ظلمی که به هوشنگ ابتهاج در زادگاهش رشت روا می داریم!

روزگاریست که دیگر نغمه سرای “ایران ای سرای امید” گاهی سفر کوتاهی به رشت دارد و در سکوت مطلق کسانی که شاید از فرصت امروز حداقل برای خودنمایی نیز استفاده نمیکنند به سفرش در این شهر پایان می دهد.

به گزارش ۸دی، امیرهوشنگ ابتهاج، متولد ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت از مفاخر فراموش شده ی شهر رشت و یکی از بزرگترین ادیبان در قید حیات کشورمان است که متاسفانه مورد بی توجهی مسئولین فرهنگی شهر رشت و استان گیلان قرار گرفته است.

سایه ی ادبیات فارسی این روزها به همت مسئولین در شهر خودش غریبه شده و مسئولان فرهنگی و هنری در شهرباران با قضاوت در خصوص پیشینه و علایق سیاسی ابتهاج جایی برای او در زادگاهش نمیبینند این در حالی است که اشعار وی حتی از سوی مقام معظم رهبری مورد تمجید قرار گرفته و در این خصوص می توان به مصاحبه ی علی معلم دامغانی رجوع کرد (اینجا را بخوانید)

بی مهری مسئولان گیلانی شاید روزگار را برای سایه در شهر خود “تاسیان” کرده است، مصحح غزلیات حافظ امروز آنقدر در شهر خود مظلوم واقع شده که نه خانه ای از وی به رسم سایر مفاخر در شهرش به ثبت ملی در میراث فرهنگی رسیده، نه جلسه ی شعری به نامش در این شهر برگزار می شود، نه کوی و خیابانی به نامش کرده اند و نه سردیسی و تندیسی از وی در گوشه ای از شهر میبینیم!

وی که خانه ی ارغوانش در تهران حدود ۸ سال قبل به ثبت در میراث فرهنگی رسیده، خانه ی محل تولدش در رشت پس از چندی که به یک مهدکودک اجاره داده شده بود تبدیل به خرابه ای شده که دیوارهای بیرونی اش با رنگ سبز و آبی و به نقاشی اسپایدرمن و انگری بردز و سایر شخصیت های کارتونی غربی مزین شده است!

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید…

روزگاریست که دیگر نغمه سرای “ایران ای سرای امید” گاهی سفر کوتاهی به رشت دارد و در سکوت مطلق کسانی که شاید از فرصت امروز حداقل برای خودنمایی نیز استفاده نمیکنند به سفرش در این شهر پایان می دهد.

خالق تو ای پری کجایی؟ دلا دیدی که خورشید از شب سرد چو آتش سر ز خاکستر برآورد، بگردید، بگردید، درین خانه بگردید درین خانه غریبند غریبانه بگردید، امروز نه آغاز و نه انجام جهان است، در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند و بسیاری از اشعار آشنای دیگر امروز در شهری که شاید بسیاری از مردمانش نه نامش را شنیده اند و نه می دانند این اشعار از چه کسی است و نه تاکنون کتابی از آثارش را ورق زده اند، غریبه است…

حال در پایان تنها باید ابراز امیدواری کرد که به ابتهاج به احترام اشعارش توجه شود تا شاید بتوانیم در روزگاری که سایه در کنارمان است از حضورش استفاده کنیم و ذره ای از بزرگترین ادیب معاصر و در قید حیات پارسی زبان بیاموزیم، نه آنکه پس از بار سفر بستنش به سخنوری در مدحش بپردازیم.

مه و ستاره درد من میدانند که همچو من پی تو سرگردانند…

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه