برنج فقط برنج آستانه!

طنز/ عجب حکایتی شده این داستان جناب زیباکلام در شهر ما!

گیلـــــــمردای درآخرین یادداشت خود به دعوای زیباکلام و نوبخت و ارتباط آن با حضور هردوی آنها زمان انتخابات درآستانه‌اشرفیه اشاره کرد.

طنز/  عجب حکایتی شده این داستان جناب زیباکلام در شهر ما!

به گزارش ۸دی، به نقل از آستان خبر، بقول عزیزی: مردم! یادتان هست! … حدود یک ماه پیش مطلبی نوشتم و اظهار شگفتی نموده بودم که چه شده که برای افتتاح یک دفتر انتخاباتی ناقابل! سخنران کشوری دعوت کرده‌اند! و طرف هم راه‌به‌راه «اوس محمود» «اوس محمود» می‌کرد و تکرار مؤکد می‌کرد که «فعلاً چاره‌ای نداریم!» «مجبوریم!» و از این نوع حرف‌های صد من یک غاز! جهت ترساندن مردم از رقبای انتخاباتیِ «اوس محمودی» جناب آقای دکتر!

اما حالا همین آقا و هم‌پیاله‌های او که با سبک آفتابه خرج لحیم کردن، فعلاً بر خر مراد سوار شدند! یک ماه از پیروزی پرحرف و حدیث کاندیدای موردنظرشان نگذشته! مثل کارد و پنیر! به جان هم افتاده‌اند که نگو و نپرس! بطوریکه اذعان کرده‌اند که هیچ کاردی دسته خودش را این‌جور که اینان بریده‌اند، نبریده و نخواهد برید! ظاهراً پس از یک فعل‌وانفعالات رسانه‌ای، یک‌طرف ماجرا که حسابی گوشی به دستش آمده بود! و خود را رکب خورده اصلی می‌دید! در یک اقدام متقابل دسته‌جمعی به سبک معروف ما! طرف دیگر را آن‌چنان چزاندند! که این بار، بچه تهرانی درمانده! چاره‌ای جز این ندید که با یک حرکت جادویی و محیرالعقول! از سبک کاردی به سبک داسی! رفته و ‌در کمال ناباوری! با استفاده از تاکتیک برنج بینی ما شمالی‌ها!(برنج بریدن)؛ آن‌چنان ضربه مهلکی به دوستان گیلانی خود بزند که متأسفانه باید اعتراف کرد که آن‌ها را تبدیل به «کُلَش»! کرده است! که حتی راهکار «آب را بریز آنجایی که می‌سوزد! اوس محمود» نیز، فایده‌ای نخواهد داشت!

البته این داستان «برنج قالب کردن» به جناب زیباکلام به زعم خودش، علاوه بر تداعی نمودن عینی و واقعی داستان «دعوا سر لحاف ملانصرالدین!» برای همگان! به راز «از جان‌مایه گذاشتن!» بحث‌برانگیز برخی علافان!(برنج‌فروشان!) شهرستان در انتخابات چند سال اخیر، خاتمه داد و ثابت کرد که هیچ‌وقت، گربه‌ها برای رضای خدا! موش نمی‌گیرند! و همه حرف‌های قشنگ انتخاباتی و تلاش‌های شبانه‌روزی برخی دلالان برنج سیاسی‌کار شهر ما! در ایام انتخاباتی، صرفاً جنبه انتفاعی بازرگانی شخصی داشته و صحبت از عمران و آبادانی صرفاً به امورات علاف خانه! آنان محدود گشته و خلاصه کلام، همه را علاف کرده تا بقول سعدی شیرازی: تا بخورند صیف و بپوشند شتا!

البته با این رکود خیمه زده بر رونق بازارها! کمی تا بیشتر! به آنان حق بدهید! به‌هرحال زن و بچه دلالان برنج سیاست پیشه! که خرج بخورونمیر! زن و بچه‌های ما را ندارند!

همچنین موضوع معامله مقدار زیاد! برنج آستانه‌ای به مناقشه کشیده فعلی! بر شایعه اخیر استفاده از پول حاصل از رانت برنج‌فروشی! به نفع یکی از کاندیداهای اصلاح‌طلب پیروز شورای شهر آستانه‌اشرفیه بیشتر دامن زده که توانسته بود در میان بهت و تعجب همگان و به گواه «برخی شاهدان عینیِ صدیق و برخی حاضران هم از توبره و هم از آخور خور! و نیز برخی منورالفکران مفتخر! به فروش رأی خود و آرا زن و بچه و ننه‌جان و عمه جان و …» و علیرغم شعار و توصیه خود به مردم جهت ریختن آرا به صندوق فقط به خاطر وجدان! همگام با سایر رقبای حرفه‌ای همه فن و حریف کار درست‌تر از خودش! از صبح علی‌الطلوع روز انتخابات! آن‌چنان از دانه‌ای چهل هزار تومان رأی ناقابل! شروع به کار نماید که تا غروب؛ براثر افزایش این رقابت ننگین در بازار مکارهِ معامله بر سر ناموس آینده سیاسی شهر! رکورد! گردش حجم پول کثیف! در روز سرنوشت‌ساز در توسعه بهبود کیفیت زندگی چهار سال آتی مردم که متعلق به دوره قبل‌تر شوراها بود، شکسته شود!

البته در این میان، از حیثیت بربادرفته برنج ممتاز و مظلومیت کشاورزان نجیب و زحمتکش شهرمان و مصلحت عمومی به تاراج رفته در برابر منافع مادی عده‌ای انگشت‌شمار دلال پیشه منفعت‌طلب سیاسی باز! نمی‌دانم چه بگویم به غیر:

“گنه کرد دلال خاک‌برسری! / به کام حسن شد، بنام ولی!”

“چنین است رسم سیاسی گری! / به زیباکلامی و سوداگری!”

“بگیرم که تدبیر این‌گونه شد/ به تزویر! چرا؟ نان ما [کشاورزان] می‌بری؟!”

و درنهایت یادمان باشد: درست است که خورشید هیچ‌وقت پشت ابر نمی‌ماند! اما قطعاً در کوتاه‌مدت، برای ما فایده‌ای نخواهد داشت! و در بلندمدت به‌شرط ها و شروط‌ها!

و این داستان ادامه دارد …

 

انتهای پیام/

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه