در آستانه نهم ربیع صورت گرفت؛

بررسی مستندات تاریخی جشن انحرافی عیدالزهرا (س)

یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می‌کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه‌جا برده‌اند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت می‌خواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می‌گذاشتند.

بررسی مستندات تاریخی جشن انحرافی عیدالزهرا (س)

به گزارش ۸دی، هر ساله در شب نهم ربیع‌الأول عده‌ای قلیل از تندروها و افراطیون شیعه به تصور اینکه روز نهم ربیع‌الأول روز قتل عمر بن خطاب می‌باشد؛ اقدام به برگزاری جشن‌هایی با عنوان «عیدالزهراء» می‌نمایند. متأسفانه در این جشن‌ها با استناد به حدیثی ضعیف‌السند با عنوان «رفع‌القلم» اقدام به انجام اعمال سخیف و بعضاً حرام شرعی می‌پردازند. از دیگر نکات تلخ این جشن‌ها، تندروی‌ها و رعایت نکردن مصالح عالیه‌ی امت اسلامی است. بیان اشعار سخیف و مبتذل و رکیک در مورد خلیفه‌ی دوم و بیان لطیفه‌های رکیک از دیگر برنامه‌های اینگونه جشن‌ها می‌باشد. اما از منظر تاریخی اصولاً ۹ربیع‌الأول روز قتل عمر بن خطاب نیست و وی به استناد مورخین شیعه و سنی و طبق گفته‌ی کثیری از علمای امامیه در اواخر ذی‌الحجه یا اول محرم‌ به قتل رسیده است. همچنین برگزاری اینگونه مراسمات بهانه به دست وهابیت و دشمنان شیعه می‌دهد تا بدینوسیله به شیعه‌کشی و سخت‌گیری بر شیعیان در مناطقی که شیعه در اقلیت است بپردازد. ما در این نوشتار ضمن بررسی تاریخ قتل عمر بن خطاب از منابع معتبر و موثق تاریخی به بررسی حدیث «رفع‌القلم» پرداخته و سپس به بیان آسیب‌های این نوع مراسمات می‌پردازیم.

تاریخ قتل عمر بن خطاب

طبق نقل مورخین شیعه و سنی عمر بن خطاب روز ۲۶ ذی‌الحجه توسط ابولؤلؤ ترور شد و ۳ یا ۴ روز بعد درگذشت. بنابراین تاریخ مرگ وی یا آخری ذی‌الحجه است یا اول محرم. برای اطمینان بیشتر نقل قول برخی مورخین را می‌آوریم.

۱٫ تاریخ یعقوبی

احمد بن أبی یعقوب مورخه شیعه در قرن ۳(متوفی ۲۹۲ه به بعد) صاحب کتاب «تاریخ‌الیعقوبی» در این زمینه می‌نویسد: «فطعن عمر یوم الأربعاء لأربع لیال بقین من ذی الحجه سنه ۲۳، و کان ذلک من شهور العجم فی تشرین الآخر، و کان الذی طعنه أبو لؤلؤه، عبد للمغیره بن شعبه، و جاه بخنجر مسموم، و کانت سنو عمر یومئذ ثلاثا و ستین سنه، و قیل أربعا و خمسین سنه، و کانت ولایته عشر سنین و ثمانیه أشهر»(۱)

ترجمه: «عمر بن خطاب در روز چهارشنبه ۲۶ ذی‌الحجه سال ۲۳ه مورد ضرب قرار گرفت. و این روز طبق ماههای عجمی[منظور ماههای رومی است] در ماه تشرین‌الآخر بود. و کسی که به او ضربه زد ابولؤلؤ غلامه مغیره بن شعبه بود و او را با خنجری مسموم مجروح ساخت. و سن عمر در این موقع ۶۳ سال بود و همچنین گفته شده است که سنش ۵۴ سال بوده است. و مدت خلافتش ۱۰ سال و ۱۸ ماه بود.»

10

۲٫ تاریخ مسعودی یا مروج‌الذهب

ابوالحسن علی بن الحسین معروف به مسعودی مورخ شیعه قرن ۴ه(متوفی ۳۴۶ه) در کتاب تاریخ خویش می‌نویسد: «فقتله فیروز أبو لؤلؤه غلام المغیره بن شعبه، یوم الأربعاء لأربع بقین من ذی الحجه تمام سنه ثلاث و عشرین، فکانت ولایته عشر سنین و سته أشهر و اربع لیال، و قتل فی صلاه الصبح، و هو ابن ثلاث و ستین سنه»(۲)

ترجمه: «و ابولؤلؤ فیروز غلام مغیره بن شعبه، عمر بن خطاب را در روز چهارشنبه ۲۶ ذی‌الحجه مجروح ساخت. و مدت خلافتش ۱۰ سال و ۶ ماه و ۴ شب بود. او در نماز صبح مورد ضرب قرار گرفت و در آن زمان ۶۳ سال داشت.»

۳٫ تاریخ‌الطبری

محمد بن جریر طبری مورخه أهل تسنن قرن۴(متوفی ۳۱۰ه) و صاحب کتاب معروف «تاریخ‌الطبری» می‌نویسد: «ثم توفى لیله الأربعاء لثلاث لیال بقین من ذی الحجه سنه ثلاث و عشرین.»(۳)

ترجمه: «عمر بن خطالب شب چهارشنبه ۳ شب مانده به اتمام ذی‌الحجه[یعنی شب ۲۷ ذی‌الحجه] سال ۲۳ه دفن شد.»

۴٫ أخبارالطوال

احمد بن داود دینوری مورخ أهل تسنن قرن۳(متوفی ۲۸۲ه) در این زمینه می‌نویسد: «و توفى عمر بن الخطاب رضى الله عنه یوم الجمعه لاربع لیال بقین من ذی الحجه سنه ثلاث و عشرین، و کانت خلافته عشر سنین و سته اشهر، و استخلف عثمان ابن عفان‏…»(۴)

ترجمه: «عمر بن خطاب در روز جمعه ۴ روز مانده به اتمام ذی‌الحجه(یعنی روز ۲۶ ماه) در سال ۲۳ه درگذشت و مدت خلفاتش ۱۰ سال و ۶ ماه بود و عثمان بن عفان بعد از او آمد…»

پس همانگونه که مشاهده می‌شود مورخین قدیم چه شیعه و سنی روی این مطلب اجماع دارند که عمر بن خطاب در اواخر ذی‌الحجه یا حداکثر اول محرم درگذشته است. علمای شیعه نیز بر این مطلب صحه می‌گذارند. برای نمونه به نقل برخی از علمای شهیر امامیه در این رابطه می‌پردازیم:

291

۱٫ شیخ مفید(ره)

شیخ مفید(ره)(متوفی ۴۱۳ه) متکلم و عالم برجسته‌ی شیعی که همه‌ی امامیه بر بزرگی و جلات شأن ایشان اجماع دارند در کتاب خویش «مسارالشیعه» که یک کتاب تاریخی است که بر اساس ماه‌های قمری مرتب شده است در بخش وقایع مربوط به ماه ذی‌الحجه می‌نویسد: «و فی الیوم السادس و العشرین سنه ۲۳ ثلاث و عشرین من الهجره طعن عمر بن الخطاب…. و فی التاسع و العشرین منه سنه ۲۳ ثلاث و عشرین من الهجره قبض عمر بن الخطاب‏»(۵)

ترجمه: «در روز ۲۶ ذی‌الحجه سال ۲۳ه عمر بن خطاب مجروح شد… و در روز ۲۹ ذی‌الحجه از دنیا رفت.»

۲٫ علامه حلی(ره)

علامه حلی(ره)(متوفی ۷۲۶ه) فقیه نامدار شیعه نیز در برخی کتب خویش روز مرگ عمر بن خطاب را ۲۰ ذی‌الحجه می‌داند.(۶)

۳٫ إبن ادریس حلی(ره)

این مسأله که روز مرگ عمر بن خطاب- با اختلافات اندکی که در این بین وجود دارد- اواخر ذی‌الحجه یا اول محرم بوده است؛ اینقدر مسأله‌ی بدیهی‌ای بوده است که ابن ادریس حلی می‌گوید کسی که گمان کند روز مرگ ابن خطاب ۹ ربیع است به اجماع مورخین خطا کرده است.

ایشان در کتاب خویش«السرائر» می‌نویسد: «و فی الیوم السادس و العشرین منه، سنه ثلاث و عشرین من الهجره، طعن عمر بن الخطاب. و فی التاسع و العشرین منه، قبض عمر بن الخطاب، …و قد یلتبس على بعض أصحابنا یوم قبض عمر بن الخطاب، فیظن أنّه یوم التاسع من ربیع الأول، و هذا خطأ من قائله، بإجماع أهل التاریخ و السیر، و قد حقق ذلک شیخنا المفید، فی کتابه کتاب التواریخ، و ذهب إلى ما قلناه.»(۷)

ترجمه: «و در روز ۲۶ ذیالحجه سال ۲۳ه عمر بن خطاب مجروح میشود…و امر بر برخی اصحاب ما مشتبه شده است و گمان میکنند که روز مرگ عمر بن خطاب ۹ ربیعالأول است و این قول قول خطا و اشتباهی هست به اجماع أهل تاریخ و سیره و این امر را شیخ ما شیخ مفید(ره) در کتاب «التواریخش» تحقیق کرده و طبق نظر ما رأی داده است.»

پس تا اینجا معلوم شد که طبق اجماع مورخین و همچنین طبق گفتهی علمای شیعه روز مرگ عمر بن خطاب با اختلاف اندکش اواخر ذیالحجه یا اول محرم است.

11

حدیث «رفعالقلم» تنها مستند نه ربیعالأول به عنوان روز مرگ عمر بن خطاب

حال که اینگونه است جای تحقیق و بررسی دارد که چه مسألهای باعث شده است. در نزد عوام شیعه این تصور بوجود بیاید که روز مرگ عمر بن خطاب ۹ ربیعالأول است. طبق بررسیها و جستجوهای انجان شده تنها روایتی که در این زمینه در مجامع روایی ما وجود دارد؛ روایتی نسبتاً مفصل است که در آنجا بین دو تن شیعیان در مورد عمر بن خطاب اختلاف پیدا میکنند. آنها تصمیم میگیرند جهت رفع اختلاف به احمد بن اسحاق قمی-از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)- در شهر قم مراجعه کنند و مطلب را از ایشان جویا شوند. این ۲ فرد دقیقاً روز ۹ ربیعالأول به خانهی احمد بن اسحاق میرسند. وقتی این ۲ میرسند؛ میبینند احمد بن اسحاق در خانهاش بساط جشن و شادی و سرور برپاست و دختربچهای که دم در میآید به این ۲ میگوید احمد بن اسحاق مشغول برگزاری عید است. آن ۲ تعجب میکنند و میگویند مگر برای شیعه بجز ۴ عید: عید فطر، عید قربان، روز جمعه و عید غدیر(۸)؛ عید دیگری نیز موجود است؟ احمد بن اسحاق در توضیح این امر میگوید که یک بار روز ۹ ربیع به همراه جمعی از شیعیان به محضر امام هادی(ع) مشرف شده بود که دیدند ایشان جامعههای نو بر تن کردهاند و بساط جشن و شادی برپاست. سپس امام هادی(ع) به بیان فضائل این روز میپردازند. سپس امام هادی(ع) از قول پدر بزرگوارشان-امام جواد(ع)- نیز میفرمایند روزی حذیفه بن یمان در مثل همچین روزی بر رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) و حسنین(ع) وارد شد و دید که این بزرگواران نیز مشغول جشن هستند؛ که در ادامه به نقل از رسولالله(ص) نیز برخی دیگر از فضائل این روز بیان میشود و رسولالله(ص) میفرمایند این روز روز قتل یکی از منافقین و اعداءالله است.(۹)

تنها مستند روایی موجود مبنی بر قتل عمر بن خطاب در ۹ ربیعالأول همین روایت است. اما این روایت مشکلات سندی و متنی عدیدهای دارد.

بررسی سندی

علامه مجلسی(ره) در کتاب بحارالأنوار این حدیث را به نقل از دو کتاب «زوائدالفوائد» تألیف سید علی بن علی بن طاوس(متوفی قرن ۷)-فرزند سید بن طاوس مشهور صاحب کتبی همچون «اللهوف» و «اقبالالأعمال»- و کتاب «المختصر» تألیف شیخ حسن بن سلیمان حلی-از شاگردان شهید اول(ره)(متوفی قرن۹)- نقل میکند.

در ابتدا میبینیم که منابع این روایت همگی برای قرن ۷ به بعد هستند؛ و قبل از قرن ۷ هیچ روایتی دال بر این مطلب نداریم.  و خود همین مطلب عاملی برای ضعف این نقل محسوب میشود. در حالی که نظرات مورخین و علمایی که قائل به این بودند که تاریخ مرگ ابن خطاب آخر ذیالحجه یا اول محرم است؛ همگی برای ۴ قرن نخست بود و خود همین عامل ارجحیت این نقلها محسوب میشود. اما خوب است نگاهی نیز به سند دو کتاب «زوائدالفوائد» و «المحتضر» بیندازیم.

۱٫ سند کتاب «المحتضر»

سند کتاب «المحتضر» برای این روایت اینچنین است:

قال الشیخ حسن: نقلته من خط الشیخ الفقیه علی بن مظاهر الواسطی، بإسناد متصل، عن محمد بن العلاء الهمدانی الواسطی و یحیى بن محمد بن جریح البغدادی، قالا…(۱۰)

اولین فردی که شیخ حسن بن سلیمان(ره) دارد بلاواسطه از او نقل میکند علی بن مظاهر واسطی است؛ که هیچ نامی از او در کتب رجالی و تراجم وجود ندارد و از این رو فردی ناشناخته است. البته میتوان احتمال دارد که ایشان همان علی بن مظاهر حلی از علمای قرن ۸ باشد. اما اگر این احتمال را بپذیریم؛ نقل بلاواسطه فردی در قرن ۸ از دو تن از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) در قرن ۳ ممکن نیست مگر با وسائطی بین این علی بن مظاهر و آن ۲ تن. و از آنجائیکه ما سلسله سند را نداریم که اوضاع رواه را به لحاظ وثاقت و عدم آن و اطمینان به آنها بررسی کنیم؛ لذا روایت از درجهی اعتبار ساقط است. مخصوصاً آنکه در سلسله سند نیز «باسناد متصل» آمده است؛ اما این اسناد ذکر نشده است. هر چند با همین امر روایت از درجهی اعتبار ساقط است. اما دربارهی یکی از آن ۲ نفری که اختلاف کرده بودند یعنی محمد بن العلاء همدانی نکتهی جالب توجهی وجود دارد.

«ابوکریب محمد بن العلاء همدانی» از رواه أهل تسنن هست که در صحاح سته روایات زیادی از وی نقل شده است و مورد تجلیل أهل تسنن قرار گرفته است. برای نمونه ذهبی به نقل از احمد بن نصر میگوید: «وقال أبو عمرو أحمد بن نصر الخفاف ما رأیت من المشایخ بعد إسحاق أحفظ من أبی کریب»(۱۱)

ترجمه: «احمد بن نصر میگوید: «در بین اساتید و مشایخ بعد از اسحاق بن ابراهیم کسی را ندیدم که خوشحافظهتر و دقیقتر از ابوکریب باشد.» ابن عساکر نیز در تاریخ مدینه دمشق به نقل از ابن نمیر میگوید: «ما بالعراق أکثر حدیثا من أبی کریب الهمدانی ولا أعرف بحدیث بلدنا منه»(۱۲)

ترجمه: «این نمیر میگوید: در عراق کسی را نمیشناسم که بیشتر از ابوکریب حدیث نقل کرده باشد و به احادیث شهر ما بیشتر از او آشنا باشد.»

واقعاً جای تعجب نیست که همچین فردی با این جایگاه در نزد أهل تسنن؛ روایتی را نقل کند که حاکی از شادی و سروی أهلالبیت(ع) بخاطر مرگ عمر بن خطاب است و ویژگیها و صفات برجستهی این روز رو برشمارد؟؟!!

همچنین این فرد که از رواه عراقی بوده است؛ چگونه در قم و از احمد بن اسحاق نقل روایت میکند؟!!!

در مورد یحیی بن محمد نیز باید گفت ایشان نیز مجهول است و اطلاعاتی از او در کتب رجالی در دسترس نیست. پس همانطور که ملاحظه شد بجز مشکل ارسال سند؛ اکثر رواه حدیث مجهول هستند.

281

۲٫ سند کتاب «زوائدالفوائد»

سند حدیث کتاب «زوائدالفوائد» به نقل از علامه مجلسی(ره) نیز اینچنین است: قال السید بن طاوس ره فی کتاب زوائد الفوائد روى ابن أبی العلاء الهمدانی الواسطی و یحیى بن محمد بن حویج البغدادی قالا…(۱۳)

اینجا نیز علاوه بر اینکه روایت به شکل مرسل نقل میشود؛ و سلسله سند بین سید بن طاوس(ره) و محمد بن العلاء و یحیی بن محمد مشخص نیست؛ مشکلات خود محمد بن العلاء و یحیی بن محمد نیز بیان گردید.

بررسی دلایلی

علاوه بر بحث ضعف سند؛ روایت دارای مشکلات متنی نیز میباشد.

روز رفع قلم

مهمترین مشکلی که حدیث دارد این است که در بخشی از حدیث رسولالله(ص) به نقل از خداوند متعال میفرماید:

«وَ أَمَرْتُ الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ أَنْ یَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَا أَکْتُبُ عَلَیْهِمْ شَیْئاً مِنْ خَطَایَاهُمْ کَرَامَهً لَکَ وَ لِوَصِیِّک‏»(۱۴)

ترجمه: «امر نمودم به کرامالکاتبین و موکلین اعمال که قلم تکلیف را از کلیهی خلق به مدت ۳ روز از این روز بردارند و چیزی از خطایا و ذنوب آنها را ننویسند؛ و این هم بخاطر کرامت و احترام تو [یا رسولالله(ص)] و وصی تو[یعنی امیرالمومنین(ع)] میباشد.»

این امر که قلم تکلیف از بندگان به مدت ۳ روز برداشته شود و آنها در این ۳ روز آزادی مطلق داشته باشند؛ که هر کاری دلشان خواست انجام دهند؛ مخالف اصول مسلم اسلامی و آیات و روایات بسیاری است. این امر که بندگان در ۳ روز آزاد باشند؛ تشویق صریح و علنی به ارتکاب معاصی است در صورتی که خداوند صراحتاً در قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاء»(الأعراف:۲۸)

علاوه بر این تعارض در خود روایت نیز تعارضی به چشم میخورد. آنهم اینکه طبق ظاهر این بخش از روایت قلم تکلیف در این ۳ روز از کل خلایق برداشته شده است. اما کل روایت میگوید این عید، عیدی مخصوص شیعیان است. علاوه بر آن در ادامه روایت از قول امیرالمومنین(ع) در توصیف این روز میخوانیم که ایشان فرمودند: «وَ یَوْمُ التَّوْبَهِ، وَ یَوْمُ الْإِنَابَه… وَ یَوْمُ الزُّهْدِ فِی الْکَبَائِر…»

اگر به راستی قلم در این ۳ روز برداشته شده است و همه کارها در آن آزاد است؛ دیگر چه جای انابه و زاری است؟ دیگر چرا باید از کبائر اجتناب کرد؟ اتفاقاً باید در این ۳ روز مردم هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند و هر معصیتی که در طول سایر ایام سال به دلیل حرمتش از آن اجتناب میکنند را در این ۳ روز با خیال راحت انجام دهند. شاربان خمر شرب خمر کنند؛ زانیان زنا کنند؛ مطربان مطربی کنند و … . و هیچ ترسی و واهمهای نیز از ثبت این کبائر در نامهی اعمالشان نداشته باشند.

البته برخیها در صدد توجیه این فقرات برآمدهاند. مثلاً گفتهاند از باب تناسب حکم و موضوع میفهمیم که منظور از رفع قلم، رفع قلم در مورد معاصیای است که متناسب مجالس لهو و لعب و شادی است. مثلاً اگر استماع موسیقی لهوی حرمت دارد در این ۳ روز استماعش حلال است. یا مثلاً از جمع بین رفع قلم و زهد از کبائر میفهمیم منظور از رفع قلم، رقع قلم در صغائر است نه کبائر.

برخی توصیفات در مورد این روز

برخی توصیفات در مورد این روز بکار رفته است که ما در روایات متعدد و معتبر خودمان در مورد سایر ایام داریم. مثلاً از این روز به عنوان «عظیمترین روز» یا «عیدالله الأکبر» نام برده شده است؛ در صورتی که طبق روایات متعدد عید سعید غدیر خم عیدالله الأکبر است.

نظر حضرت آیتالله صافی در مورد این روایت

حضرت آیتالله صافی گلپایگان از مراجع تقلید در مورد این روایت و راوی اصلی آن-علی بن مظاهر- میفرمایند: «و اما ما ذکره من روایه على بن مظاهر فهی روایه ضعیفه المتن وضعیفه السند ، لم نجدها فی الجوامع والأصول المعتبره عند الإمامیه ، کما لم نجد ترجمه على بن مظاهر …لافى کتب الرجال ولا فی غیرها ، ولا یستغرب وجود مثل هذا النقل عن مجهول فی بعض المجامیع الکبیره المبسوطه التی اعتاد مؤلفوها بجمع الاخبار من غیر أن یکترثوا لاعتبار اسنادها وتحقیق متونها»(۱۵)

ترجمه: «و اما روایت علی بن مظاهر، روایتی است که هم سندش ضعیف است هم متنش، و من این روایت را در کتب معتبر حدیثی امامیه نیافتم. همچنانکه شرح حالی از علی بن مظاهر نیافتم؛ چه در کتب رجال و چه غیر آن. و وجود امثال این روایات در کتب حدیثی بزرگی که مولفانشان به هدف جمعآوری روایات -و بدون بررسی سند و متن روایات- تألیف کردهاند؛ دور از انتظار و بعید نیست.»

نظر استاد حسن انصاری در مورد این روایت

محقق و مورخ برجسته استاد حسن انصاری نظریهی جدیدی را در مورد این روایت بیان داشته است. ایشان با بررسی قرائن مختلف به این نتیجه رسیده است؛ که این روایت در مورد «ابوالخطاب» از غلاه مشهور نصیری است که بعدها توسط برخی شیعیان به اشتباه به عنوان روایتی در مورد مرگ خلیفهی دوم أهل تسنن پنداشته شده است.

بخشی از نظر ایشان به نقل از سایت شخصیشان را میخوانیم:

«درباره علی بن مظاهر الواسطی همینجا این نکته را بیافزایم که هویت او معلوم نیست و برخلاف برخی اظهار نظرها هیچ دلیلی نداریم که نشان دهد این شخص همان علی بن مظاهر الحلی از شاگردان فخر المحققین بوده و بل تمام نشانه ها برخلاف این ادعاست. گفته شده که علی بن مظاهر الواسطی گویا کتابی درباره مقتل خلیفه عمر بن الخطاب داشته که در آن این روایت را نقل کرده بوده است … در تمامی این روایات، اشخاص مجهول الهویه ای این روایت ساختگی را نقل کرده اند. سندها آشفتگی دارد و دائماً تغییر کرده و نامها با تحریفات متعدد نقل می شوند و منبع اصلی روایات معلوم نیست. قرائن مختلفی نشان می دهد که این حدیث در آغاز در منابع نصیریه نقل شده بوده و از آنجا به تدریج وارد منابع امامی شده است. شاید چندین منبع نصیری واسطه در این انتقال به منابع امامی بوده و از آن جمله بوده است علی بن مظاهر الواسطی که هویت او را نمی دانیم…. نکته جالب آن است که پیش از همه این نوع منابع، این روایت را ما در کتاب نصیری موسوم به مجموع الأعیاد می بینیم از میمون بن قاسم الطبرانی در آغاز سده پنجم قمری و از مهمترین پیشوایان تفکر نصیریان و به مناسبت بحث از “مقتل دلام”. سند او بدین صورت است… این روایت از نقطه نظر دیگری هم حائز اهمیت است و آن اینکه در آغاز آن، دو راوی ادعا کرده اند که در امر ابوالخطاب اسدی، از غلات معروف سده دوم قمری کوفه… دچار بحث و اختلاف نظر شده بودند. این مطلب ریشه نصیری این روایت و دلمشغولی های آنان را در آن نشان می دهد. برای ایشان (و یا به عبارت بهتر “اسلاف” آنان) در نیمه سده سوم مسئله قداست و یا تکذیب دعاوی ابو الخطاب مسئله ای مهم بوده است (در منابع امامی عمدتا ابو الخطاب به ابن الخطاب تصحیف شده و شاید تصور شده مقصود خلیفه دوم است). تصحیف در نامهای راویان هم که همگی برای منابع امامیه ناشناخته بوده موجب شده برخی به اشتباه درباره هویت آنان داوری کنند (نمونه، نک: مستدرکات علم رجال الحدیث از الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج ۷ ص ۲۱۰ که گمان برده محمد بن العلاء الهمدانی الواسطی، راوی شناخته شده ای است به نام أبو کریب محمد بن العلاء بن کریب الهمدانی الکوفی، د. ۲۴۸ ق، شیخ روایت محمد بن اسماعیل البخاری و بسیاری دیگر از محدثان سنی مذهب که طبعاً برداشتی است اشتباه). در کتاب‌های کهن نصیریان معمولا از راویانی احادیثی نقل می شود که یا نام آنان با تحریفات بسیار در نسخه های این کتابها نقل شده و یا اساساً راویانی هستند مجهول که به هیچ روی شاهدی تاریخی بر وجود آنان در اختیار نیست. در روایت مورد گفتگو هم وضع بر همین منوال است. به هر حال روایتی ساختگی در منابع نصیری بعد از مدتی وارد منابع امامیه شده و آن را شاهدی بر تاریخ قتل خلیفه دوم فرض کرده اند.»(۱۶)

7

مختصری در مورد ابولولو و مدفن وی

برخیها اصرار دارند ابولولو قاتل عمر بن خطاب را از شیعیان خاص امیرالمومنین(ع) و از اصحاب ایشان قلمداد کنند؛ که پس از ترور عمر توسط امیرالمومنین(ع) و بوسیلهی طیالأرض به کاشان منتقل شد و سپس در آنجا نیز وفات یافت و مدفن او نیز در کاشان است. در صورتی که در متون تاریخی هیچگاه از اسلام ابولولو صحبت نشده است. برخی منابع او را مجوسی نامیدهاند و برخی دیگر مسیحی. برای نمونه مسعودی صاحب مروجالذهب میگوید: «و کان مجوسیاً من أهل نهاوند»(۱۷) یعنی ابولولو مجوسی و از أهل نهاوند بود. تاریخ طبری نیز او را مسیحی معرفی میکند.(۱۸)

همچنین در منابع تاریخی آمده است که ابولولو پس از ترور عمر خودکشی کرد. پس برخی داستانهایی که پیرامون ایمان ابولولو یا انتقال ایشان توسط امیرالمومنین(ع) به کاشان بوسیلهی طیالأرض بیان میشود فاقد سندیت تاریخی است. و برخی روایات ضعیف هم حاکی از ایمان ابولولو میباشد؛ مشکلات سندی و دلالی دارند.

انگیزهی ابولولو نیز طبق منابع تاریخی سختگیریهای مالی عمر بن خطاب نسبت به ایشان بوده است و نه آنچه در افواه برخی عوام شیعه مشهور است که ایشان قصد داشت انتقام حضرت صدیقهی طاهره(س) را از عمر بگیرد.

3

آسیبهای برگزاری مراسمات نهم ربیع

پس از بیان این مطالب تاریخی در مورد تاریخ قتل عمر بن خطاب بایسته است کمی در مورد آسیبهایی که برگزاری مراسمات «عیدالزهرا» دارد صحبت کنیم.

البته قبل از آن باید متذکر شد که تبری از أعداءالله و لعن آنها و دشمنان أهلالبیت(ع) و ظالمین در حق ایشان از مسلمات و ضرویات مذهب حقهی امامیه میباشد که أحدی در وجوب و لزوم آن تردید ندارد. تمام بحث در روشها و ظهورات و بروزات عملی این تبری است.

اما لزوم حفظ وحدت بین مسلمین و عدم ایجاد تفرقهی بین آنها از جمله مسائلی است که سابقهاش به دوران خود ائمه(ع) برمیگردد. ائمه(ع) در روایات فراوانی شیعیان را توصیه به خوشرفتاری و مراودهی با أهل تسنن فراخواندهاند. احادیث فراوانی در باب «تقیه»، «کتمان سر أهلالبیت(ع)»، «عدم اذاعهی اسرار» و موضوعات مشابه در مجامع روایی ما موجود است که همگی حکایت از لزوم این امر دارد.

اما متأسفانه عدهای از شیعیان تندرو به نام دین و نام حضرت زهراء(س) هر ساله شب ۹ ربیع دست به کارهایی میزنند که باعث میشود افراطیون آن طرف نیز در جنایاتشان جریتر شوند؛ و باعث شود شیعهکشی بیشترشود.

برای نمونه آیتالله جاودان در مورد این قضیه و درباره کارهای گروهک ریگی میگویند: «یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبهی فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می‌کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک‌وقت فرمایشات رهبر را گوش می‌کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می‌خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می‌خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.

ایشان، اوّلین‌بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می‌رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی‌داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه‌مند شدند. این‌جا می‌توانست کار بکند… از این طرف می‌بردنش، از آن طرف می‌بردنش.

یک‌دفعه که به روستایی رفته بود؛ مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرف‌تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه‌‌ای را پشت گردنش می‌گذارد و می‌گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می‌کند بچه‌های بسیج هستند و دارند با او شوخی می‌کنند. ولی دید خیلی جدّی است.

از ماشین پیاده‌اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می‌گوید هر کجا آن‌ها پیاده شدند که آب بخورند؛ به من فقط اجازه‌ی یک مشت آب می‌دادند. وقتی که فهمیده  بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده بود: “یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود“.

…ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ …ایشان تعریف میکرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش میکردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همهجا بردهاند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را میگذاشتند، خونشان به جوش میآمد و بعد سر میبریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند؛ ثوابش به آنها هم میرسد!»(۱۹)

1

همچنین آیتالله مظاهری نیز به نقل خاطره از از استاد بزرگوارشان حضرت آیتالله مرعشی نجفی(ره) از مراجع معظم تقلید میپردازند که ایشان به نقل از پدرشان میگویند:

«پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ بالاخره‌ می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، این‌ با پدر من‌ خداحافظی‌ کرده‌ علاقه‌ به‌ پدر من‌ داشت، رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، و این‌ عالم‌ جلیل‌القدر گفته‌ بود در برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ رسید کرمانشاه، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ وضع‌ کردستان‌ روی‌ قاعده‌ شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، می‌گوید دیدم‌ ناگهان‌ اتفاقی‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را برد خانه‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من.

بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم. می‌گوید مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، مرحوم‌ آقا نجفی‌ گفتند، پدرم‌ می‌گفتند وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها دارند می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل.

می‌گوید من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، آقای‌ نجفی‌ می‌گفتند پدر من‌ گفتند چون‌ من‌ همدانی‌ها را می‌شناختم‌ این‌ قیافه، قیافه‌ همدانی‌ بود، بالاخره‌ آوردندش‌ زیر غُل‌ و زنجیر، یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و یک‌ کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردن‌ آن‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند، گفت‌ من‌ غش‌ کردم‌.

بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیاورید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه.

وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربه الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی.»(۲۰)

5

نتیجهگیری

همانگونه که در این نوشتان بررسی کردیم، اینکه هر ساله عدهای در شب ۹ ربیع به نام سالروز قتل عمر بن خطاب اقدام به برگزاری جشن میکنند و بعضاً حرکات رکیک و الفاظ رکیکی در اینگونه مجالس بکار برده میشود. اما اصولاً تاریخ مرگ عمر بن خطالب ۹ ربیع نیست. بلکه طبق نقلهای متعدد تاریخی از فریقین و نظر بسیاری از علمای شیعه تاریخ مرگ خلیفهی دوم أهل تسنن اواخر ذیالحجه یا اول محرم است و روز ۹ ربیع به اشتباه و از حدود قرون ۶ به بعد به عنوان روز مرگ عمر بن خطاب در میان شیعیان رواج پیدا کرده است. به نظر دیدبان علاوه بر آن برگزاری این جشن‌ها موجب تحریف عصبیت‌های بین مسلمین می‌شود و باعث میشود که افراطیون از آن طرف نیز در جنایاتشان جریتر شود. پس شایسته است که شیعیان و محبین أهلالبیت(ع) از برگزاری اینگونه اقدامات پرهیز کنند. البته این مطلب جدای از ضرورت تبری از أعداءالله و دشمنان أهلالبیت(ع) است که امری مسلم و مفروغ عنه است.

پی نوشت:

۱٫ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر(بی تا)، تاریخالیعقوبی، بیروت: دارصادر، ج۲ ص۱۵۹

۲٫ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین(۱۴۰۹)، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دارالهجره، ج۲ ص۳۰۵

۳٫ الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر(۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م)، تاریخالأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، الطبعهالثانیه، ج۴ ص۱۹۳

۴٫ الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داود(۱۳۶۸ش)، الأخبارالطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قم: منشوراتالرضی، ص۱۳۹

۵٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان[شیخ](۱۴۱۳ق)، مسارالشیعه، قم: کنگرهی بزرگداشت شیخ مفید(ره)، ص۴۲

۶٫ حلی، حسن بن یوسف بن مطهر[علامه](بی تا)، تذکرهالفقهاء(ط-الحدیثه)، قم: موسسه آلالبیت(ع)، ج۶ ص۱۹۵

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(۱۴۱۲ق)، منتهیالمطلب، مشهد: مجمع البحوث الإسلامیه، ج۹ ص۳۶۹

۷٫ حلی، ابن ادریس محمد بن منصور(۱۴۱۰ق)، السرائرالحاوی لتحریرالفتاوی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ج۱ ص۴۱۹

۸٫ اشاره به برخی روایاتی که اعیاد مسلمین را ۴ عید: عید فطر، عید قربان، روز جمعه و عید غدیر میداند.

۹٫ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی(۱۴۰۳ق)، بحارالأنوار، بیروت دارإحیاء التراثالعربی، ج۳۱ صص۹-۱۲۰ و ج۹۵ صص ۵-۳۵۱

۱۰٫ همان، ج۳۱ ص۱۲۰

۱۱٫ الذهبی، محمد بن احمد بن عثمان(۱۴۱۳ق)، سیر أعلام النبلاء، بیروت: دارالنشر، موسسهالرساله، ج۱۱ ص۳۹۵

۱۲٫ ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن(۱۹۹۵م)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر، دارالنشر، ج۵۵ ص۵۷

۱۳٫ مجلسی، پیشین، ج۹۵ ص۳۵۱

۱۴٫ همان، ج۳۱ ص۱۲۵ و ج۹۵ ص۳۵۳

۱۵٫ صافی گلپایگانی، لطفالله[آیتالله](بی تا)، مجموعهالرسائل، بی جا: بی نا، ج۲ ص۳۹۵

۱۶٫ http://ansari.kateban.com/entry1867.html

۱۷٫ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، پیشین، ج۲ ص۳۲۰

۱۸٫ الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر، پیشین، ج۴ ص۱۹۰

۱۹٫ http://www.rajanews.com/detail.asp?id=148401

۲۰٫ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911102000096

 

منبع: دیده بان

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه