گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت!

همواره در مقابل هر مصلحی یک مشرکی وجود دارد و در مقابل هر عادلی یک ظالمی و در برابر هر عالمی یک جاهلی. ابوجهل ها و ابوسفیان ها در برابر پیامبر اسلام، فرعون در مقابل موسی، و نمرود در مقابل ابراهیم…!

گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت!

به گزارش سرویس وبلاگستان ۸دی، سردار جنگل در بروزرسانی خود نوشت:

همواره در مقابل هر مصلحی یک مشرکی وجود دارد و در مقابل هر عادلی یک ظالمی و در برابر هر عالمی یک جاهلی. ابوجهل ها و ابوسفیان ها در برابر پیامبر اسلام، فرعون در مقابل موسی، و نمرود در مقابل ابراهیم…!

امام صادق (ع) می فرماید: «ما و خانواده ابوسفیان بر سر خدا با یکدیگر دشمنی کردیم، ما گفتیم خدا راست گفت و آنان گفتند خدا دروغ گفت. ابوسفیان با رسول خدا جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب، یزید بن معاویه با حسین بن علی جنگید و سفیانی با حضرت قائم.»

20110704143317109_t-imamhosein90-05
مبارزه ابوسفیان با پیامبر خاتم و سفیانی با امام خاتم! این سرانجام محتوم تاریخ است. این تقابل حق و باطل سنت الهی است. و در این بین من و تو باید برای همیشه تکلیفمان را با دوسوی این ماجرا روشن کنیم. این که گفته اند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا برهمین مصداق تاکید دارد. کربلا نمود اعظم تقابل حق و باطل بود و مصداق های کوچک تر آن هر روز در کوچه و برزن ما را می آزماید!

اگر آزمندی و طمع و مال دوستی در خویش حیوانیمان، زبانه کشید شک نکنیم که عمر سعد زمانیم! عمر سعد که از من و تو بسیار خوش سابقه تر بود! می گویند وقتی عبیدلله دستور کشتن امام را به عمر سعد داد وی در ابتدا برآشفت که من حسین بن علی فرزند رسول خدا را بکشم؟! اما بعد که پیشنهاد حکومت ری را شنید لختی به فکر فرو رفت. مدت ها در زیرزمین خانه اش قدم می زد و فکر می کرد و سرانجام با طمع به حکومت ری و با توجیه اینکه اول می کشم و بعد توبه می کنم تصمیم به قتل امام گرفت!

و آیا من و تو در زندگی خود با هزار توجیه مرتکب هزار گناه کوچک و بزرگ نمی شویم؟ ظریفی می گفت ما از خرید یک کیلو گوجه سالم در بازار این مملکت عاجزیم که اگر یک لحظه از نگاه غفلت کنی ۷۵۰ گرم گوجه خراب در کیسه خود می بینی! آنوقت بر سر و سینه می زنیم که حسین (ع) را کشتند!! که اگر تو بودی نمی کشتی؟ به خدا می کشتی! به راستی برای حسینی شدن باید از چند کربلا بگذریم…!؟

حسین بن علی (ع) قبل از آغاز جنگ به عمر بن سعد پیام فرستاد تا با همدیگر ملاقات و گفت و گو کنند. امام حسین (ع) در این مجلس خطاب به عمر سعد چنین گفت: « فرزند سعد! آیا می خواهی با من جنگ کنی در حالی که مرا می شناسی و می دانی پدر من چه کسی است و آیا از خدایی که برگشت تو به سوی اوست نمی ترسی؟ آیا نمی خواهی با من باشی و دست از این ها (بنی امیه) برداری که این عمل به خدا نزدیکتر و مورد توجه اوست. »

عمر سعد در پاسخ امام گفت: « می ترسم در این صورت خانه مرا در کوفه ویران کنند. امام فرمود: من به هزینه خودم برای تو خانه ای می سازم. عمر سعد گفت: می ترسم باغ و نخلستانم را مصادره کنند. امام فرمود: من در حجاز بهتر از این باغ ها را که در کوفه داری به تو می دهم. عمر سعد گفت: زن و فرزندم در کوفه است و می ترسم آن ها را به قتل برسانند. امام (ع) چون بهانه های او را دید و از توبه و بازگشت وی مایوس شد در حالی که این جمله را می گفت، از جای خود برخاست: ‘چرا اینقدر در اطاعت شیطان پافشاری می کنی! خدایت هرچه زودتر در میان رختخوابت بکشد و در روز قیامت از گناهت درنگذرد، به خدا سوگند! امیدوارم که از گندم عراق نصیبت نشود مگر به اندازه کم (یعنی عمرت کوتاه باد).’ عمر سعد نیز از روی استهزاء گفت: جو عراق برای من بس است. اما عمر سعد بعد از سه سال از واقعه عاشورا به درک واصل شد و نصیبی از حکومت ری نبرد.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه