پایگاه خبری تحلیلی 8دی نیوز
https://www.8deynews.com
مهدی کوچک پور
یادداشت؛
آیا انقلاب اسلامی، یک انقلاب فرهنگی است؟! / اندر مصائب فرهنگ و فرهنگیان در آغاز سال تحصیلی
در این یادداشت آمده است: عالیجنابان مسند نشین! اگر فرّ و شکوه ایران و انقلاب می جویید، لطفا نه، حتما!! فرهنگ و فرهنگیان را دریابید!
به گزارش۸دی، مهدی کوچک پور فعال رسانه ای استان گیلان در یادداشتی نوشت:
آیا انقلاب اسلامی، یک انفلاب فرهنگی است؟!
(عالیجنابان مسند نشین! اگر فرّ و شکوه ایران و انقلاب میجویید، لطفا نه، حتما!! فرهنگ و فرهنگیان را دریابید!!!)
در مطلع کلام، به امید سرخاندیشی بصیرت مدارانه، ایام محرم را تسلیت میگویم. اگرچه سزاوار آنست که بر غربت مرام حسینی(ع) علیرغم هیاهوهای بیپایان (یا حسینگویان) و در میان همین یا حسینگویان و سیاه پوشان عزایش، سیاهپوش شویم و عزاداری کنیم، زیرا؛
محرم ادعای بیعمل نیست
نمایشکاری جمعی دغل نیست
همچنین به تکریم شهیدان و آرمانهای والای دفاع مقدس، تمام قد میایستیم و خبردار، صف میبندیم.
و اما بعد:
از جمله رویاهای نامحقق و عُسرتهای حسرتساز جامعه ایرانی بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، مقوله مهمّ ِ (مهم ناانگاشتهی) فرهنگ و فرهنگیان است. حال و روز امروز ایران و ایرانی در بسیاری از ابعاد، اگر همان نیست که باید باشد و قرار بود که باشد، بدانیم که در زایش، پیدایش و مانایی این حال ناخوب، سلسله ای از دلایل و عوامل درونی و بیرونی موثر بوده اند و بلاتردید یکی از مهمترین (و به اعتقاد نگارنده مهمترین) این علل، عامل کمتوجهی به مقوله حیاتی فرهنگ و فرهنگیان است. واقعیت تلخ امروز جامعه و انقلاب، آن است که ما اکنون و در آستانه چهل سالگی نظام اسلامی، در جایی ایستادهایم که قرار نبود! به دیگر عبارت علیرغم حرکتها و پیشرفتهای جهشگونه در برخی موارد خاص، در بسیاری از ابعاد فرهنگی _ اجتماعی _ اقتصادی _ اعتقادی _ اخلاقی _ ارزشی _ اداری _ علمی و …به نابسامانیهایی کاملا جدی گرفتار آمدهایم. ( و صد البته چنین شدنی قرار نبود ما را!!). حجم، ابعاد و فراگیری این واقعیتهای ناخوشایند به حدیست که در مواردی بسیار، ذهن و ذهنیت عموم و عوام را از توجه به پیشرفتهای معجزهگون در برخی از زمینههای علمی، ارزشی، سیاسی، فنآوری و ….باز میدارد. از همین منظر و به همین دلیل است که برای ما رو در رویی با واقعیتهایی از سنخ موارد زیر عجیب نخواهد بود؛
_ اگر نوجوان و جوان ایرانی اسم بابک زنجانی و مهدی هاشمی و صفدر حسینی و محمدرضا رحیمی و… را (به عنوان نمادهای نابسامانیها و فسادهای اقتصادی) به خوبی بشناسد، حتی زمانی که نام نامی این نامی مردان!! به صورت مرموز و مخفف، یعنی ( ب _ ز ) و ( م _ ه ) و ( ص _ ح ) و ( م _ ر ) بر زبان اصحاب خبر جاری شود، اما همینان از حاج قاسم سلیمانی و شهید حسن تهرانی مقدم و موسسه رویان و سلولهای بنیادی و کیک زرد و …چیز زیادی ندانند و نگویند!!.
_ اگر به جوان تحصیلکرده، (و حتی نخبه!) ولی بیکار ایرانی بگویید که کشورمان در فنآوری پیچیده و فرانوین ” نانو ” جزء ده کشور اول دنیا محسوب می شود، چندان شوقی نشان ندهد، اما همین فرد وقتی بشنود منتخبین شورای شهر پنجم ابرشهر تهران که همین چند روز پیش بر کرسی خدمت!!! جلوس فرمودند، در اولین اقدام عاجل و خیلی خیلی فوریتی و حیاتی!! خود، با نادیده گرفتن خودروهای از قبل موجود (که جهت رفت و آمد حضرات خدوم خریداری شدهاند و اعضای شورای پیشین از آنها استفاده میکردند) برای خرید بیست و یک خودروی جدیدشان، نهصد میلیون و برای خرید بیست و یک تبلت جدید خود مبلغ نود و پنج میلیون تومان (یعنی برای هر تبلت تقریبا پنج میلیون تومان!!) از جیب بیتالمال، هزینه کردهاند، در آنی و به حق، به هم میریزد و به زمین و زمان بد میگوید!!.
_ وقتی در گوش پدر و نانآور خانهای که عمری را به مشقت گذرانیده و از اول هر صبح تا پاسی از همه شب را عرقریزان در زیر سهمگینی کار و ثقلت فقر سپری کرده و علیرغم این همه مرارت، تمام زندگی را به نداری طی کرده، از پبشرفتهای پزشکی و هوا فضا و هستهای بگویید، او مات و مبهوت از شما خواهد پرسید که آیا تاکنون سردی عرق شرمی را که از پی بیاجابت ماندن تقاضای دخترکی معصوم که کفشی و کیفی دم دستی و بدون مارک را از پدر خانواده تمنا کرده، فوران میکند، بر جبین خود حس کردهاید؟!!
_ وقتی که اخبار رادیوی ماشین با آب و تاب از آزمایشهای موفق موشکهای ساخته شده توسط متخصصین کشورمان سخن میگوید و این خبر را معلمی میشنود که علیرغم طی مدارج عالی تحصیلی و سالها سابقه خدمت صادقانه، به دلیل کمبودها و نارساییهای زندگی، ماشینی فسطی میخرد و راننده آژانس میشود، و ناگهان متوجه میشود که مسافر امروزش، همان دانشآموز نانخبه دیروزی است که حالا شغلی آزاد دارد و اکنون برای مسافرتی تفریحی به فلان کشور، به فردوگاه میرود، آن هم با ماشین کرایهای که رانندهاش همان دبیر دیروز اوست!!! آیا این معلم دردمند با چنین روز و روزگاری میتواند از شنیدن خبر پیشرفتهای فضایی کشور شادمان گردد؟ آن هم در زمانی که دختر و پسر تحصیلکردهاش در برهوت ناامیدی دست و پا میزنند؟!
و ….. این نمونهها به تصریح نشان میدهند که روند کلی حرکت جامعه از تناسب و توازن متوَقَّع برخوردار نیست. و در اینجاست که باید پرسید؛
علتالعلل این نابسامانیهای تحملسوز و نیز راه برون رفت از این مهلکههای مهیب کدام است؟!
پاسخ؛
ادعامان این بود و این است که انقلابمان، انقلابی فرهنگی است، اما در عمل، فرهنگ را، هم از سر ِ فرهنگ ناشناسی قاطبهی متولیان و هم به سبب اقتضائات پیش بینی ناشده و تحمیلی، به حاشیه راندیم و فرهنگیان عزت آیین را که حقشان آن است که قدر بینند و بر صدر نشینند، بدلیل درد ناشناسی، به بلیه عُسرت، گزفتار ساختیم.
انقلاب فرهنگی و فرهنگ انقلابی، به عنوان ادعایی ثابت نشده بدانسان در برهوت فرهنگناشناسی، گرفتار آمده است که یک متولی ارشد پیش از اینش، بزرگترین وزارتخانه فرهنگی کشور (آموزش و پرورش) را در عبارتی صریح، تشکیلاتی مصرفی معرفی مینماید! و آن دیگری که از این پیشگفته، ارشدتر است، خطاب به فرهنگیان و کارمندان این کهن بوم (که تقاضای بحق و دیده نشده نشده شان، بهبود اوضاع بی قواره و تحمل سوز معیشتشان بوده، چنین میگوید؛
” اگر حقوقتان کم است، بروید دنبال کار دیگری!! “
در جامعه اکنون ما، فقر و عدم توسعه فرهنگی و بیتوجهی مصیبت بار به فرهیختگان و فرهنگیان، اگر نه فوریترین، اما یقینا اساسیترین مشکل است. و دقیقا به دلیل همین فقر فرهنگی است که رای مردم در مواردی بسیار، کسانی را بر مسند مسئولیت و اریکه ریاست مینشاند که با نگاهی چنین سخیف و زهرآگین به مقوله فرهنگ و به قشر نجیب فرهنگیان مینگرند. ایضا و درست به همین دلیل است که وضع معیشتی تمامی کارکنان دولتی و حکومتی (مانند وزارت نفت، اقتصاد، نیرو، بانکها، بازرگانی، درمان، نظامیان، قضات و…..) و حتی کارکنان نهادهای حمایتی، از وضعیت معیشتی فرهنگیان (خصوصا) و تمامی اصحاب و اهالی فرهنگ مانند مدرسین و اساتید دانشگاه، نویسندگان، هنرمندان، اهالی رسانه و خبرنگاران، موسسات انتشاراتی (به استثنای تاجر مسلکان متولی موسسات کنکور و کتب کمک درسی و…) اهالی مطبوعات و کتاب فروشیها و … مطلوبتر و یا حداقل، قابل تحملتر است. و این در حالیست که بیگمان کار فرهنگی و کارکرد فرهنگیان، از تمامی مشاغل نامبرده بالا، مهمتر و حیاتیتر و از بسیاری از آنها، سختتر و فرسایندهتر است. اهل تفکر و فرهنگ اگر باشیم، درک میکنیم که ریشهی بسیاری از کاستیها و کژیها و مفاسد در ابعاد مختلف آن «از عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و بلبشوی ترافیک و آلودگی تا تخریب محیط زیست و تا افزایش نرخ طلاق و کاهش نرخ ازدواج، و تا قانون گریزی و حق کشی در دستگاه اداری و بوروکراسی کشور، و تا اختلاسهای سریالی میلیاردیی و تا موضوع مهم مغفول مانده سبک زندگی اسلامی _ ایرانی و تا وادادگی عمومی نسبت به همگرایی ملی و سرنوشت کشور، و تا آلودگیهای عفن اندود فضای مجازی، و بداخلاقیها و به هم پریدنهای همیشگی، و همه و همه….. و سرانجام عدم نیل به توسعه واقعی و پایدار» جملگی از فقر فرهنگی و از فقدان یک نظام ارزشی _ اعتقادی _ فکری و فرهنگی بومی هویت ساز فردی و اجتماعی و از نگاه ناسزاوارانه به فرهنگیان و فرهنگ سازان، سرچشمه میگیرند. این برزخ ِ بی هویتی و این برهوت مسخ و محو فرهنگی (و جستجوی راه حل برای آنها)، همان است که موکدا در کلام رهبری اندیشمند و فرهیخته نظام اسلامی و در غالب عباراتی تلنگر گونه مانند تهاجم و شبیخون فرهنگی، جنبش نرم افزاری، اسلامی شدن علوم انسانی، سبک زندگی اسلامی _ ایرانی، پرهیز از تداوم رویه غلط حفظ محوری و تاکید بر تقویت توان تفکر در آموزش و پرورش و نوآوری های خلاقانه فکری و فرهنگی و تشکیل اتاقهای فکر در مراکز علمی دانشگاهی و حوزوی و …مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. اما افسوس و هزاران افسوس که سید نکو اندیش و عاقبت بین ما و افکار متعالی حضرت ایشان، همانند اصل و گوهر فرهنگ، در جامعه اکنون ما بس غریب است و مهجور و مظلوم.
هشیار اگر بودیم و عاقل اگر باشیم به سهولت در مییابیم که علتالعلل تمام مشکلات و نابسامانیهای مهم جامعه ما در تمامی ابعاد، همانا فقر و عدم توسعه فرهنگی است و بارزترین تجلی این فقر فرهنگی، عدم فهم و باورمندی راستین به این نکته بدیهی است که انقلاب زمستان پنجاه و هفت مردم ایران قبل از هر هویت و ماهیتی، هویتی فرهنگی داشته و در جستجوی آرمانهایی فرهنگی به بار نشسته است. اگرچه از نگاه نگارنده و با توجه به همه واقعیتها، جهتگیریها و کارکردهای نظام اسلامی در طول چهار دهه گذشته، در اصل این داعیه که ماهیت اصلی انقلاب، ماهیتی فرهنگی بوده، تردیدهایی کاملا جدی وجود دارد، زیرا؛
فرهنگی بودن یک انقلاب بدین معناست که مردم ِ دست اندرکار آن انقلاب، به دلیل تجربه تحولات عمیق فکری و نگرشی که معمولا از کارکردهای فرهنگ ساز و تحول آفرین نخبگان و اندیشمندان یک جریان فکری _ اعتقادی _ فرهنگی و در یک دوره زمانی طولانی، حاصل میآید، بر موضعی از نگرش ها و باورها مستقر میشوند که از آن موضع به عدم سازگاری با وضعیت و نظام حاکم، حکم میکنند و آنچه را که بدان حکم کرده اند، محقق می سازند و نظام مستقر را ساقط میکنند. بنابراین و با این نگاه، انقلاب فرهنگی در حقیقت برون داد و نتیجهی روندی مستمر و دیرپا از تحولاتی نگرشی و بینشی و تکاملی در قاطبه آحاد یک جامعه می باشد. وفق این تحول فرایندی و تکاملی ( انقلاب فرهنگی) مردمی که از نظر هویتی و نگرشی متحول شده اند، ساختار فکری _ سیاسی حاکم را به جرم ناهمخوانی ِ اصلاح ناپذیر با اراده و ذهنیت اکثریت جامعه، به نابودی محکوم و خود این حکم نابودی را اجرایی می کنند! با سرنگونی نظام حاکم، انقلابی سیاسی روی میدهد. این انقلاب سیاسی موجودیتش را رهین انقلاب فرهنگی ِ پیش از خود است.
از این منظر و با توجه به توضیحات پیش گفته و واقعیتهای اکنون جامعه ایران، صاحب این قلم معتقد است که انقلاب اسلامی، یک انقلاب فرهنگی فراگیر نبوده است، زیرا؛
۱_ انقلاب اسلامی داعیه دار و منادی ارزشها و آرمانهایی بوده است که مهمترین این آرمانها را میتوان در اصلی ترین شعار مردم ایران در تظاهرات دوران انقلاب جستجو کرد که همان شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» میباشد. بعد از حدود چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی، این آرمانها ( علیرغم برخی دستآوردها) همچنان آرمان باقی ماندهاند. در چنین شرایطی، این سوال مطرح میشود که اگر انقلاب سیاسی زمستان پنجاه و هفت مردم ایران، صبغه فرهنگی می داشت و نتیجه یک تحول فرهنگی مسبوق بر خود بود، آیا بعد از گذشت چهار دهه از پیروزی این انقلاب، اصلیترین آرمانهایش همچنان آرمان باقی میماندند؟ (با اغماض از این احتمال جدی که ممکن است مورد یا مواردی از این آرمانها، اکنون و برای ایرانیان فعلی، حتی آرمان هم محسوب نشوند!! این تغیُّر و رویگردانی احتمالی مردم ایرانیان نسبت به آرمانهای ارحمند پیش گفته، صد البته از نگاه نگارنده، اتفاقی شوم و بدفرجام است).
۲ _ اگر انقلاب اسلامی در مفهوم عمیق خود، انقلابی فرهنگی و برآیند سلسلهای از تحولات نگرشی دیرپا بود، در این فرض آیا قابل پذیرش است که در آستانه چهل سالگی این انقلاب فرهنگی، فرهنگ و فرهنگیان این کشور تا بدین حد مورد بی مهری قرار گرفنه و حسرت به دل، به چنگال دیو عُسرت و عُزلت گرفتار باشند؟
۳ _ چگونه میتوان پذیرفت که یک انقلاب و نظام فرهنگی در چهل سالگی خود هنوز به ارائه تعریفی جامع و مانع از سبک تفکر و زندگی متناسب با بنیادهای فکری و آرمانها و ارزشهایی که مدعی آنهاست، موفق نگردیده باشد؟! آیا این حقیقت تلخ که سبک تفکر و زندگی اسلامی _ ایرانی در جامعه اکنون ما، مقولهای غریب و غایب است، کتمانپذیر است؟ آنانکه این از داعیه تلخ بر میآشوبند، لطف فرموده در گام اول تعریف خود از مفهوم و آرمان «سبک زندگی اسلامی _ ایرانی» را تبیین بفرمایند و ثانیا بگویند سبک تفکر و زندگی چند درصد از ایرانیان همان است که اسلامی _ ایرانی نامیده میشود؟! به صراحت میگویم این حضرات خود با این سبک تفکر و زندگی بیگانهاند!!!! برای روشن شدن مطلب برای خود شریف ایشان و به عنوان نمونهای دم دستی از غربت فکر و فعل اسلامی _ ایرانی حتی در نگاه و عمل بسیاری از مدعیان این مشی و منش، عرض میکنم این دوستان در منازل گاه چند صدمتری!! خود گشتی بزنند و فهرست کالاهای ایرانی موجود در دولت سرایشان را ردیف بنمایند!!! آیا مورد درخوری یافت میفرمایید؟ و این واقعیت تلخ «گرایش به مصرف فخرآمیز کالاهای خارجی» را هنگامی که آزرده خاطر!! از بیکاری جوانان این کشور سخن میگویید، به یاد آورید!! آیا بازهم زبان در کامتان میچرخد تا بر علیه بیکاری و مفاسد مترتب بر آن داد افاضه بفرمایید؟!!
۴ _ آیا برای یک انقلاب و نظام سیاسی چهل ساله که حسب ادعا از یک انقلاب فرهنگی سر برآورده، وجود فقر پیچیده و مرکب فرهنگی در ابعاد مختلف رفتاری _ ارزشی _ اخلاقی _ اعتقادی _ اجتماعی و ….. و همچنین نقیصه آسیبپذیری فرهنگی فراگیر و متعاقبا اسقرار بر موضع انفعالی در برابر کارکردهای فرهنگی اردوگاه غرب که بحق تهاجم و شبیخون فرهنگی نام گرفته ( مانند جریان ماهواره، اینترنت و فضای مجازی )، توجیه پذیر است و آیا این موضع انفعالی با آرمان بلند (صدور انقلاب) همخوانی دارد؟!!
۵ _ به صورت مصداقی تر و عینی تر میگویم در دنیای دین گریز امروز، انقلاب اسلامی داعیه دار ارزشهای الهی _ دینی و اخلاقی است. حال سوال این است که ارزش هایی مانند نگرش و زیست موحدانه، معادباوری، امانتداری، صداقت، مسئوولیت شناسی، نوعدوستی، سخت کوشی، ضابطه مداری، شایسته سالاری، عفاف و حجاب، غیرت و همیَت، امیدواری، خودباوری، نظم و انتظام، کرامت انسانی، رعایت حق الناس و …. به عنوان ارزشها و نمادهای الهی _ انسانی، تا چه حد در میان متولیان و مردم کشورمان، مورد پذیرش و اقبال باورمندانه قرار میگیرند؟ میزان باور ، تقید و گرایش نسلهای جدید ایرانیان ( همانها که غربیان به سکولاریزه کردن مشی و مرامشان، سخت دل بسته اند) به این ارزشها تا چه میزان است؟ آیا نسل نو، باور به ارزشهای دینی را نشانه ارتجاع و واپس گرایی و رهایی از این باورها را نشان نواندیشی خود نمیداند؟! در یک کلام؛ در جامعه مسلمان و در ظلّ نظام اسلامی، مردم متدین تر شده اند یا دین گریزتر؟!!!!
با این نگاه و با استناد به دلایل پیش گفته، میتوان با قطعیتی بی خلل، فرهنگی بودن انقلاب اسلامی را رد کرد!! اما با نگاهی دیگر ، انقلاب اسلامی، یک انقلاب فرهنگی است. بدین معنا که این انقلاب اگرچه به تمامی بر بنیادهای عمیق فرهنگی ِ ( فهم شده و بر هویت نشسته) و نه ( میراث های احساس مدار متعصبانه و مقلدانه) استوار نگردیده، اما رهبران و بنیانگذاران آن، سودای ِپی ریزی تحولات فرهنگی عمیق و دیرپا در جامعه، از مسیر استقرار یک نظام سیاسی دین مدار را در سر داشته اند. ( اصلاح جامعه از صدر به ذیل) .
از این منظر، انقلاب اسلامی یقینا انقلابی با ماهیت و آرمانهایی، فرهنگی بوده است. بدین معنا که انقلاب سال پنجاه و هفت ایرانیان به همان میزان و به همان دلیل که اسلامی بود، فرهنگی هم بود. یعنی گزینش صفت اسلامی برای انقلاب مردم (توسط رهبران انقلاب و اکثریت قاطع مردم) در حقیقت بیانگر آرمانی بود که این انقلاب آن را جستجو میکرد.( و نه یک صفت محقق و موجود). رهبران نهضت و مردم، برآن بودند تا با برپایی یک نظامی سیاسی، از طریق این نظام، کلیت جامعه را آنگونه بسازند که شریعت میگوید. از این رو میتوان گفت که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی بود.( در عرصه نظر)، اما در عرصه
عمل، نه!!!. توضیح این که با استناد به دلایلی که پیش از این آوردیم و با توجه به روند کلی جهت گیریها و نگرش حاکم بر برنامه ها و نتایج حاصله از کارکردها و مشاهدات میدانی و نهایتا تلقی عمومی جامعه، حرکت کلی جامعه در مسیری نیست که این داعیه را که ( جامعه ایرانی با گذشت زمان دینی تر میشود) اثبات کند!!!. واقعیت تلخ جان آزار ( با اغماض از استثنائاتی گاه افتخار آمیز ) این است که روند کلی تحولات جامعه و مردم، روندی معکوس با آنچه که قرار بود را می نمایاند. یعنی سیر عمومی تحولات، نه در مسیر تحقق و تحکیم بنیادها و آرمانهای فرهنگ اسلامی، بلکه درست برعکس در جهت فاصله گیری دم افزون از این آرمانها و محوشدگی هرچه بیشتر دین از ذهن و زندگی حقیقی مردم (علیرغم جلوهگریهای فزاینده مناسکگراییهای خردستیزانه) و استحاله بیقیل و قال در فرهنگ و سبک نگرش غربی است، و این فاجعه ایست بس بزرگ. بنابراین سزاوار آنست که اندیشمندان موحد و باورمند به آرمانهای ناب انقلاب اسلامی با عزمی سترگ و از طریق دریافت و فهم صاعقه آسا بهنگام منویات حضرت عشق و پیگیری مجدانه و مستمر ارشادات و اشارات حضرت ولی امر و با نادیده گرفتن بی مهریهای نامتوقُع بسیاری از متولیان و دست اندرکاران (که علیرغم جلوس بر اریکههای رفیع ریاست و مسئولیت، از ظرفیتهای فکری لازم برای فهم تفکر متعالی و اصیل انقلاب و آرمانهای فراز اندیشانه آن، بیبهرهاند) از تمامی ظرفیتهای فکری و نرمافزاری خود برای تحقق ایدهآلهای فرهنگی انقلاب اسلامی استفاده نمایند. از نگاه نگارنده، مجاهدات فکری و مشی عملی اندیشمند فرهیخته و متفکر مآلاندیش، استاد حسن رحیمپور ازغدی میتواند الگوی قابل اتّباعی برای دلدادگان اندیشهورز آرمانهای انقلاب اسلامی و فعالان فرهنگی ارزش مدار محسوب شود.
به امید فردایی که فرهنگ و اهلش قدر ببینند و بر صدر نشینند.
چنین باد
ایران _ گیلان _ لنگرود
سی و یکم شهریور ۱۳۹۶
مهدی کوچک پور
دانش آموخته جامعه شناسی
و
فعال رسانه ای
نظرات