به گزارش سرویس ورزشی ۸دی نیوز، در این یکی دو سال، هر وقت در لیگ برتر صحبت از انجام یک مسابقه مهم در رشت میشود، نخستین خبری که در رسانهها منتشر میشود یک داستان کلیشهای و گاه اعصاب خرد کن است؛ مسابقه در عضدی برگزار میشود یا سردار جنگل؟ و درست بعد از آن انواع و اقسام مسئولان سیاسی و ورزشی و اعضای تیمهای میهمان و میزبان در مدح یا تقبیح این دو ورزشگاه سخن میگویند و دست آخر بعد از چانهزنیهای بسیار، تیم میزبان همه را قانع میکند که ورزشگاه سردار جنگل شرایط برگزاری یک مسابقه در حد لیگ برتر را ندارد و مسابقه در ورزشگاه پیر عضدی برگزار میشود! سوال اینجاست که چرا باید تیم میزبان از برگزاری مسابقه در یک ورزشگاه تازهساز فرار کند و تن به بازی در یک ورزشگاهی قدیمی را بدهد. ورزشگاهی که به قولی در شهر کوران شده با یک چشم پادشاه!
استادیوم سردار جنگل کلنگ معروفش در اواخر دهه شصت زده و در سال ۱۳۷۶ به صورت نیمهتمام افتتاح شد. با هزینه ساختی بالغ بر شش میلیارد تومان و گنجایشی حدود بیست هزار نفر. اما بعد از به وجود آمدن مشکلات زیاد در بهرهبرداری اولیه درب آن، مجددا بسته و عملیات رفع نقص آن آغاز شد. البته از آنجا که این رفع نقص کردن ها و شروع فاز دو و سه در کشور ما از خود محدوده زمانی پروژه اولیه طولانیتر خواهد شد ( نمونهاش ورزشگاه نقش جهان که میتوان رکوردش در بازسازی را در گینس ثبت کرد) ورزشگاه سردار جنگل هم ده سال بعد یعنی در شانزدهم شهریور ماه ۱۳۸۶ بازگشایی شد. اما زمان زیادی لازم نبود که همه درک کنند این استادیوم چندان کارا نیست. چرا که هنوز مشکلات حل نشده زیادی به حال خود رها شده بود.
مشکلات عجیب سردار جنگل
ورزشگاه سردار جنگل در منطقه جیرده رشت، در یک جاده محلی تک بانده که فاصله زیادی با مرکز شهر دارد، واقع شده است. از آنجا که در رشت نه مترو وجود دارد و نه شرکت اتوبوسرانی آن دارای یک ناوگان گسترده و همهگیر است، دسترسی به این استادیوم تنها با اتومبیل ممکن است. حالا در نظر بگیرید یک مسابقه مثل بازی داماش با تراکتور قرار است در چنین جایی با این سطح از دسترسی برگزار شود و بیش از بیست هزار نفر از شهرهای دیگر و خود رشت قرار است با سواری به ورزشگاه بروند، یعنی چیزی حدود چهار هزار خودرو در این جاده به مرور وارد میشوند و البته به ناگاه بعد از پایان بازی قصد خروج را خواهند داشت. به این ترافیک، تردد مردم بومی این منطقه را هم اصافه کنید. این یعنی هر کسی یک بار در ترافیک جانکاه استادیوم گیر کند، دیگر خیال حضور مجدد را در سر نخواهد پرورانید!
به جز داستان مکان یابی نادرست ورزشگاه ، باید به دومین معضل این ورزشگاه اشاره کرد و آن ناسازگاری با بافت بومی و اقلیم منطقهای است. اقلیمی که اگر در معماری شمال ریز شویم خواهیم دید که دارای شاخص های خاصی است که اگر در طراحی مورد توجه قرار نگیرد سازه ساخته شده را به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد. در طراحی یک ورزشگاه در شمال در وهله اول باید فکری به حال رطوبت بالای این منطقه شود. برای مهار بادهای فصلی و بارانهای تقریبا همیشگی هم تدبیری در نظر گرفته شود. اما ورزشگاه سردار جنگل درست بر خلاف شرایط اقلیمی رشت ساخته شده است. در معماری در شهرهایی با درصد رطوبت بالا مثل رشت، داشتن حیاط در وسط و به خصوص در ارتفاعی پایینتر نهی میشود. چون این شکل از معماری باعث تجمع رطوبت در مرکز بنا میشود.از آنجا که فرم اکثر ورزشگاهها به شکل کاسه ای می باشد و این امر باعث می شود به خودی خود نگاه دارنده رطوبت شوند باید این نقصان را با استفاده از مصالح سبک و دیواره هایی که راه بر عبور هوا باز می گذارند بر طرف کرد. اما در طراحی استادیوم سردارجنگل با ساختن سکوها از ارتفاع حدود ۳ متری و قرار گیری زمین چمن در ارتفاعی پایینتر دقیقا مشکل تجمع رطوبت وجود دارد. در طرح این استادیوم با به وجود آمدن نوعی حیاط مرکزی در یک گودی، از یک طرف فضای داخل زمین را در تابستان تبدیل به محل انباشت رطوبت میکند و از طرفی دیگر در زمستان آن چنان کوران هوا در همه ورزشگاه جریان پیدا میکند که ایستادن را در کنار زمین را دشوار کرده و سرمای وحشتناک را به سکوها میفرستد. که اصلی ترین دلیل آن به خاطر جهت گیری نادرست بنا بدون توجه به بادهای غالب مزاحم و بادهای مطلوب جانمایی شده است. این اختلاف ارتفاع همچنین باعث به وجود آمدن فاصله زیاد تماشاگر با مرکز زمین میشود و چون سکوها با شیب کم، بیشتر به عمق گرایش دارند این فاصله بیشتر هم به چشم میآید. اما اینها تنها مشکلات این استادیوم نیستند. از نبود دستشویی و آبخوری به تعداد استاندارد گرفته تا نبود هیچگونه امکانات مخابراتی و بوفه خوراکی. که خیلی از اینها با تدبیر قابل رفع است.
مشکل بزرگتر از استادیومهای تازه ساخت
مشکلی که کسی هیچوقت به آن توجه نمی کند عدم در نظر گرفتن هزینههای تعمیر و نگهداری ورزشگاه در ایران و لزوم کار کارشناسی در ساخت یک ورزشگاه است. هر ساله خبرهای زیادی درباره ساختن ورزشگاههای مجهز و بزرگ در شهرهای مختلف منتشر میشود. روزی صحبت از کاشان میشود و روز دیگر سمنان و فردا روز اراک. اما هیچوقت در قسمت معاونت فنی و مهندسی وزارت ورزش قرار نیست کار گروهی برای کار تحقیقاتی در قسمت فاز یک این پروژهها (نظارت فنی بر طراحی ورزشگاهها)، تشکیل شود تا شاهد به وقوع پیوستن اتفاقی مشابه با استادیوم رشت تکرار نشود. گویی ما ایرانیها همانطور که هرگز از تاریخ نخواستیم درس بگیریم قرار نیست از تجربههای زمان معاصر خود هم چیزی بیاموزیم. تنها کافی است به چند نمونه زیر توجه کنیم: در شهری مانند قزوین ورزشگاهی در حال افتتاح است با گنجایش ۱۵ هزار نفر، در حالی که قزوین نه در لیگ برتر یا دسته یک و حتا دسته دوم نمایندهای ندارد. در سمنان و شاهرود هم درست همین داستان است و دارند ورزشگاه های پانزده و بیست هزار نفری میسازند بدون در نظر گرفتن نیاز واقعی این دو شهر و اینکه اصلا این شهرها بیست هزار نفر جمعیت فوتبال دوست دارد؟ یا علاقهمندی آنها در ورزشهای دیگری وجود دارد؟ درست مانند اتفاقی که در قم افتاده است و به جرات میتوان گفت همیشه ورزشگاه یادگار این شهر در حسرت تماشاگر میسوزد! در حالی که در یک استان فوتبالی مانند مازندران حتی یک ورزشگاه با استاندارد مورد تایید AFC وجود ندارد.
هزینههای نگهداری
حال روی دیگر ماجرا را هم ببینیم: ابراهیمی مدیر عامل ذوب آهن میگوید: هزینه سنگین نگهداری ورزشگاه فولاد شهر روز به روز سرسام آور تر میشود. او هزینه هر بازی داخلی را ۵۰ میلیون تومان و بازی های خارجی را ۶۰ میلیون تومان اعلام کرد. وی بخش اعظم ریز این هزینهها را نگهداری چمن ورزشگاه، پول رو به رشد آب و برق و گاز و همچنین حقوق بیش از چهل نفر از پرسنل ورزشگاه میداند. در تایید حرف مدیر عامل ذوب آهن مبنی بر وجود هزینه های سرسام آور در نگهداری ورزشگاهها میتوانیم یک نمونه ی عینی دیگر بیاوریم و آن آگهی مناقصهای از سوی مدیریت کل وزارت ورزش و جوانان در استان قم اشاره کنیم که رقم پایه یک سال نگهداری از تاسیسات ورزشگاه یادگار قم را ۶۵ میلیون تومان در سال و هزینه نگهداری از چمن این ورزشگاه را ۷۸ میلیون تومان برآورد کرده بود. همچنین مدیریت وقت عامل سازمان منطقه آزاد انزلی در سال ۹۰ اعلام کرده بود که صد میلیون تومان برای چمن ورزشگاه تختی انزلی هزینه کردهاند که ۷۵ میلیون آن برای اجرا و بیست و پنج میلیونش هزینه نگهداری سالانه اش است. بد نیست در این میان به یک نمونه سرشناس خارجی هم اشاره کنیم: ورزشگاه آشیانه پرنده پکن که میزبان المپیک بود. از سوی مسئولان این ورزشگاه، هزینه نگهداری سالیانه آن هشت میلیون و هشتصد و بیست هزار دلار اعلام شده است. ورزشگاهی که برای ساختش ۴۵۰ میلیون دلار هزینه شده و ۲۵۰ هزار متر مربع مساحتش است. به همین دلیل مدیران این مجموعه برای سالم نگه داشتنش و درآمدزایی از آن تصمیم گرفتهاند مجموعههای اطراف آن را به مراکز خرید و بخشی را هم به موزه تبدیل کنند و هم اکنون هم توری برای بازدید از آن ترتیب دادهاند که نفری ۷ دلار هم از هر بازدید کننده دریافت میکنند. به همین دلیل است که میگوییم در دنیا دیگر تنها ساختن ورزشگاه هدف نیست چرا که هزینههای نگهداری امروزه آنقدر زیاد شده که اکثر کشورها ترجیح میدهند به جای ساختن بیهدف ورزشگاههای تازه نسبت به تجهیز و بازسازی استادیومهای قدیمیشان اقدام کنند. مانند بازسازی ورزشگاه برلین یا نمونه دست به نقدتر آن در همین المپیک لندن است که سعی شد بخش زیادی از نیازشان را با ترمیم ورزشگاههای قدیمی جبران کنند و حتا از سازههای موقت هم بهره گرفتند که بعد از المپیک قابلیت برچیده شدن را داشته باشد.
اینکه میگوییم ما از تاریخ درس نمیگیریم درباره ورزش هم صدق میکند. شاید همه این داستان ورزشگاه راه آهن اکباتان را ندادند. این ورزشگاه توسط باشگاه پرسپولیس در زمانی که این تیم اعلام حرفه ای شدن کرده بود ساخته شد و توسط آن اداره میگردید که نام آپادانا را هم برایش انتخاب کرده بودند. اما در اواخر سال ۱۳۵۳ به دلیل هزینه بالای نگهداری آن و به نوعی غیر سود ده بودنش، این استادیوم به شرکت راهآهن فروخته شد که هنوز تحت تملک این شرکت میباشد. این یعنی داستان هزینههای نگهداری و بودجهای که باید برایش در نظر گرفته یک شبه به وجود نیامده و همیشه بوده اما در معادلات تخصیص اعتبار در ته صف دیده میشود. متاسفانه.
پیشنهاداتی برای سردار
حال دوباره بر میگردیم به داستان قدیمی خودمان. اینکه چه راهی وجود دارد برای قابل استفاده کردن یک ورزشگاه ساخته شدهای مانند سردار جنگل که پس از این نه تنها استخوان لای زخم نباشد که عصای دست هم بشود. ورزشگاه سردار جنگل همانطور که گفتیم یکی از اصلی ترین مشکلش دسترسی نا مناسب است. اینکه نمیتوانیم به طریق جابجاییهای غول آسا جای آن را تغییر دهیم شکی نیست اما مطمئنا برای نجات این سازه از فراموشی و تخریب بیشتر ساخت یک جاده استاندارد از داخل شهر به آن و اتصال به جاده اصلی منتهی به خارج شهر اصلیترین و اولین اقدامی است که باید صورت گیرد. این گام نخست اگر قرار نیست هیچ وقت برداشته شود تنها راه باقی مانده خبر کردن پیمانکار ورزشگاه درود لرستان است تا بیاید و آهن های به کار رفته در این استادیوم را هم از جا در بیاورد و خیال همه ما را راحت سازد! اقدام بعدی سازگار کردن معماری با شرایط اقلیمی منطقه است. سر پوشیده کردن جایگاه تماشاگر که سبب می شود آنها از گزند بارانهای همیشگی شمال در امان بمانند آسانترین، دست به نقدترین و اولین راه است،چرا که دشمن شماره یک تماشاگر در شمال بارش های موسمی و همیشگی است. و قدم بعدی ساخت سکوهای تماشاگران از کد ارتفاعی ۰/۰ به بالاست. یعنی به جای اینکه بیایند و برای گسترش جایگاه از طبقه اول به بالا بروند از همکف شروع کنند و به طبقه ی اول برسند که هم هزینه کمتری خواهد داشت و هم در ارتباط برقرار کردن مردم با محیط داخل زمین مفیدتر خواهد بود. البته این اقدام اگر با استفاده از مصالح سبک باشد و دیواره هایی که راه را بر عبور هوا و به اصطلاح کوران هوا به سوی باد مطلوبی که از جانب جنوب یا شمال (دریا یا البرز) می آید باز کند و راه را بر ورود باد نا مناسب غرب ببندد، می تواند در جلوگیری از توفانی که همیشه در داخل ورزشگاه در جریان است هم چاره ساز باشد. ساخت رستوران و کافی شاپ و بوفه و البته سرویسهای بهداشتی که نیازی به گفتن نیست و بزرگترین فایدهاش این است که تماشاگر باور میکند که قرار است به او و شخصیتش احترام گذاشته شود و کیست نداند که خود این امکانات رفاهی در جذب مردم بیشترین اثر را خواهد گذاشت. ما بر این عقیده نیستیم که آنچه در این نوشتار گفته شد به علم غیب نیاز داشته باشد و کسی در معاونت فنی و مهندسی وزارت ورزش وجود ندارد که اینها را بداند، اما این احتمال را میدهیم که شاید استراتژی آنچه که در زبان عامیانه “دم را غنیمت است ” میگویند، در ورزش ما خریدار بیشتری دارد که هرگز کسی دنبال این دردسرها نمیرود و دوست ندارد در این مقول کنکاشی نماید. شاید روزی که ورزشگاههای تازه تاسیس ما پس از افتتاح خاک میخورند و بلا استفاده رها می شوند کسی دنبال پاسخ این پرسش ها بگردد!
نظرات