردم مورد توجه دیگران قرار گرفته ام تا این که در همان ترم اول با «مسعود» آشنا شدم. او در رشته شیمی تحصیل می کرد اما در یکی از دروس عمومی با یکدیگر همکلاس بودیم اگرچه آشنایی ها از همین کلاس درس شکل گرفت اما من که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم کاملا رفتار متعارفی داشتم و از ارتباط قبل از ازدواج خودداری می کردم به همین دلیل فقط یک ماه بعد از این آشنایی بود که خانواده مسعود با آداب و رسوم سنتی از من خواستگاری کردند.

این درحالی بود که من عاشق تیپ و ظاهر او شده بودم و هیچ گاه به اعتقادات و رفتارهای اجتماعی و خانوادگی او اهمیتی نمی دادم. با آن که آینده شغلی مسعود مشخص نبود و از جیب پدرش خرج می کرد اما پدر شوهرم با قاطعیت می گفت پسرم مشکل شغل نخواهد داشت.

این درحالی بود که خواهر و مادر شوهرم از همان روزهای اول برگزاری مراسم عقد نیش و کنایه های خودشان را آغاز کردند. آن ها مدام مرا تحقیر می کردند، مادر شوهرم می گفت پسرم با این قد و بالا و چهره آراسته و زیبا می توانست دختری بهتر و زیباتر از تو انتخاب کند. با وجود این، من همه این زخم زبان ها را به خاطر مسعود تحمل می کردم تا این که با پایان یافتن تحصیلاتمان همسرم تصمیم گرفت به یک تاجر بزرگ تبدیل شود؛ بنابراین سفر به کشورهای عربی و آسیای میانه را آغاز کرد، اما هر بار که از سفر بازمی گشت وضع مالی ما نسبت به گذشته بدتر می شد.

کار به جایی رسید که برای پرداخت اجاره منزل مجبور شدیم طلاها و بخشی از لوازم منزلمان را بفروشیم. با آن که مدت کوتاهی از زندگی مشترکمان می گذشت اما شش بار خانه اجاره ای را عوض کردیم در همین روزها پنج میلیون تومان ازیکی از بستگانم قرض کردیم تا همسرم وارد بازار Store خرید و فروش لوازم آرایش شود اما او چند ماه بعد همان پول ها را هم از دست داد. با وجود این و در حالی که صاحب دختری زیبا شده بودم رفتارهای همسرم از فحاشی به کتک کاری کشید. پدرم هزینه های ما را تامین می کرد ولی همسرم تا پاسی از شب به کافه گردی، سیگارکشی و روابط نامتعارف می پرداخت. چند بار با قهر به منزل پدرم رفتم ولی هر بار پدرم مرا به خانه ام باز می گرداند به طوری که مورد تمسخر همسرم و خانواده اش قرار می گرفتم. مسعود بیکار بود و به هر بهانه ای مرا کتک می زد به گونه ای که دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم کاش…

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه