جزییات تازه از جنایت سرهای بریده/ قاتلی با چهار مدرک لیسانس!

مردی سالخورده که متهم است پسرخوانده و عروسش را به قتل رسانده و سرهایشان را حوالی خیابان شیخ بهایی رها کرده است، با تحقیقات ویژه قضایی بازداشت شد و حادثه را شرح داد.

جزییات تازه از جنایت سرهای بریده/ قاتلی با چهار مدرک لیسانس!

به گزارش ۸دی، صبح روز چهارشنبه، ۱۱ مردادماه امسال راننده یک اتوبوس شرکت واحد هنگام عبور از کنار یک قطعه زمین خاکی بزرگ در حوالی شیخ بهایی متوجه دو سر بریده در این محل شد و با پلیس تماس گرفت. لحظاتی بعد، قاضی منافی‌آذر، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از مأموران کلانتری ۱۲۵ یوسف‌آباد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حاضر شد و به تحقیق پرداخت.

نخستین بررسی‌ها حکایت از آن داشت دو سر کشف شده که نیمه‌سوخته بود، متعلق به زن و مرد جوانی است که در مکان دیگری به قتل رسیده‌اند و قاتل پس از مثله کردن اجساد، سر‌ها را در این مکان رها کرده است.

در حالی که مأموران پلیس با دستورات قضایی تحقیقات خود را درباره این حادثه آغازکرده بودند، چند روز بعد بازپرس جنایی از کشف اعضای مثله شده‌ای در چندین سطل زباله و محل دپوی زباله‌ها در کهریزک با خبر شد. آزمایش‌های دی‌ان‌ای پزشکی قانونی نشان داد اعضای اجساد کشف شده در کهریزک متعلق به سرهای کشف شده است.

آغاز تحقیقات جنایی به دستور قاضی شهریاری

پس از اعلام این حادثه قاضی محمد‌شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی پایتخت دستورات قضایی را برای شناسایی قاتل و اجساد کشف شده ‌ صادر کرد.  بررسی‌های قضایی را  و تیم کارشناسی نشان داد عامل جنایت مرد لندور سواری است که در دو روز متوالی سر‌ها را با خودرواش به این مکان آورده و رها کرده است.

در بررسی‌های بعدی مشخص شد لندور حامل سرهای بریده شده، لندور خاصی است که تعداد کمی از این خودروها در تهران تردد دارند. بنابراین تحقیقات تخصصی برای شناسایی صاحب لندور خاص آغاز شد و خیلی زود تیم جنایی صاحب لندور را که پیر مرد ۷۰ ساله‌ای به نام بهروز است، شناسایی کردند.

تحقیقات میدانی نشان داد بهروز در حوالی امیر‌آباد شمالی خانه بزرگ ویلایی دارد و همراه همسر سالخورده و پسرخوانده و عروسش در آنجا زندگی می‌کند.  در شاخه دیگر از تحقیقات قضایی همسایه‌ها مدعی شدند دو‌هفته‌ای است از پسرخوانده و عروس خانواده خبری نیست و به صورت ناگهانی ناپدید شده‌اند.

بدین ترتیب این فرضیه برای مأموران قوت گرفت که دو سر بریده شده همان پسرخوانده و عروس بهروز هستند و به احتمال زیاد بهروز هم در قتل آنها دست داشته است. با به‌دست آمدن این اطلاعات، قاضی محمد شهریاری همراه تیمی از کارآگاهان به خانه بهروز رفتند و از وی تحقیق کرد.

مأموران در خانه ویلایی علاوه بر کشف لندور دو کابین خاص، سه‌اسلحه شکاری نیز کشف کردند که احتمال می‌رفت پسر و دختر جوان با یکی از این اسلحه‌ها به قتل رسیده‌اند. بهروز در بازجویی‌های ابتدایی منکر جنایت شد و مدعی شد که پسر خوانده و عروسش شیشه‌ای هستند که مدتی است به صورت ناگهانی ناپدید شده‌اند. در نهایت وی در بازجویی‌های تخصصی مقابل قاضی شهریاری به قتل پسر خوانده و عروسش اعتراف کرد.

وی در جلسه بازجویی به پرسش‌های قاضی محمد شهریاری پاسخ داد.

چند سال داری‌؟

۷۵ سال.

چقدر تحصیلات داری‌؟

من چهار تا لیسانس دارم. لیسانس علوم طبیعی، حسابداری، مدیریت و بانکداری که همه را قبل از انقلاب گرفته‌ام.

شغلت چه بود‌؟

من از خانواده سرشناسی هستم. پدرم کارمند شرکت نفت بود و من هم بعد از تحصیلات دانشگاهی مدتی در دفتر نخست وزیری، دفتر جهانگردی، بانک و غیره در زمان رژیم قبل کار کردم و علاوه بر این با یک نهاد امنیتی در دوران شاه همکاری داشتم.

معتادی‌؟
خیر. نه به مواد مخدر و نه به مشروبات الکی اعتیاد ندارم.

چند فرزند داری‌؟

من سال ۱۳۴۰ با همسرم آشنا شدم و سال ۱۳۴۵ با او ازدواج کردم. ما خیلی بچه دوست داشتیم، اما من مشکل داشتم و بچه‌دار نشدیم. از طرفی هم من و همسرم عاشق هم بودیم به همین دلیل از هم جدا نشدیم تا اینکه تصمیم گرفتیم پسر خواهر همسرم را به پسر خواندگی قبول کنیم.

پس مقتول پسر باجناق شما بود‌؟

بله.

 بیشتر توضیح بده ؟

خواهر همسرم حدود ۴۰ سال قبل با مردی به صورت مخفیانه ازدواج کرد. باجناقم از همسر اولش پنج‌فرزند داشت به همین دلیل هم با خواهر همسرم مخفیانه ازدواج کرده بود. آنها با هم اختلاف پیدا کردند و در حالی که شهرام به دنیا آمده بود، از هم جدا شدند. پس از این شهرام و مادرش به خانه من آمدند و با ما زندگی می‌کردند. از آنجایی که ما فرزندی نداشتیم از شهرام مثل فرزند خودمان مواظبت کردیم و پسر خوانده ما شد. شهرام به من پدر و به همسرم مادر می‌گفت تا اینکه حدود ۱۰ سال قبل خواهر همسرم فوت کرد و عملاً شهرام پسر ما شد.

شهرام چه زمانی ازدواج کرد‌؟

شهرام بعد‌ها معتاد شد و حدود ۱۰ سال قبل با دختری که از خانواده‌اش طرد شده بود، آشنا شد و با اینکه ما مخالف بودیم با او ازدواج کرد و بعد از آن هر دوی آنها در خانه ما زندگی می‌کردند.

چه شد که دست به قتل پسر خوانده و عروست زدی‌؟

شهرام ابتدا پسر خوبی بود. او تا کلاس ششم ابتدایی بیشتر درس نخواند و بعد به دنبال کار رفت. شهرام به خاطر تک فرزندی معاف شد و مدتی در نجاری و بعد با خودروی پیکانش در تاکسی تلفنی کار می‌کرد تا اینکه در دوران جوانی در مسیر فرودگاه امام مسافران خارجی را جابه‌جا می‌کرد. شهرام در آن دوران از طریق دوستان ناباب معتاد شد و همه نوع مواد مخدر مصرف می‌کرد. ما خیلی تلاش کردیم او را به زندگی بازگردانیم، اما فایده‌ای نداشت تا اینکه در خیابان با نرگس آشنا شد. نرگس معتاد نبود، اما شهرام او را معتاد کرد. آنها با هم ازدواج کردند و کم کم بدرفتاری‌های او و همسرش شروع شد. آنها به بهانه‌های مختلف با من و همسرم درگیر می‌شدند به طوری که گاهی اوقات شهرام من و همسرم را کتک می‌زد. من چند بار از او شکایت کردم و مأموران او را بازداشت کردند، اما دوباره رضایت دادم و آزاد شد.
من او را خیلی دوست داشتم خانه بزرگ ویلایی‌ام را به نام او زده بودم و حتی به او حق برداشت از حساب بانکی‌ام را داده بودم، به همین دلیل همیشه او را می‌بخشیدم، آخرین بار، روز پنج‌شنبه ۵ مردادماه امسال مرا کتک زد. من به پزشکی قانونی رفتم و از او شکایت کردم، اما باز هم او را بخشیدم،  ولی بداخلاقی‌های شهرام تمامی نداشت تا اینکه تصمیم به قتل او گرفتم.

درباره حادثه توضیح بده‌؟

روز هشتم مرداد بود که تصمیم به قتل آنها گرفتم. آن روز همسرم را به خانه خواهرش بردم و قرار شد چند روزی آنجا بماند. من سه تفنگ شکاری دارم. یکی از آنها را ۶۰ سال قبل گرفته بودم و به سراغ آن رفتم. پنج گلوله داخل تفنگ گذاشتم و بعد آن را زیر پتو روی تختم پنهان کردم. ساعت ۹ شب بود که شهرام و نرگس به خانه آمدند. شهرام وقتی به داخل آشپزخانه آمد، شروع به فحاشی کرد که با تفنگ به سراغش رفتم. او وقتی تفنگ را دید، شوکه شد که گلوله را به زیر چشم راستش شلیک کردم.
شهرام غرق در خون روی زمین افتاد که نرگس با شنیدن صدای شلیک به داخل پذیرایی آمد. وقتی با من روبه‌رو شد، تیری به قفسه سینه‌اش شلیک کردم. نرگس خونین به گوشه‌ای پناه برد. سپس به سراغ شهرام آمدم و تیر خلاص را شلیک کردم و در ادامه هم به سراغ نرگس رفتم و تیر دیگری به سرش شلیک کردم تا اینکه هر دو جان باختند.

با اجساد چه کردی؟

من قصد داشتم هویت آنها پنهان بماند. به همین دلیل ابتدا جسد شهرام را با اره برقی مثله کردم و روز بعد در سطل زباله‌ها رها کردم و آخر شب روز نهم مردادماه هم سرش را به زمین خاکی خیابان شیخ بهایی بردم و آتش زدم. پس از آتش زدن سر شهرام به سراغ جسد نرگس آمدم و ابتدا چند ساعتی خوابیدم و بعد جسد او را مثله کردم و دوباره اعضای بدن او را در سطل زباله‌ها رها کردم و بامداد روز دهم سر نرگس را هم در همان زمین خاکی آتش زدم.

فکر می‌کردی هویت آنها شناسایی شود‌؟

نه. به همین دلیل آتش زدم که شناسایی نشوند. من اگر می‌دانستم فکر دیگری می‌کردم.

فکر می‌کردی دستگیر شوی‌؟

نه. من اقامت کشور انگلستان دارم. اگر می‌دانستم دستم رو می‌شود، حتماً به کشور انگلستان فرار می‌کردم.

الان پشیمانی‌؟

نه . آنها حقشان مرگ بود. شهرام و نرگس زندگی نکبت‌باری داشتند و من باید به زندگی آنها پایان می‌دادم.

حرف آخر ؟

اعدامم کنید.
بعد از ختم جلسه متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

انتهای پیام/

منبع: جهان

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه