نگاهی کوتاه به فيلم بيست و يك روز بعد

فقط قهرمان مى تواند سینماى ایران را نجات دهد

مرتضى با تمام توان مبارزه مى کند و امید دارد و نتیجه نیز حاصل میشود. گیریم که نتیجه نه فقط از مرتضى است و بلکه به وقتش…

فقط قهرمان مى تواند سینماى ایران را نجات دهد

به گزارش ۸دی، فقط قهرمان مى تواند سینماى ایران را نجات دهد. ضمیر بسیار زیرک و فهمیده و قصه فهمِ نا خودآگاه مخاطب سینما، فقط با قهرمان دست دوستى مى دهد و فقط به قهرمان اجازه مى دهد که او را به داخل جهان فیلم ببرد.

هر چه شرایط قهرمان سخت تر و پیچیده تر، امکان ظهور او فراهم تر. فقر، شرایط را پیچیده مى کند و بیمارى، خودش را براى قلب لطیف و پر از احساس مخاطب لوس مى کند.

فقر و بیمارى، ترحم و همدردى مخاطب را بر مى انگیزانند و رفاقت و جسارت و از خود گذشتگى، حضور مخاطب را در جهان فیلم شیرین و جذاب مى کند و مخاطب فضا را مى پسندد و فارغ از تمام عالم واقع، به عالم تخیل فیلم قدم مى گذارد.

دوربین آرام است. حضور او حس نمى شود. نور به سادگى، فضا را براى نمایش محیا مى کند. تاریک و کم نیست و خود نمایى نیز نمى کند. همه چیز معمولى است. با دوربین به شدت لرزان، فیلم شروع مى شود. به خود گفتم: باز داستان همیشگى حوصله سر بر دوربین روى دست و نکبت و فقر.

اما فیلم، به موقع از این فضا خارج مى شود و مرتضى را، پسرک سمج و با عرضه را معرفى مى کند. فقر ادامه مى یابد اما خبرى از رذالت و نکبت و رسوایى نیست و از همه مهمتر خبرى از دوربین روى دست نیست. کاملا بر عکس، دوربین به موقع حرکت مى کند و از دوربین روى دست به درون تصویر دوربین آرام روایتگر وارد مى شود و تصویر فیلم را به تصور مخاطب نزدیک مى کند. زاویه هایش در خدمت روایت است و به درد قهرمان پردازى مى خورد.

به یاد بیاورید آن پلانى را که دوست جنوبى مرتضى صحنه ایستاندن قطار را براى اولین بار توصیف مى کرد. زاویه دوربین و حرکت اش و کات به موقع اش که ریتم و حس ایجاد کرد و جالب تر از همه این که این تصویر روایت شده نمایش هم داده شد، هرچند آنچنان که باید قوى نبود. تصویر بردار با پنهان کردن خودش، مزاحمتى براى فرایند ورود مخاطب به جهان فیلم و تجربه کردن آن جهان ایجاد نمى کند.

از همان ابتدا، واقعیت هاى اساسى داستان بیان مى شود و فیلم نامه با این واقعیات به پیش مى ورود و ریتم پیشروانه دارد فارغ از اینکه ریتم، خوب پرداخت شده یا خیر. مرتضى، یکسره در حال رفع شریات است و تلاش در کم کردن مصایب خانواده اش مى کند. هر وقت قولى مى دهد پاى قولش مى ماند. شجاع است و بنیه و همیت رفاقت دارد و رفاقت بلد است، هر چند که او بیشتر به رفقایش زحمت مى دهد تا آنها به او و جالب اینجاست که رفیق در اینجا نقش دارد و آکساسوار نیست و دشمن هم وجود دارد و به واقع دشمنى هم مى کند. مرتضى در این فیلم دوست و دشمن دارد. فضاى فیلم مستعد دراماتیزه شدن است.

همذات پندارى مخاطب با نوجوان بر آمده از طبقه مستضعف است. نمایش طبقه مستضعف و فقر و بیمارى در این فیلم به سیاه نمایى تبدیل نشده. هرچند واقعیت فقر به تصویر کشیده شده است اما مایوس کننده و تلخ تر از جهان فقراى واقعى در کف شهر نیست. واقعیت در این فیلم معنى دار و دراماتیک است.

و البته باید دقیق بود که سوالات حل نشده هم بود؛ پدر دقیقا چه مى کرده و چه ذهنیتى داشته که نتوانسته و پسر مى خواهد ادامه دهد؟ مادر چه شخصیتى دارد و چرا سعى نمى کند از تیپ فراتر برود و چرا مقدارى متناقض رفتار مى کند در صحنه اى که در حیات جیغ و ویله مى کند مگر قرار نیست حیا داشته باشد؟

مرتضى با تمام توان مبارزه مى کند و امید دارد و نتیجه نیز حاصل میشود. گیریم که نتیجه نه فقط از مرتضى است و بلکه به وقتش از عالمى دیگر حادث مى شود. این مى تواند گذار از قهرمان پرورى هالیوودى باشد. قهرمان در هالیوود قائم به ذات است و خود بنیاد. او همه چیز را صرفا با اتکا به نفس اماره خویش و توسط قدرت فیزیکى خود و نهایتا ذهن خود و منقطع از هر عالم دیگرى، رفع مى کند.

نقطه مقابل این جریان در کاریکاتورى بسیار خنده دار و حتى میشود گفت مسخره در سینماى معناگراى ایران وجود داشت؛ همه چیز به طرز عجیبى از غیب مى آمد و به دست معجزه حل میشد. در این فیلم ریا و اصرار بر معنویت سفارشى نیست و هالیودى هم نیست. از امید و مبارزه مى گفتیم.

امید و مبارزه را از فقر کسر کنید تا دوباره به سیاه نمایى مایوس کننده سینماى خود روشنفکر پندار برسید. ابد و یک روز مثال روشنى براى مقایسه است. ابد و یک روز در محیط فقر و اعتیاد با دوربینى متزلزل و جیغ و ویله هاى خاله زنکانه هیچ چیزى به غیر از نا امیدى و یاس تولید نکرد.

شخصیتى که به نظر مى رسید ( نوید محمد زاده) قرار است خواهر را از موقعیت بغرنج اش نجات دهد، هیچ غلطى نتواست بکند و تنها به داد و بیدادى که بیشتر محصول جنس ناب بود تا غیرت برادرانه، آن هم از نوع جنوب شهرى اش، بسنده کرد و نه توانست از هوش خود استفاده کند و نه کله خر بازى اى براى نجات خواهر در بیاورد. نه او و نه کس دیگرى هیچ کارى نتوانسنتد براى بهتر شدن اوضاع خانواده انجام دهند.

چه خانواده اى، یکى از دیگرى بدرد نخور تر. نهایتا سمیه نرفت و همه چیز مثل قبل شد. هنرى هم نکرد که با یک خانواده افغانى به افغانستان نرفت. اگر مى رفت بیشتر قهرمان بود. خاطرتان را با تلخى هاى ابد و یک روز مکدر کردم. به شیرینى بیست و یک روز بعد باز گردیم.

این ژانر مى تواند جزء ژانر هاى سینماى انقلاب باشد و در شکل گیرى سینماى ملى نقش مهمى ایفا کند اگر ایراداتش را رفع کند و تقویت شود و پر انرژى تر. ژانرى که قصه ارتباط اش به طور کامل و حتى کم با جهان واقع کم نیست و گرایش به روایت واقعیت جامعه دارد اما از این رهگذر به ابزورد و سیاه نمایى نمى رسد و حتى تخیل خود را در خلق جهان مصور فیلم مسدود نمى کند و موفق مى شود جهانى متمایز بسازد. مخاطب میان واقعیت تلخ و ایده آل هاى آرمانى و فراتر از واقعیت در حرکت است.

او در حال حس کردن است و اسیرِ مطالعه ى نماد هاى ناشناخته ى اعماق ذهن کارگردان و نویسنده نیست. اگر سینماى انقلاب از نواقص تکنیکى این فیلم عبور کند و به فرم مناسب در این نوع روایت دست یابد، مى تواند نقش حیات بخشى را بالاخره در ایران براى سینماى به دست بیاورد. فقط یک قهرمان ملى مسلمان، با کنش هاى شجاعانه و جذاب خود در دل قصه، مى تواند سینماى مریض و ناقص الخلقه و عقب افتاده ما را نجات دهد. نقش ادبیات در این برحه از تاریخ ایران، پوشیده نیست.

راستى از همه مهمتر این بود که باب قهرمان بودن مرتضى بسته نشد.

منبع: جهان

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه