بازخوانی نقاط عطف فتنه 88/ 6 دروغ بزرگ سبز؛

ترانه موسوی کیست / از شرکت موسوی در ختم دختری که زنده بود تا ادعای تجاوز کروبی

داستان ترانه موسوی از دیگر سناریوهایی بود که سبزها در پروژه کشته سازی و مظلوم نمایی خود مورد توجه قرار دادند تا اصلاحاتی که به قول سعید حجاریان به “خون” نیاز داشت، بتواند با توسل به بهانه ای جدید، ادامه حیات دهد.

به گزارش ۸دی، یژگی‌های منحصر به فرد خود، سلسله رخدادهای قبل و بعد آن و نیز تاثیرات قابل توجهی که بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور گذاشت، از مهم‌ترین آزمون‌های ملی و حساسترین تحولات تاریخ انقلاب به شمار می‌آید. بر همین اساس، رجانیوز طی سلسله مطالبی به بازخوانی اهم اتفاقات رخ داده در سال ۸۸ می پردازد و همانگونه که در بخش نخست، ریشه های طرح ادعای تقلب در انتخابات بررسی شد، در بخش دوم دروغ های تاریخی جریان موسوم به سبز به سردمداری میرحسین موسوی و مهدی کروبی بازخوانی می شود:

جریان اصلاحات که با رنگ سبز و شعار “دروغ ممنوع” پا به عرصه رقابت دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گذاشته بود،  در عمل به گونه ای رفتار کرد که بزرگترین دروغ های تاریخ معاصر ایران را از آن خود کرد و در واقع از “نماد مبارزه با دروغ”، به “بزرگترین نماد دروغ” تبدیل شد.
روش های عجیب و دروغ های بزرگی که سبزها بعد از انتخابات در پیش گرفتند، بیش از هر چیز تداعی کننده خاطرات رهبر فاشیسم آلمان، آدولف هیتلر بود که در کتاب نبرد من می نویسد:
“مردم شکست آلمان در جنگ جهانی اول را به این دلیل پذیرفتند که یهودی‌های پر نفوذ در مطبوعات از این تکنیک استفاده کردند.” از نظر هیتلر این روش مستلزم آن است که دروغ باید چنان بزرگ باشد که هیچ کس باور نکند. بعدها یوزف گوبلز که وزیر تبلیغات هیتلر بود این تئوری را با کمی تغییر بدین گونه بیان کرد که “دروغ بزرگ یکی از روش‌های تبلیغاتی مورد استفاده انگلستان است. انگلیسی‌ها یک دروغ بزرگ می‌گویند و تحت هر شرایطی بر تکرار آن پافشاری می‌کنند.”
با این اوصاف، هر چند پیش از انتخابات نیز دروغ های مکرر و بی شرمانه میرحسین موسوی و مهدی کروبی در نطق های مختلف انتخاباتی شان حاکی از ظهور امپراتوری دروغ در کشور بود، اما ادامه این روند و حوادث پس از ۲۲ خرداد که با دروغ بزرگ تقلب در انتخابات اوج گرفت، نشان داد جنگ قدرت و عطش ریاست، علت همه آن چیزی است که میرحسین موسوی را بعد از ۲۰ سال انزوا مجددا به میدان سیاست کشانده است:
نسبت دادن دروغ به رییس جمهور به قیمت توهین به هواداران خود!
یکی از اولین  دروغ های  جریان فتنه، حمله به رییس جمهور به بهانه سخنان وی ر روز ۲۴ خرداد در میدان ولیعصر (عج) بود. احمدی نژاد در بخشی از سخنان خود اعلام داشته بود:
“در انتخابات ۴۰ میلیون نفر خودشان بازیگر اصلی و تعیین‌کننده اصلی بودند حالا ۴ تا «خس و خاشاک» در این گوشه‌ها یک کاری می‌کنند”
در حالی که با توجه ساده به متن سخنان رییس جمهور مشخص می شود، وی با تکریم هر ۴۰ میلیون نفر ایرانی که در انتخابات شرکت کردند، اراذل و اوباشی که طی ساعات ابتدایی روز ۲۳ خرداد، با حمله به اماکن عمومی و اغتشاش، نظم عمومی را به هم ریختند را خس و خاشاک خطاب کرده است، بلافاصله رسانه های همسو با موسوی و کروبی با تحریف و تقطیع سخنان احمدی نژاد، سعی درتحریک احساسات بخشی از مردم عادی را داشتند تا چنین وانمود کنند که منظور رییس جمهور از این اصطلاح، کسانی بوده اند که به او رای نداده اند!
البته این دروغ آشکار به حدی رسوا بود که داریوش سجادی از عناصر مخالف جمهوری اسلامی که سالهاست در خارج از کشور اقامات دارد، در آبان ماه سال ۸۸ در گفتگو با سایت ضدانقلاب گویا نیوز با انتقاد شدید از رویه سبزها اعلام داشت:
“من اعتقاد دارم جنبش (سبز) اول از همه چوب دروغ (گویی‌اش) را می خورد (احمدی‌نژاد) خس و خاشاک نگفت؛ همین جا می خواهم بگویم این اولین دروغ جنبش بود. عین جمله آقای احمدی‌نژاد این بود که پیروز انتخابات ۴۰ میلیون شهروندی بودند که در انتخابات شرکت کردند، حال یک‌سری خس و خاشاک این گوشه ها سرو صدا می کنند را نباید خیلی توجه کرد… آنجا دیگر شیطنت است که این خس و خاشاک را به طرفدارای موسوی نسبت بدهیم. جنبش سبز بی معرفتانه فردا در آمد گفت «آن خس و خاشاک تویی، پست تر از خاک تویی» این اولین دروغ جنبش.”
سجادی اضافه می‌کند: “من طرفدار آقای احمدی‌نژاد نیستم ولی دروغ را منتسب نمی کنم. وقتی ایشان می گوید که ۴۰ میلیون پیروز هستند، یعنی مجموع آرای موسوی، کروبی و رضایی را هم حساب کرده. وقتی ایشان اعتبار می دهد به شهروندی که رأی داده که شما پیروز هستید، آنجا دیگر شیطنت است که این خس و خاشاک را به طرفدارای موسوی نسبت بدهیم. این اولین دروغ که جنجال‌های زیادی به‌دنبال داشت.”
دروغی به نام ترانه موسوی
داستان ترانه موسوی از دیگر سناریوهایی بود که سبزها در پروژه کشته سازی و مظلوم نمایی خود مورد توجه قرار دادند تا اصلاحاتی که به قول سعید حجاریان به “خون” نیاز داشت، بتواند با توسل به بهانه ای جدید، ادامه حیات دهد. این پروژه بازتاب گسترده ای در سطح جهان به دنبال داشت. این بازتاب تا بدانجا بود که سناتور مک کاتر را بر آن داشت تا رسما در مجلس سنای آمریکا لب به سخن بگشاید و از جریان ترانه موسوی ابراز تأسف کند. و البته کسی نبود تا از رهبران اقلیت سبز بپرسد این دروغ بافی ها با حیثیت ایران اسلامی چه خواهد کرد.
ماجرا چه بود؟
بعد از تجمع حامیان موسوی در روز ۷تیر که بعد از راهپیمایی از مسجد قبا کلید خورد، اخباری در سایت های ضدانقلاب و حامی موسوی درخصوص دستگیری برخی افراد منتشر شد که ترانه موسوی از جمله آنها بود. در این مراسم مهدی کروبی هم حضور پیدا کرد؛ اما خبری از میرحسین موسوی نشد. بعد از مراسم بود که طبق معمول کار به اغتشاشات خیابانی رسید و بعد هم نوبت به سناریوسازی های جدید رسید.
بعد از آشوب های این روز، سایت نوروز وابسته به جبهه مشارکت نوشت: «یکی از دستگیرشدگان هفتم تیر ۸۸ با نام “ترانه موسوی” متولد ۱۳۶۰ در وضعیتی نامعلوم به سر می برد. یک ناشناس پس از نزدیک به سه هفته، در تماسی تلفنی با مادر او گفته است که ترانه به دلیل پارگی رحم در بیمارستان امام خمینی کرج بستری ست اما خانواده او پس از مراجعه به این بیمارستان نیز نتوانستند از فرزندشان خبری بگیرند.»
این سایت همچنین از قول مادر ترانه موسوی و با اشاره به تماس افراد ناشناس نوشت: «آن ها گفته اند ترانه مشکل ناموسی داشته است و به همین دلیل می خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق آویز کند.»
سایت نوروز همچنین افزود: «یک شاهد عینی که روز هفتم تیر دستگیر شده بود، می گوید: نیروهای ضد شورش و لباس شحصی روز هفتم تیر من و تعدادی از دستگیرشدگان را سوار بر ون هایی به ساختمانی در اطراف میدان نوبنیاد بردند و به آزار جسمی و روحی ما پرداختند. برخی از دستگیرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوین منتقل کردند اما من و بقیه را آزاد کردند. ترانه در میان ما بود. او دختری زیبا، خوش اندام و شیک پوش بود و بازجویی اش از همه بیشتر طول کشید. چشم هایش سبز بود. من و تعدادی را همان شب آزاد کردند و تعدادی را نیز پیش از آزادی ما به جاهای دیگری فرستادند. اما نیروهای لباس شخصی ترانه را همان جا نگه داشتند و حتی به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگیرد.»
سایت نوروز حتی به وضعیت پدر ترانه موسوی هم اشاره کرد: «پدر ترانه موسوی ناراحتی قلبی دارد و پس از ناپدید شدن تنها فرزندش در خانه بستری شده است.»
چندی بعد بود که خبر پیدا شدن جسد سوخته ترانه موسوی دوهفته پس از دستگیری منتشر شد. با وصفی که از شکل و شمایل و شیک پوش بودن ترانه با آب و تاب منتشر شده بود، انتشار این خبر می توانست احساسات زیادی را تحریک کند. در اخبار منتشر شده آمده بود: «جسد سوخته ترانه موسوی که در روز هفتم تیر در نزدیکی مسجد قبا دستگیر شده بود، در حومه ی قزوین پیدا شد. این خبر از سوی یکی از دوستان وی منتشر شده است. به نظر می آید، خانواده ی موسوی به شدت از سوی مقامات امنیتی تهدید شده اند. آنان نه تنها از توضیحات بیشتر به دوستان ترانه خودداری کرده ان، بلکه نخواسته اند حتی زمان و مکان تشییع جنازه ی وی مشخص شود.»
سایت های خبری حامی میرحسین موسوی نوشتند: «ترانه موسوی آخرین بار بنابر گواهی چند بازداشتی دیگر، آخرین بار در مقر پایگاه بسیج در حین بازجویی دیده شده است. نیروی بسیجی پس از آن این دختر را از دیگر بازداشتیان جدا کردند و به او تجاوز جنسی کردند. ترانه موسوی چندین بار و توسط چندین بسیجی به وحشیانه ترین شکل مورد تجاوز قرار گرفت. بر اثر آسیب های وارده به رحم و مهبل بیهوش شد. بسیجیان که دیدند کار به جای باریک کشیده است، بدن نیمه جان او را به بیمارستان امام خمینی کرج بردند به این امید که پارگی رحم و مهبل و مقعد او را به سانحه تصادف رانندگی نسبت دهند. در بیمارستان اما با معاینه پزشک معلوم می شود که علت آسیب های وارده نه سانحه تصادف بلکه تجاوز جنسی بوده است. نیروهای بسیجی که به شدت سراسیمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگی مقامات بالاتر خود پیکر نیمه جان و بیهوش ترانه را از بیمارستان خارج می کنند و به کلیه پرسنل بیمارستان دستور اکید می دهند در این باره سکوت کنند و با کسی صحبت نکنند(!) پرستاری که نمی خواهد نامش فاش شود اما ترانه موسوی را شناسایی می کند. سرانجام نیروهای بسیجی او را به یکی از بیابان های خلوت اطراف قزوین می برند. در همان حال که بی هوش بوده مجدد به او تجاوز می کنند و سپس بر روی تن نیمه جانش بنزین ریخته و او را به آتش می کشند. تا کلیه آثار و نشانه های تجاوز را از بین ببرند.»
داستان سرایی های پر از ابهام و تناقض سبزها پایان نداشت. کدام موجودی دختری با این شرایط را به بیمارستان می توانست برده باشد با این خیال که دکتر او متوجه نشود و گمان کند این همه در اثر تصادف بوده است! آن قدر گفتند و نوشتند که تمام دنیا باخبر شود بر سر فرد مجهول الهویه ای به نام ترانه موسوی بلاهایی آمده که حتی در گوانتانامو هم بر سر کسی نیامده است! کسانی که هیچ گاه نخواستند پاسخگو باشند، نوشتند و نوشتند و نوشتند و در این میان کسی چون محمد مطهری (برادر علی مطهری) هم در تابناک نوشت:«آیا مثلا آنچه در مورد افراد بی کسی مانند “ترانه موسوی” دهان به دهان می گردد راست است؟ خانواده وی که ظاهرا در اطراف مسجد قبا دستگیر شده به کجا باید مراجعه کنند؟»
۱۹ مرداد بیست و سی گزارشی پخش کرد که طی آن واقعیاتی در مورد ترانه موسوی مورد توجه قرار گرفته بود. در این گزارش توضیح داده شده بود که با توجه به آمار موجود تنها سه نفر با نام ترانه موسوی وجود دارند. این گزارش به سراغ یکی از این سه نفر و تنها کسی که می توانست مصداق این خیال پردازی ها باشد، رفته بود و با خانواده ترانه موسوی مصاحبه ای ترتیب داده بود.چندی بعد سردار رادان هم درخصوص شایعه کشته شدن ترانه موسوی گفت:
«زمانی که موضوع خانم موسوی، کشته شدن او همچنین تعرض به وی و بعد هم سوزاندن جسد او عنوان شد، ما هم حساس شدیم که این چه اتفاقی بود که همه می دانند، اما پلیس که باید از این اطلاعات باخبر باشد اطلاعی از این موضوع ندارد. در نتیجه پیگیری هایی را انجام دادیم که نتیجه ای در پی نداشت و در ادامه به سایت جمعیت مراجعه کردیم که اسم سه نفر با نام ترانه موسوی به دست آمد.»
سردار رادان ادامه داد: «یکی از این افراد، دختر دو ساله ای بود که اساسا با خبر اینها هماهنگ نبود. دو تن دیگر هم مورد تحقیق و پیگیری قرار گرفتند که مشخص شد خانمی که آنها اعلام کرده اند، چندین سال است در خارج از کشور زندگی می کند و با خانواده اش هم مصاحبه شد که موضوع خنده داری بود.»
این همه اما باز هم خیال پردازی ها را متوقف نکرد. سوالی که وجود داشت این بود که اگر واقعا مدعیان راست  می گفتند چرا به سراغ پدر ترانه موسوی که خبر بیماریش را منتشر می کردند و مادر او که مصاحبه هایش را نقل می کردند نرفتند و تصاویر آنها را منتشر نکردند. اگر واقعا ترانه موسوی دیگری وجود داشت که به هر دلیل ثبت احوال از آن بی خبر است، چرا به یک باره خانواده ترانه موسوی هم همراه با او گم و گور شد؟!
تناقضات و رؤیاپردازی های سبزها هیچ گاه پایانی نیافت و این همه در رسانه های خارجی بازتاب پیدا می کرد.اصلاح طلبان هم هیچ گاه درصدد پاسخ به این ابهامات برنیامدند؛ بلکه تنها کوشیدند تا یک طرفه ابهاماتی جدید ایجاد کنند و خود را از زیر بار فشار افکار عمومی رهایی بخشند. به یکباره نه تنها خانواده ترانه موسوی ادعایی اصلاح طلبان گم و گور شده بود، بلکه دیگر حتی خبری از دوستان او هم نبود. با وجود آنکه سایت خبری “الف” نیز طی فراخوانی از مدعیان وجود ترانه موسوی چهارمی در کشور و سایر افراد خواسته بود تا اگر خبری از خانواده ترانه چهارم دارند، ارائه کنند، اما باز هم خبری نشد که نشد.
اصلاح طلبان هیچ گاه نتوانستند ادعاهای خود و خیال بافی هایشان را ثابت کنند و اصلا حتی درصدد اثبات هم برنیامدند. تنها نقشی که مدعیان تجاوز برای خود در نظر گرفته بودند طرح برخی موارد غیر مستند در افکار عمومی و شایعه سازی در سطح کشور و جهان علیه نظام بود.کروبی در گفتگو با هیئت سه نفره قوه قضائیه که برای پیگیری مسائل بعد از انتخابات تشکیل شده بود، تاکید کرد: «من ترانه موسوی یا اعضاء خانواده او را ندیده ام و از افراد مرتبط با آقای میرحسین موسوی و اعضای کمیته ای که من و آقای موسوی تشکیل داده ایم شنیده ام و خودم اطمینان ندارم و فقط صرفاً شنیده های این جانب است و در این مورد مستندی ندارم!»
اصلاح طلبان اگرچه پذیرفتند سندی ندارند، اما هیچ گاه موضوع را با مردم درمیان نگذاشتند تا سوء استفاده ها و آبروریزی ها ادامه پیدا کند.دست آخر کار به مجلس سنای آمریکا کشید تا آبروریزی تمام عیار مدعیان وطن پرستی کامل شود.
سناتور تریوس مک کارتر ۲۱ جولای ضمن نمایش عکس بزرگی از ترانه موسوی در سنای آمریکا، ماجرای تکان دهنده ای از دستگیری، تجاوز و قتل فجیع ترانه موسوی را برای سناتورها و خبرنگاران آمریکایی تعریف کرد. او از رهبر ایران خواست تا به عکسی که در کنارش قرار داده بودند خوب نگاه کند. مک کاتر توضیح داد که نام این دختر ترانه موسوی است. او گفت:«این دختر در نزدیکی مسجد قبا دستگیر شده است؛ جایی که او درصدد در راه رفتن به آرایشگاه بوده است.» مک کاتر توضیح داد که بعد از دستگیری ترانه او تحت فشار قرار گرفته و توسط کسانی که او را دستگیر کرده بودند، مورد تجاوز واقع شده؛ بعد هم در حالی که بیهوش بوده به بیمارستان منتقل شده و در آنجا فوت کرده است.
کاتر از پیدا شدن بدن ترانه بین کرج و قزوین سخن گفته بود که برای جلوگیری از کالبد شکافی سوزانده شده است. این سناتور آمریکایی حتی به وضعیت خانواده ترانه موسوی اشاره کرد و گفت که آنها تهدید شده اند و از آنها خواسته شده سکوت کنند‌! مک کاتر بعد از نقل این داستان خیالی با لحنی بی شرمانه خطاب به رهبر انقلاب گفت:«رفراندوم در مورد شما برگزار شد و شما شکست خوردید.» او همچنین عباراتی را به کار برد که حتی ترجمه آن نیز مقدور نیست و این چنین دروغ پردازی های اقلیتی پررو دشمنان انقلاب و نظام و امام و کشور را جری کرد تا هر انچه می خواهند در تریبون های رسمی علیه ایران و کشورمان بیان کنند. و البته باز هم کسی در داخل پاسخگوی این بازی کودکانه نبود.
 چندی بعد سایت خبری الف با دفتر این سناتور تماس گرفت و مستندات ادعای مک کاتر را جویا شد. این سایت خبری در توضیح پیگیری های خود نوشت:«خبرنگار الف در جستجوی سرنخی از هویت خانم ترانه موسوی هفته پیش از طریق تلفن، فکس و ایمیل با سناتور مک کارتر تماس گرفت و هر بار از وی پرسید اطلاعات اش از دستگیری و قتل «ترانه موسوی» را از کجا بدست آورده است؟ اما سناتور مک کارتر هر بار به بهانه ای از پاسخ به سوال خبرنگار الف طفره می رفت.»
الف همچنین ادامه داد: «نهایتاً صبح امروز منشی سناتور مک کارتر در مقابل اصرار و سماجت خبرنگار الف، گفت: واقعاً نمی داند آقای سناتور اطلاعات مربوط به ترانه موسوی را از کجا آورده است!»و به این ترتیب داستان جعلی ترانه موسوی به افسانه ای پرغصه تبدیل شد که نتیجه آن جز آبروریزی برای ایران و ایرانیان نبود. بازتاب های بین المللی ادامه یافت و این همه در حافظه تاریخ ثبت شد تا هر بار که سخن از ایران به میان می آید با کنایه هم که شده سخن از ترانه موسوی هم گفته شود.
کروبی حتی بعد از انتشار تصاویر خانواده ترانه موسوی هم کوشید تا این تصاویر را به خانواده دیگری غیر از خانواده ترانه موسوی اصلی نسبت دهد. این کوشش ها در حالی بود که هیچ ترانه موسوی دیگری از جانب کروبی معرفی نشد و خانواده ترانه موسوی واقعی هم پیدا نشدند. چگونه تا قبل از بالا گرفتن ماجرا دسترسی به خانواده ترانه موسوی وجود داشت اما به یکباره این دسترسی قطع شد و خانواده ترانه موسوی به یکباره غیب شدند؟ این سوالی بود که هیچ گاه اقلیت معترض به نتایج انتخابات به آن پاسخ نداد. اکنون به راستی مردم باید حقوق تضییع شده خود را از چه کسی بازستانند؟
وقتی سمبل صداقت و مبارزه با دروغگویی در مجلس ختم آدم زنده شرکت کرد!
«برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه اش می رفت، نه برانداز بود نه مخملی، فقط الله اکبر می گفت، تا اینکه شبی آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند برای همیشه.»، «پس از بیست روزجنازه او در یکی از سردخانه های جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد.»، «نهادهای امنیتی از تحویل جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه او را مخفیانه در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا به خاک سپردند.»، «مأموران دولتی به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشی از بدن زن جوان را با اسید سوزانده بودند.»، « خانواده پورآقایی تحت فشار قرارگرفتند تا علت مرگ دخترشان را بیماری کلیوی اعلام دارند» و …
هر روز خبری جدید در مورد سعیده پورآقایی در رسانه ها منتشر می شد. ماجرا آنقدر برای سبزها قابل اطمینان بود که شخص میرحسین موسوی را راهی مراسم ختم سعیده پورآقایی کرد و نوروزاین حضور را هم گزارش کرد:«مراسم ختم سعیده پورآقایی روز شنبه ۷ شهریور به صورت محدود در مسجد قلهک برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با خانواده داغدیده این شهید مظلوم در مراسم حضور یافتند.» در این میان بازار توصیف داستان سعیده پورآقایی با آب و تاب وصف ناشدنی داغ بود.
پارلمان نیوز (ارگان فراکسیون اصلاح طلبان مجلس) نوشت: «همزمان با انتشار خبر کشته شدن فردی با نام سعیده پورآقایی (آمایی) دختر جوانی که عنوان می شود اکنون پیکر او در یکی از قبور گمنام قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا دفن شده است، فردی با ارسال یادداشتی برای فراکسیون خط امام(ره) مجلس به روایتی از زندگی و بازداشت سعیده پرداخت.»
این سایت خبری در ادامه متنی را با عنوان «دیروز همه گریستند» درج کرد و نوشت: «سعیده دو سال بود که دیگر پدر نداشت. اگرچه آن وقت هم پدرش نمی توانست خیلی پابه پای دخترش تکاپو و هیاهو داشته باشد. جنگ از پدر سعیده جسمی بیمار به یادگار گذاشته بود که فقط “بود” هرچه بود پدرش بود و کوله باری از خاطرات و خطرات جنگ. خاطراتی از ۸ سال دفاع از ناوس ملت ایران و امید از اینکه ناموسش را بعد از او پاس خواهیم داشت.سعیده دو سال پیش پدرش را از دست داد. آثار به جای مانده از سلاح های شیمیایی دیگر توانی برای ماندن در او نگذاشته بود و او باید می رفت و همسر و دختر نوجوانش را که یادگار سالهای جنگ و امام بود به ما می سپرد…ما چه کردیم؟!»
این سایت خبری که تصویر اعلامیه سعیده پورآقایی را هم منتشر کرده بود، همچنین افزود:
 «دیروز مراسم ختم سعیده بود. مراسم ختم که نه! مادرش بود و چند نفر از اعضای خانواده و مهندس میر حسین موسوی و البته فضایی از غم و اندوه و بهت و حیرت. سعیده برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه اش می رفت نه برانداز بود و نه مخملی فقط الله اکبر می گفت. تا اینکه شبی آمدند سه زن و دو مرد بودند او را بردند، برای همیشه!»
مظلوم نمایی همان به اصطلاح معترضان به نتایج انتخابات تمامی نداشت: «امانتدارش که دلبندش را برده بودند به همه جا متوسل شد تا یادگار همسر شهیدش را باز یابد اما هرچه تلاش می کرد کمتر به نتیجه می رسید، تا اینکه به درگاه یکی از اعضای نزدیک به رییس دولت متوسل شد و او هم راهنماییش کرد تا به پشت سردخانه ای صنعتی رسید. آری سعیده اش را درآغوش گرفت اما چه سیاه و چه سرد. چرا دیگر از آن نشاط و شور نوجوانی اثری نبود؟! دیروز همه گریستند.»
سایت نوروز (ارگان حزب مشارکت) طی مطلبی نوشت:«پایگاه اطلاع رسانی نوروز به اطلاعات تازه‏ای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار گردید به دست آورده است. از آنجا که نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور هست، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیشداوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی جوانب و حاشیه های این مسئله برای دست اندرکاران این سایت روشن گردد!»
چندی بعد گزارش کمیته سه نفره ای که مسول رسیدگی به این دست مسائل بود، منتشر شد. در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی از قول مهدی کروبی آمده بود:«این خانم فرزند شهید است و چند نفر از اعضاء خانواده او شهید شده اند و از طرفداران آقای موسوی بودند که با مادرش شبانه تکبیر می گفتند آمده اند او را در منزل دستگیر کرده اند و سپس او را مورد ضرب و شتم قرار داده اند و پس از چند روز جنازه او را که بخشی از قسمت پایین بدن او با اسید سوخته بوده مخفیانه به خاک سپرده اند. افراد آقای میرحسین به منزل او رفته اند و شنیده ام آقای میرحسین موسوی در جلسه ختم او شرکت کرده است و من هم قرار بود به منزل آنها بروم که فرصت نشد و فرزندم به سراغ آنها رفت.»
گزارش کمیته سه نفره می افزود:«از آقای کروبی سؤال شد آیا آنچه در مورد این چند نفر شنیده اید برای شما اطمینان حاصل شده که این افراد را در درگیری ها و آشوب های بعد از انتخابات دستگیر و مورد ضرب و شتم و احیاناً تجاوز جنسی قرار داده اند؟ آقای کروبی پاسخ داد: نه. من اطمینان ندارم و اینها شنیده های من است ولی چون در انتخابات معترض بودم و ذهنیتی داشتم لذا هر کسی ادعایی داشت به سراغ او می رفتیم و یا آنها را دعوت می کردیم و با آنها صحبت می کردیم.»
در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی آمده بود:«۱ – پدر وی شهید نبوده و چند سال پیش فوت کرده واصولاً (س – پ) تنها فرزند خانواده نیست و دختر شهید هم نمی باشد. ۲- مشارالیها با مادرش اختلاف داشته و از سال ۸۶ تاکنون ۶ مورد از منزل فراری شده و هر بار مادرش برای پیدا کردن او به مراکز انتظامی مراجعه داشته است و در مواردی پس از روزهایی به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأمورین انتظامی با پسر و دختر دیگر دستگیر و زندانی و یا تحویل مادرش شده است.»
چندی بعد بود که بالاخره سعیده پورآقایی پیدا شد. او ماجرای خود را این گونه روایت کرد: «روز ۱۳ تیر از خانه بیرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت می کرد از تراس پریدم و پایم شکست، وقتی رفتم بیرون در راه با فردی آشنا شدم، خیلی حالم بد بود و بدنم زخمی شده بود من را به بیمارستان بردند و حدود دو ماه در خانه ایشان بستری بودم و از من پرستاری کردند.در این مدت یک بار یکی از افراد آن خانه بود به من گفت که عکس من را به عنوان کسی که در تظاهرات کشته شده در سایت ها زده اند.»
سعیده در پاسخ به این سؤال گزارشگر که آیا در این مدت هیچوقت نخواستند او را به خانه برگردانند؟ گفت:«بله، سؤال می کردند اما من چیزی نمی گفتم و چون حالم بد بود، می ترسیدم مادرم مرا اینطور ببیند حالش بد شود، چون بیمار هم هستند. اما وقتی که در سایت ها آنطور خبر دادند خیلی تعجب کردم و اصلاً باورم نمی شد.»

او ادامه داد: «حتی اگر می خواستم برگردم، با شنیدن این شرایط می ترسیدم،چ ون من که زنده بودم ترسیدم برگردم و واقعاً بلایی سرم بیاورند.»

شنیدن ماجرا اما از زبان مادر سعیده توجه بیشتری به خود جلب می کند: «حدود یک ماه و نیم از غیبت سعیده گذشته بود، در تماس تلفنی که خود را معرفی نمی کردند گفتند دخترت را کشته اند، من گریه زاری می کردم و آنها قطع می کردند بدون آنکه نام خود را بگویند و فقط می دانم مرد بود. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند حتماً ختم بگیرید. من هم تصمیم گرفتم مراسم را برگزار کنم چون با این شرایط همه دوستان و آشنایان تماس می گرفتند و می پرسیدند سعیده کجاست؟ نمی دانستم تا کجا می خواهم موضوع را کش بدهم، حتی دو بار نه اینکه بخواهم جلب توجه کنم اما به مرز خودکشی رسیدم.»
مادر سعیده می گوید: «در مجلس ختم دوستان و آشنا ها بودند اما پس از اتمام قرائت قرآن ورود مهندس میرحسین موسوی را خیر مقدم گفتند، برایم جای تعجب داشت که ایشان از کجا خبر دارد، پیغام دادند که من بروم که آقای موسوی می خواهد تسلیت بگوید البته من نرفتم و گفتم حالم خوب نیست.»
او همچنین از سه آقا و یک خانم سخن می گوید که از طرف ستاد انتخاباتی آقای کروبی و برای کمک و پشتیبانی از آنها به درب خانه شان آمده اند:«پرسیدم آدرس ما را از کجا آورده اند گفتند پیدا کردن آدرس منزل شما برای ما کاری ندارد. گفتند که دخترتان را کشته اند یا در قطعه ۳۰۲ دفن کرده اند یا در گور دسته جمعی. گفتم شما از کجا می دانید، من مطمئن نیستم. گفتند ما مطمئن هستیم. همانجا تکذیب کردم و گفتم دخترم نارسایی قلبی و عارضه کلیوی داشته، گفتند دروغ است نمی دانیم شما از چه می ترسید و پیگیری نمی کنید.»
در واکنش به زنده شدن سعیده پورآقایی رسانه های سبز اما طریقی دیگر را پیش گرفتند و این همه را سناریوسازی نهادهای امنیتی کشور خواندند! و توضیح دادند که فریب خورده اند. سوالی که وجود داشت این بود که بر فرض درستی این توجیه کودکانه برای فرار از فشار افکار عمومی آیا نزدیکان میرحسین و کروبی همه اطلاعاتشان را به این شکل به دست می آورند؟! اما این به اصطلاح فریب خوردن ها یکی، دو مورد نبود که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
 این همه در رسانه های برون مرزی بازتاب می یافت و اخبار آن در اختیار نهادهای حقوق بشری و… قرار می گرفت تا در سیاه نمایی وضعیت ایران سوژه های ساختگی بیشتری برای طرح داشته باشند. اصلاح طلبان نه تنها هیچ گاه اعتراض نکردند و هیچ گاه توضیح ندادند که با چه پشتوانه منطقی ای به مراسم ختم این دختر رفته اند و اخبار مربوط به او را با آب و تاب تمام در رسانه هایشان منتشر کرده اند، بلکه در جای شاکی نشستند و نهادهای امنیتی را مسئول این ماجرا دانستند! اما آیا می شد همه رسوایی ها را به نهادهای امنیتی نسبت داد؟ آیا تواتر این فرافکنی می توانست در افکار منطقی جلوه کند؟ آیا با پذیرش مدعای اصلاح طلبان، درستی سایر اطلاعاتی که در این زمینه ها به آنها می رسید و آنها نیز سراسیمه منتشر می کردند نیز زیر سوال نمی رفت؟!
دروغ جدید: عاطفه امام را ربودند و چادر از سرش کشیدند!
“به داد دخترم برسید!” این جمله ای بود که به نقل از مادر “عاطفه امام”در تابستان ۸۸ تیتر اول رسانه های خبری شد تا در سلسله دیالوگ هایی ترحم آمیز و مظلوم نمایانه، قمار آبروی انقلاب و ایران برای جلب منافع سیاسی بازندگان قطعی انتخابات دهم کامل شود.
ماجرا از این قرار بود که ادعا می شد چند نفر با هویت نامعلوم عاطفه امام دختر ۱۸ ساله جواد امام عضو زندانی سازمان مجاهدین را بازداشت کرده‌اند و چادر از سرش گشیده اند. بلافاصله پس از انتشار این خبر مادر عاطفه امام به سراغ بی بی سی رفت تا با رسانه وابسته به دولت بریتانیا درد و دل کند.
 در خبری که بی بی سی از این مصاحبه منتشر کرد، آمده بود: «لیلی سادات جلال زاده، همسر جواد امام، در مصاحبه با بی بی سی گفته است که عاطفه در یک تماس تلفنی کوتاه با او گفته است که هنگام بازداشت، ماموران چادر را از سر او کشیدند و گفتنه که لایق استفاده از این پوشش نیست. عاطفه امام در این گفتگوی تلفنی گفته است که نمی داند در کدام محلی در بازداشت به سر می برد اما از گفتگوی ماموران دریافته است که احتمالا در صدد انتقال او به محل دیگری هستند.» جلال زاده در مصاحبه با بی بی سی تاکید کرد که دخترش هنگام بازداشت کاملا سالم بوده و خواست این واقعیت به آگاهی همگان برسد!
در این میان نوری زاد هم به میدان آمد تا با تایید کامنت جعلی از پسر آهنگران این سناریوی مسخره را کامل کند. کامنتی که چندی بعد به صراحت صحت آن تکذیب شد:«شما را به روح پاک امام و عظمت رسول الله پدرم را دریابید. به خاطر دارم شبی که قطعنامه پذیرفته شد جناب ایشان از بهت و حیرت و نگرانی تا صبح قدم می زد و اشک می ریخت و به مظلومیت امام و شهدا ناله می کرد. اما از آن سال تا به این روزها اینقدر ایشان را آشفته ندیده بودم. این روزها و به دنبال وقایع بعد از انتخابات ایشان مریض شده و برای کمتر برنامه ای قول مساعد می دهد. شبها تا صبح اشک می ریزد و زحمات خود و سایر مجاهدان را از دست رفته می بیند…» این ماجرا به همین نسبت در بسیاری از روزنامه ها و شبکه های تلویزونی بازتاب گسترده یافت.
ماجراجویی ها ادامه پیدا کرد. مادر عاطفه امام باز هم مصاحبه کرد. سایت کلمه در مقدمه مصاحبه نوشت: «عاطفه امام دختر ۱۸ ساله جواد امام عضو زندانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رئیس ستاد انتخاباتی مهندس میرحسین موسوی در تهران، روز گذشته به طرز بدی در حالیکه چادر را از سرش کشیدند بازداشت شد. لیلا سادات جلال زاده مادر عاطفه در گفت و گو با “کلمه” درباره آخرین وضعیت دختر و همسرش اطلاعات تازه ای ارائه کرد. او درباره فشار شدید بر روی دخترش برای اعتراف به روابط نامشروع سخن گفت و از برگزار شدن دادگاه غیرعلنی همسرش بدون حضور وکیل خبرداد. او خواست تا به داد دخترش و دیگر زندانیان سیاسی برسند.»
پروژه سناریوسازی و مظلوم نمایی همچنان ادامه داشت و در این مسیر جعل هر خبر کذبی و انتساب هر نسبت ناروایی مشروع می نمود. مادر عاطفه امام در پاسخ به کلمه که از آخرین تماس دخترش سوال می کرد، گفت:«امروز صبح ساعت ۱۱ دوباره تماس گرفت و گفت که خیلی تحت فشار هست و از او می خواهند تا اعتراف کند.» او مدعی شد از دخترش خواسته اند “به ارتباط نامشروع با یکسری از افراد سیاسی که هم اکنون درون زندان هستند”، اعتراف کند!
جلال زاده مادر عاطفه هم در مورد شکنجه گفت: «می گفت از دیروز تا حالا فقط مقداری آب دادند بخورد. یک دفعه آب یخ رویش می ریزند. در یک اتاق کوچک نگه اش می دارند که مجبور است خودش را درون آن مچاله کند. یک گربه را هم در این اتاق کوچک گذاشته اند.»
مادر عاطفه امام درخصوص هدف کسانی که عضو نیروی انتظامی یا سپاه می خواند گفت: «تنها برای اعتراف دروغین است.آیا اسلام این را به ما گفته که می شود چادر از سر یک دختر ۱۸ ساله بکشند و بدون چادر بین دو مرد بنشانند و با چشم بسته ببرندش و بدون چادر برای تلفن زدن بیرون بیاورندش؟ دختری که پدرش حدود ۸ سال سابقه جبهه دارد. این دختر از شش سالگی چادر سرش می کرده حال چطور جرات می کنند با او این چنین رفتار کنند؟ …پدرش امروز دادگاه داشته است. شاید بخواهند با این کارها پدرش را بشکنند یا دخترم وسیله ای شود تا بتوانند به هدفشون برسند و هدفشون هم اعتراف گرفتن از دوستانی است که داخل زندان هنوز شکسته نشده اند. بچه های کوچک را گرفته اند تا با ترس و ارعاب بزرگ ترها را بشکنند.»
چندی بعد خبر رها شدن عاطفه امام در بهشت زهرا منتشر شد. در این شرایط نوبت به سازمان مجاهدین رسید تا در نبود تعدادی از اعضای خود در خصوص عاطفه امام نامه سرگشاده صادر کند! در آغاز این نامه خطاب به رئیس قوه قضائیه آمده بود: «دو روز پیش در آستانه برگزاری پنجمین جلسه دادگاه متهمان حوادث اخیر، خانم عاطفه امام دختر برادر مجاهد و در بندمان آقای جواد امام در یکی از خیابان های تهران توسط افراد مسلح و مجهز به بی سیم و دستبند ربوده شد. او پس از دستگیری طی تماس تلفنی خبر دستگیری اش را به مادر اطلاع می دهد و به او می گوید مأموران به هنگام دستگیری با اهانت و فحاشی چادر از سر وی کشیده اند. ساعاتی بعد مجدداً با منزل تماس می گیرد و به مادرش می گوید که بازجوها وی را تحت فشار گذاشته اند تا به داشتن روابط نامشروع با برخی فعالان سیاسی در بند اعتراف کند. عاطفه به مادرش می گوید که به توصیه بازجویش با وی تماس گرفته است، زیرا بازجو به او گفته است شرط آزادی وی چنین اعترافی است و در این زمینه می تواند با مادرش مشورت کند. همسر جواد امام بلافاصله طی مصاحبه با رسانه های گروهی داخل و خارج کشور ضمن افشای این توطئه کثیف، مقامات جمهوری اسلامی را مسئول سلامت و حفظ جان دخترش معرفی می کند. پس از رسانه ای شدن این ماجرا و پیگیری های خانواده جواد امام، عاطفه شب گذشته در اطراف حرم امام(ره) رها می شود و به حرم پناه برده آزادی خود را به مادر اطلاع می دهد.»
با گذشت زمان اما کم کم پرده از این سناریوی دروغین هم برافتاد. همسر جواد امام طی مصاحبه ای خبر دستگیری و بازداشت دختر خود را دروغ اعلام کرد. او گفت:«دختر بنده در اقدامی ماجراجویانه و با توجه به شرایط خاص روحی و روانی ناشی از دستگیری پدرش، چنین اقدامی را کرد که به همین خاطر از همه عذرخواهی می کنم.»
این همه آبروریزی و بیانیه و مصاحبه و دست آخر یک عذرخواهی خشک و ساده که هیچ گاه نمی توانست آبروی از دست رفته ایران را بازستاند!
نامه سراسر افترا و توهین کروبی؛ به زندانیان سیاسی “تجاوز جنسی” شده است!/ یک ماه بعد: ماجرای سند آوردن و سند بردن را خاتمه دهیم!
روزنامه اعتماد ملی در ۱۸ مرداد ۸۸ نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی را منتشر کرد که وی در این نامه از هاشمی خواست درباره شایعاتی که درباره تجاوز به زندانیان منتشر شده است، تحقیق کند.
سه روز پس از انتشار نامه سراسر کذب کروبی، در ۲۱ مهرماه رئیس مجلس شورای اسلامی با اشاره به نامه مهدی کروبی خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، گفت: «کمیته تحقیق مجلس موضوع آزار جنسی بازداشت‌شدگان را رد کرده است.»
وی افزود: «محتوای این نامه تکان‌دهنده بود و فورا در رسانه های خارجی نیز مورد توجه قرار گرفت. به دلیل حسایست موضوع مطرح شده از کمیته حقیقت‌یاب مجلس خواستم که درباره این موضوع تحقیق کند. در بررسی‌های دقیق و جامع انجام شده درباره بازداشت‌شدگان در کهریزک و اوین هیچگونه موردی که مبتنی بر آزار و تجاوز جنسی باشد، مشاهده نشده است. در گزارش کمیته مجلس بیان شده است در صورتی که جناب آقای کروبی شواهد و مستنداتی مبنی بر آزار و تجاوز جنسی در اختیار دارند به رئیس مجلس شورای اسلامی اطلاع دهند تا به طور جدی پیگیری شود.»
لاریجانی افزود: «لازم به ذکر است اینجانب از طریق دیگری نیز این موضوع را پیگیری کردم و به دلیل اهمیت آن دنبال شد و نتیجه همان است که در گزارش کمیته ویژه مجلس آمده است و ملاحظه می‌کنید که موضوع آزار جنسی بازداشت شدگان کذب است و امری که مبنای واقعی نداشت چه سر و صدایی به راه انداخت. این امر هشدارباش به سیاستمداران است که مراقبت کنند، در شرایط غبارآلود افکار عمومی و ادعایی را قبل از تحقیق آن هم تحقیق کافی به ثبت رسانه ها نرسانند تا دستاویز بیگانگان نشود.»
۲۰ شهریور ۸۸ و در حالی که همچنان افکار عمومی منتظر ارائه اسناد مهدی کروبی پیرامون ادعای تجاوز جنسی در زندان ها بود، کروبی در نامه‌ی سرگشاده‌ای خطاب به رییس قوه قضاییه نوشت: «من در مسیر تحقیق خود به نتیجه‌ای خلاف نتیجه سابق در خصوص صحت و سقم ادعای یکی از شاکیان رسیدم. از جمله در مورد سعیده پورآقایی که برخی تحقیقات تکمیلی من ناقض گفته‌های پیشین بود.»
کروبی همچنین در این نامه از آیت‌الله لاریجانی رئیس قوه قضائیه خواست ماجرای سندآوردن و سندبردن را در همین جا خاتمه دهیم.
افشای دروغ جدید سبزها:  پروژه ۷۲ کشته سازی الویری و بهشتی
۱۴ شهریور ۸۸ بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس در گفت‌وگو با فارس گفت: «چند هفته پیش آقایان بهشتی و الویری با حضور در کمیسیون امنیت ملی، لیست ۶۹ نفری از کشته‌شدگان حوادث اخیر را بدون مشخصات دقیق از جمله نام پدر و شماره شناسنامه ارائه کردند که در مقابل از آنان خواستیم به دلیل اینکه این اسامی بدون مشخصات دقیق فاقد ارزش قانونی است، مشخصات دقیق آنان را به ما ارائه کنند.
پس از گذشت یک هفته این اقدام از سوی آنان ارائه نشد و پس از پیگیری‌های متعدد دبیر کمیسیون آنان دوباره طی نامه‌ای به کمیته ویژه پیگیری مجلس اسم این افراد را بدون مشخصات اولیه و ضروری ارائه کردند. پس از گذشت یک ماه از حضور این افراد در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و پیگیری‌های متعدد این کمیسیون و کمیته ویژه مجلس هنوز علی‌رغم اینکه سه نفر به لیست ۶۹ نفره آنان افزوده شده است و کشته‌ شدگان را ۷۲ نفر اعلام کرده‌اند اما نام پدر و شماره شناسنامه آنان را که مراجع ذی‌ربط می‌توانند از این طریق نام آنان را پیگیری کنند، هنوز واصل نشده است.»
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در مجلس در پایان تاکید کرد: «ادعاهای مطرح شده در این زمینه با توجه به عدم ارائه مشخصات اولیه آنان به شدت زیر سئوال است»
این در حالی بود که برای نخستین بار سایت نوروز ارگان حزب مشارکت از ۷۲ شهید! سبز در حوادث بعد از انتخابات خبر داده بود.۷۲ نفری که هیچ گاه اسامی کامل تعدادی از آنها اعلام نشد، بخش دیگری از آنها کسانی مانند سعیده پورآقایی، فاطمه براتی و … بودند که زنده بوده و اساسا کشته نشده بودند و در نهایت بخش دیگری از آنها نیز کشته شدگانی مانند محسن روح الامینی بودند که خانواده آنها بارها از جریان سبز و موسوی اعلام برائت کرده بودند.
و همه این دروغ ها در حالی بود که موسوی قبل از انتخابات نیز بزرگترین دروغ های گفتمانی را اعلام کرد. وی در فیلم تبلیغاتی خود گفته بود:
“حضور خودمان، این حضور سبز و پر از معنویت و نورانیت و همراه با تعادل و احترام به مقررات و هنجارهای دینی و اعتقادی را باید حفظ کنیم. ما رنگ سبز را به عنوان نمادی که رنگ اهل بیت(ع) است انتخاب کردیم تا متمسک بشویم به اخلاق و رویه آن عزیزان. ” اما پس از انتخابات، عبور آقای موسوی از قانون و خروج او از تعادل و احترام به مقررات سبب شد تا سبزهای هوادار او در روز قدس در حالی که از رنگ سبز- این نماد اهل بیت(ع)- به شکل‌های زنندهای(لاک سبز، رژ سبز و… ) استفاده کرده بودند، ضمن روزه‌خواری در ملأعام فریاد  “جمهوری ایرانی” برآورند.
در نهایت باید اذعان داشت، میرحسین موسوی و جریان سبز که با شعار صداقت و مبارزه با دروغ به میدان آمد، بزرگترین دروغ ها را گفت بگونه ای که برای مرور همه این دروغها فقط کافی است بار دیگر، جمله تاریخی وی در فیلم دوم تبلیغاتش اش را که ۴ روز قبل از انتخابات از رسانه ملی پخش شد را مرور کنیم، آنجا که موسوی با ‍‍ژست قانون و قانون گرایی، گفت:
“بحث برخورد منطقی و قاطع با یک پدیده ناروا یک مسئله است و اینکه ما بعضی مرزها را درنوردیم و به فراتر از آن برویم و با این کار خودمان انسجام ملی خودمان رو از دست بدهیم، ارزش های بنیادی خودمان را مورد تهدید قرار بدهیم، سرمایه اجتماعی عظیمی که داریم را مورد تهدید فرار بدهیم، این یک مساله است …”

منبع: پایگاه 598

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
فرزاد
والله انتي شاهدت ان هذه الفتاة المظلومة اذا تعرضت للتعذيب والاغتصاب بأبشع الطرق وجبانها ، لعنة الله على من فعل هذا بك ، أتمنى أن يوقع الله عليها أشد الآلام وأوجعها.
در حاشیه