به بهانه هجمه پرحجم این روزها به حاج سعید؛

برای سرداری که فریاد زد پادشاه لخت است!/ حنجره آقا سعید بغض فروخورده حزب الله درباره پروژه تقدیس سازی

چند روزیست که آقا سعیددر زیر آتش پرحجم توپخانه ی جنگ روانی دشمنانش قرار دارد. جنگ روانی آنانی که استوانه شان را از دست داده اند.

برای سرداری که فریاد زد پادشاه لخت است!/ حنجره آقا سعید بغض فروخورده حزب الله درباره پروژه تقدیس سازی

به گزارش ۸دی، هر چند وقت یکبار بخشی از سخنرانی های انقلابی تقطیع شده اش، جنجالی می شود و این بار هم یکی از همان سخنرانی های انقلابیش غوغایی در شبکه های اجتماعی بویژه تلگرام، به پا کرده و حسابی خبرساز شده است. اگر چه در میان اقشار مؤمن و انقلابی جامعه بویژه جوانان و همینطور  بچه های قدیمی جبهه و جنگ به حاج سعید معروف است ، در محافل رسمی تر اما، سردار خطابش می کنند. خودش اما  زیاد رغبتی به استفاده از عناوین رسمی ندارد . در دانشگاه و محافل علمی، مهندس قاسمی است با پایه درجه یک مهندسی، از سازمان نظام مهندسی کشور.

به گزارش رجانیوز، متولد خیابان ری تهران و بزرگ شده ی محله ی نارمک. محله ی همه ی بچه های قدیمی دانشگاه علم و صنعت. دانشگاهی که آقا سعید در رشته ی«معماری و شهرسازی» از آن در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شده است و حالا همین رشته را در دانشگاه شهید رجایی تدریس می کند. در همان زمان با شهید سعید یزدان پرست هم کلاس بود. دوستی که در فکه با سید مرتضی آوینی پر کشید.

دیپلمش را خرداد ۵۷  از دبیرستان البرزگرفت . بعد از انقلاب، از دانشگاه لیون فرانسه در رشته ی مکانیک پذیرش گرفته بود که دست تقدیر اما او را به جای غرب اروپا راهی غرب کشور کرد و به جای درس آموزی در دانشگاه لیون فرانسه ، درس آموز مکتب محمد بروجردی در دانشگاه انسان ساز سپاه غرب کشور شد. همانجا بود که تحت فرماندهی بزرگانی چون محسن پیچک، محسن حاجی بابا و محسن وزوایی قرار گرفت. اما تقدیر او با احمد متوسلیان رقم خورد. فرمانده سپاه مریوان. هنوز هم برای آقا سعید هیچ کس حاج احمد نمی شود. احمد برایش هم فرمانده بود و هم معلم و هم آموزگار انقلابیگری. یکی از مهمترین درسهایش را روزی فراگرفت که سید علی موسوی گرمارودی ، مشاور وقت بنی صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قوای وقت به مریوان آمده بود تا مقدمات ورود فرمانده کل قوا به مریوان را فراهم کند. پاسخ حاج احمد برای سعید باورکردنی نبود. حاج احمد به گرمارودی گفته بود به آقای رئیس جمهور بگویید: « اگر هلی کوپترش بالای سر مریوان پیدایش شود خودم پشت دوشکا می ایستم و بهش شلیک می کنم.» همین یک جمله کافی بود تا بنی صدر فکر رفتن به مریوان را از سرش بیرون کند.

آقا سعید وقتی از حاج احمد دلیل کارش را پرسیده بود، پاسخ شنیده بود که :« برادر سعید، مسئولی که عدالت ندارد، ولایت هم ندارد. این مرد نه عدالت دارد و نه ولایت». بزرگترین درس غرب برای سعید در دوران دوساله ی غائله ی کردستان تا پیش از جنگ این بود که جنگ داخلی به مراتب سخت تر از جنگ با دشمن اشغالگر است. در جنگ داخلی، شهر آلوده است و تشخیص خودی از غیر خودی خیلی سخت و دشوار است و اعتماد اشتباه به غیر، می تواند به قیمت جان آدم تمام شود. این درس بعدها در مرصاد هم برای او تکرار شد. وقتی شهرهایی مثل اسلام آباد و روستاهای اطرافش پرشده بود از منافقینی که هم همزبانش بودند و هم هم وطنش، اما از دشمن عراقی خطرناکتر بودند. مسئولیت هایش درتمام دوران جنگ در رسته ی اطلاعات و عملیات بود. تخصصی که بعدها در لبنان و بوسنی خیلی به کارش آمد و ثمرات بابرکتی برای مجاهدان بوسنیایی و لبنانی به همراه داشت. رسته ای که حالا در آن برای خودش متخصص است. هم تخصص در شناسایی دشمن و هم تجربه ی دوسال جنگ در کردستان، تبحر خاصی در شناسایی نفاق داخلی و فتنه های سیاسی و مبارزه ی با آن، به او بخشیده است. از فتنه ۷۸ تا فتنه ۸۸، فتنه هایی که گاه راه نفس انقلاب را می بندد.

%image_alt%

آقا سعید از جمله معدود بازماندگان ماجرای پادگان ولیعصر است. ماجرایی که برای او نقطه عطفی به شمار می آید و نامش را در کنار بزرگانی چون شهید حاج داوود کریمی، منصور کوچک محسنی، شهیدکاظم رستگار، شهیدعلی موحد دانش، شهید حسن بهمنی،شهید بهمن نجفی ، حسین الله کرم قرار می دهد. داستان مکتوم جنگ که تا امروز هم متأسفانه ناگفته باقی مانده است. داستانی که با اعتراض به استراتژی جنگ و فرماندهی جنگ در سال ۱۳۶۲ در پادگان ولیعصر سپاه آغاز شد . ناگفته ای که تنها بخش ناچیزی از آن روایت شده است. سید ابوالفضل کاظمی در کتاب کوچه نقاشها آن را اینگونه روایت می کند : « … دو عملیات والفجر مقدماتی و یک ، از دو لشکر تهران تلفات زیادی گرفت و این ضربه ی سختی برای فرماندهان این دو لشکر بود … بعضی فرماندهان انگار حرف هایی برای گفتن داشتند … در باب شیوه ی کم کردن تلفات … پیام شهدا از حنجر بزرگان جنگ مثل علی موحد دانش، منصور کوچک محسنی، سعید قاسمی، حسین الله کرم، حسین اسکندرلو ، مجیدزادبود و دیگران بیرون آمد. این آتشی بود که به جان همه ی بچه ها افتاده بود اما شاید عده ای جرأت و جسارت بیان کردنش را نداشتند … تصمیم برآن شد که به سرکردگی پیش کسوتان جنگ ، نیمچه اعتراضی بکنیم به شیوه ی جنگیدن گوشت و تانک …یک روز صبح، با هماهنگی قبلی در مقر سپاه پاسداران منطقه ۱۰ و پادگان ولیعصر بود، جمع شدیم تا حرفهایمان را از زبان حسن بهمنی ( معاون طرح و برنامه سپاه تهران) به گوش فرماندهان سپاه برسانیم. از طرف سپاه هم آقای محسن رضایی نماینده شد تا پاسخ حسن و رزمنده ها را بدهد. قرار شد در محوطه ی باز و جلوی چشم همه برگزار شود تا هیچ حرفی پنهان نماند. کاظم نجفی رستگار، منصور کوچک محسنی، سعید قاسمی و حسین الله کرم هم جزو پیش کسوت ها و ناظرین بودند.» ( کوچه ی نقاشها، ص ۲۷۰ – ۲۷۳)

داستان پادگان ولیعصر، هم سرآغاز شکل گیری گفتمان انتقادی جنگ شد و هم مسیر آینده ی آقا سعید را در جنگ تغییر داد. بیشتر آن منتقدین و معترضین، به تدریج و در طول جنگ یا حذف شدند و یا به حاشیه رانده شدند و یا تقدیرشان شهادت بود. این نگرش موجب بروز اختلاف او با همت و در نهایت جدایی از لشکر ۲۷ هم شد. شرح تفصیلی این داستان در کتاب «حبیب، تولدی دیگر» گلعلی بابایی به روایت خود سعید قاسمی آمده است.از همان زمان انقلابیگری سعید با روحیه ی انتقادی او در هم آمیخت. قرار گرفتن در عداد محذوفین و به حاشیه رانده شدگان، طعم طرد و حذف را به او چشانید و رنگ و بوی انقلابیگریش را جلا داد و برای همین هم هست که امروز آقا سعید را حلقوم محرومین و مستضعفین و حنجره ی اقشار محذوف و طرد شده می یابیم. سوگمندانه آنکه تا امروز آقا سعید، هنوز مهر سکوت درباره ی داستان پادگان ولیعصر نشکسته است.

%image_alt%

او حالا امروز به یک پدیده ی سیاسی و فرهنگی در جبهه فرهنگی انقلاب بدل شده است. سردار بازنشسته ای که هم استاد دانشگاه است و هم یک بسیجی ساده، هم یک مدیر فرهنگی است و هم یک سخنور چیره دست که استاد تشجیع مخاطب است. سخنوری که کنش گفتاریش را با صراحت لهجه، طنز، شوخی ، کوبندگی و صلابت و از همه مهمتر انقلابیگری در هم آمیخته است. پدیده ای که نسل جوان مؤمن و انقلابی به او به چشم یادگار جنگ و بازمانده ی نسل حاج احمد و همت و کریمی و … به او می نگرد. یک انقلابی ناب و اصیل.

%image_alt%

او حتی سید مرتضی آوینی را هم بشدت تحت تأثیر خود قرار داده بود. چندانکه شیداوار درباره اش چنین بگوید و بنویسد که : «آقا سعید فرمانده این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جستجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب‌الله را از انسان‌های دیگر جدا می‌کند، و البته در میان رزم‌آوران ما دلاورانی چون سعید کم نیستند… باز هم بالاخره مصاحبه ما با آقا سعید ناتمام می‌ماند و حسرت ادامه صحبت‌های او بر دل ما، او یکی از پرورده‌های میدان رزم و جهاد فی سبیل‌الله است  و اگر انقلاب اسلامی،هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت باز هم می ارزید تا حزب الله،جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند.»

نسل جوان مؤمن و انقلابی در تمام سوانح انقلابی سالهای اخیر،  او را درکنار خود دیده است که همچون یک بسیجی ساده پا به پای او کار می کند. از راه اندازی تفحص شهدا و مراسم عاشورای فکه، یادواره ی شهدای حج خونین، گرامیداشت واقعه ی طبس و نوسازی حرکت حزب‌الله تا حضور در عرصه‌های مختلف سیاسی مثل فتنه ۸۸ و مذاکره با آمریکا از کمک به تأسیس جنبش عدالتخواه دانشجویی، تحصن فرودگاه مهرآباد، موسسه‌ی عصر کتاب تا نشریه ی خیزش نو و اتحادیه بین‌المللی امت واحده‌. همه اینها فعالیت هایی خودجوش و مردمی بود، بی آنکه از سوی دولتها حمایتی از آنها بشود.زبان ساده و گفتار آکنده از صراحت و صداقتش دایره مخاطبینش را تا دورافتاده ترین روستاهای ایران می گستراند.

%image_alt%

مهمترین وجه امتیاز سعید قاسمی در کنار رویکرد انقلابی و انتقادی او، سبک زندگی انقلابی و ساده ی اوست. آنان که با او زیسته اند خوب می دانند که انقلابی بودن برای حاج سعید نه یک ویترین تزئینی یا اضافه ی ترکیبی، که بخشی از ساحت وجودی اوست. او انقلابی فکر میکند، انقلابی حرف می زند، انقلابی رفتار می کند و انقلابی نفس می کشد. انقلابی بودن در تاروپودش تنیده شده و با آن انسی دیرینه دارد. کتاب بالینیش صحیفه ی امام است و امام را زیسته است. با امام زندگی می کند و نفس می کشد، بی آنکه در زمره اصحاب دیروز امام و دشمنان امروز خط امام بوده باشد.در عین حال ، بشدت مردمی است. در میان مردم  و با مردم می زید.

%image_alt%

 برای نسل سوم و چهارم انقلاب، حاج سعید بوی انسان طراز انقلاب اسلامی را می دهد. او با خودش حال و هوای جنگ و انقلاب را به نسل امروز منتقل می کند و با اینکارش به آنها انگیزه ی انقلابی می دهد. روحیه ی انقلابی و انتقادیش را با عدالتخواهی ، ولایتمداری و مردمی بودن آمیخته است و هیچگاه اجازه نداده است تا هیچ ضرورت سیاسی و خصلت سیاست زدگی و سیاسی کاری و همچنین قبیله گرایی سیاسی بر مواضع و رویکرد انقلابیش سایه بیاندازد. روحیه ای که اکنون بین او و اصولگرایان فاصله انداخته است. هنوز خاطره ی سخنرانی محکم و انقلابیش در محضر رهبر معظم انقلاب در رمضان سال ۸۸ در حافظه ی ملت مؤمن و انقلابی باقی مانده است.

هنوز هم یکی از بهترین نوشته هایش نامه ایست که به سردار علایی نوشت. علایی مقاله ای در ۱۹ دی ۱۳۹۰ در روزنامه اطلاعات نوشته بود و در جهت دفاع از فتنه سبز، تعریض هایی به نظام زده بود که حاج سعید از در پاسخش در آمد و برایش چنین نوشت : « برادر علایی! جنبش ۹۹ درصدی ایران، دو سال پیش از این در ۲۲ خرداد ۸۸ به پای صندوق های رأی آمد تا به آن جماعت یک درصدی که ۳۰ سال است مناصب این انقلاب را به نام استوانه ی نظام، نخست وزیر امام، یار امام، دفتر امام، فرمانده سپاه امام و… ریاکارانه و مزورانه غصب کرده بودند، یک نه بزرگ بگوید . نه ای که پس از هشت ماه فتنه که همان یک درصدی‎ها بر ۹۹ درصد مردم تحمیل کردند، در قیام ملی و خیزش ۹۹ درصدی ۹ دی تثبیت کرد. برادر علایی! جنبش ۹۹ درصدی مردم ایران ثابت کرد آنها  که “استوانه”های پوشالین و دروغین نظام را به عنوان حتی “ذوزنقه” هم قبول ندارد، بچه نونور های انقلاب که جای خود دارند. مشکل شما و آن یک درصدی‎ها این است که گوش ها و چشم هایش را بسته اند تا آن جنبش ۹۹ درصدی را نبیند و دائماً به هم می گویند ما بیشماریم! دو سال است که نمی خواهند ببینند. حتی سیلی ۹ دی هم آنها را بیدار نکرد. تو گویی توّهم صفت مشترک همه آنان است.»

حالا چند روزی است که آقا سعیددر  زیر آتش پرحجم توپخانه ی جنگ روانی دشمنانش قرار دارد. جنگ روانی آنانی که استوانه شان را از دست داده اند. تکیه گاه فتنه سبز ۸۸ و استوانه خط انحراف از مسیر «انقلابی بودن و انقلابی ماندن»  در پناه شعار انحرافی «اعتدال و میانه روی».مرگ ستون فقرات اصحاب دیروز انقلاب و دشمنان امروز خط امام و ولایت در استخر کوشک فرح پهلوی در کاخ سعد آباد. پروژه سیاسی- تبلیغاتی تقدیس سازی هاشمی که متأسفانه شیوه ی غلط صدا و سیما پازل آن را تکمیل کرد. بت سازی از کسی که علیرغم سوابق ممتاز انقلابی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، قرار بود محور اصلی بدیل سازی در مقابل خط ولایت و امامت انقلاب باشد. آنها می خواستند همه مقهور این شوی مسخره شوند. سازندگان این شوی تبلیغاتی اما حساب بغض فروخورده ی امت حزب الله و ملت مؤمن و انقلابی را نکرده بودند. بغضی که لاجرم روزی باید می ترکید. این بود تا اینکه این بغض در حلقوم سعید قاسمی در اول بهمن ۹۵ در تبریز و در مراسم شهید مدافع حرم، محمود رضا بیضایی، شکست.

حرف دل مستضعفین و محرومین و له شدگان سیاست های تعدیل اقتصادی استوانه ی اعتدال، زخم دل خوردگان فتنه ۸۸  و دردکشیدگان نیش های عمود خیمه فتنه به نظام و رهبری، از حنجره ی حاج سعید خارج شد. جرم حاج سعید این بود که به تأسی از امام خود، بت آنان را شکست و آب به لانه ی مورچگان ریخت و مورچگان، آسیمه سر از لانه ایشان بیرون آمدند. یکی ادعای او را با انتشار عکس جنازه ی هاشمی تکذیب می کرد، دیگری او را ترسویی فراری در جنگ می نامید ، یکی دیگر مدعی می شد که او در جنگ تشنه ی دوربین و خودنمایی بوده و اینگونه بود که توپخانه ی دروغ و تهمت هرآنچه در چنته داشت رو کرد. همانند تمام تهمت ها و دروغهایی که در فتنه ۸۸ هم به او زده بودند. ترور شخصیت آقا سعید دوباره در دستور کار قرار گرفت.اما چه سود که حاج سعید جو اختناق و سرکوبشان را شکسته بود. او پازل های پروژه ی قدیس سازی و بت سازیشان را به هم ریخته بود. قرار بود «آیت الله» !؟ چنان بتی شود که در پناه آن، خط انحرافی اش از مسیر انقلاب تداوم یابد. اما نشد.

جرم حاج سعید از نگاه آنان که در مقاله ی ۸ بهمن ۹۵ هم مندرج است، این بود که جرأت و جسارت یافت تا فریاد بزند : پادشاه لخت است. همان پادشاهی که سایه اش بر سر انقلاب و زعیم انقلاب سنگینی می کرد. همه درد آنان اینست که آن سایه که سنگینی می کرد ، دیگر نیست و سایه سازی در پناه تقدس سازی سایه ی پادشاه لخت هم با فریاد سعید قاسمی ناممکن شد. دشمنان سعید قاسمی غافل از آنند که کار سعید قاسمی و سعید قاسمی ها با هاشمی و پیروان هاشمی و خط او تازه شروع شده است . او خوب می داند که خانه در دامنه ی آتشفشان بنا کرده است. آنکه خانه در دامنه ی آتشفشان دارد از ویرانی خانه اش نمی هراسد. او همچون ققنوسی است که دیگربار از خاکسترش زاده می شود. این خاصیت یک انقلابی ناب و اصیل است.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
من
احسنت
ناشناس
چقدر دقیق فرمودند حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) : مظلوما حیا و میتا قطعا مظلوم تر از بهشتی هاشمی است...
در حاشیه