سال ۹۳ به دیدار شعرا و رهبری رفتم/ برای شعر سختی زیاد کشیدم/ بی حجابی را نمیپسندم

بهترین خاطره زندگی شعری من، شعرخوانی سال ۹۳ داخل حرم امام رضا و بدترین خاطره هم…برای شعر سختی زیاد کشیدم و خاطره های تلخ زیادی دارم و نمیدونم از کدوم بگم!

سال ۹۳ به دیدار شعرا و رهبری رفتم/ برای شعر سختی زیاد کشیدم/ بی حجابی را نمیپسندم

سرویس فرهنگی ۸دی؛

این هفته شاعرانه های ۸دی سراغ دیگر شاعر گیلانی، حمیدرضا کامرانی رفته است، که در ادامه با هم می خوانیم:
میشه تاریخ تولدتون رو بگید؟
سی ام فروردین سال ۷۱
رشته تحصیلی تون چیه؟
کارشناسی مدیریت و برنامه ریزی آموزشی
از چه سالی شعر گفتید؟
سال ۹۰ بود که واسه یه سفر کاری رفته بودیم مشهد، یک لحظه حس کردم توانایی شعر گفتن رو دارم. تا اینکه شب قدر اولین شعرم رو واسه امیرالمومنین گفتم
شاعر مورد علاقه تون کیه؟
سعدی و طالب آملی
شاعر گیلانی چی؟
شیون فومنی
شاعر خانم؟
مرحومه نجمه زارع
کتابی چاپ کردید؟
فعلا نه، ان شالله در آینده
بهترین مقامی که کسب کردید چی بود؟
نفر اول جشنواره شعر رضوی، کرمان ۹۳
شما انتخابات سال ۸۴ که حق رای نداشتید، درسته؟
بله درسته
سال ۸۸ به کی رای دادید؟
میشه جواب ندم؟
خب ۹۲ به کی رای دادید؟
وارد مسائل سیاسی نمیشم (با جدیت فراوان)
بیت رهبری رفتید؟ بله سال ۹۳
آبی هستی یا قرمز؟
اهمیت نداره
-حالا یکی شو بگید
اصلا برام اهمیت نداره
دوست داشتی هم عصر با کدوم شاعر باشی؟
دوست دارم  ۱۰ سال بعد باشم !!!
بیت مورد علاقه شما چی هست؟
چون کنم درد تو پنهان که ز بسیاری ضعف
گره ی گریه ز بیرون گلویم پیداست
((طالب آملی))
غذای مورد علاقه شما چیه؟
چلو کباب برگ (با  همون جدیت)
مداح مورد علاقه شما کیه؟
حسن خلج
راستی هنوز مداحی می کنید؟
چون الان به عنوان یه شاعر داره با من مصاحبه میشه ترجیح میدم درباره شعر حرف بزنیم
معمولا پیرو چه خط شعری هستید؟
خیلی به این مسائل اهمیت نمیدم، شعر خوب، خوبه
بهترین و بدترین خاطره زندگی تون چی بود؟
بهترین خاطره زندگی شعری من، شعرخوانی سال ۹۳ داخل حرم امام رضا و بدترین خاطره هم…برای شعر سختی زیاد کشیدم و خاطره های تلخ زیادی دارم و نمیدونم از کدوم بگم
میشه نظرتون رو راجع به حجاب بگید؟
بی حجابی رو نمیپسندم، مشکل بی حجابی هم قابل حل شدن نیست، یعنی فکر میکنم خیلی دیر شده تا بشه کاری واسه بی حجابی کرد
اگه نماینه مجلس بشید مهمترین اقدامی که میکنید چیه؟
مشکل اقتصادی رو حل میکنم

و حرف آخر:
مردم دیدشون رو نسبت به شعرا عوض کنن

شعری از حمیدرضا کامرانی

من خدایی شدم که بنده نداشت
که دلیلی برای خنده نداشت
آسمانی که یک پرنده نداشت
جنگ من با خودم برنده نداشت

مرگ! بین من و تو جنگی نیست

فحش از هفت پشت هم بخورم
این وسط چند مشت هم بخورم
چوب با قصدکُشت هم بخورم
حرف ریز و درشت هم بخورم

روی دست سیاه رنگی نیست

ابر و باد و مه و فلک زد و رفت
بر دلم طرحی از ترک زد و رفت
زخمهای مرا نمک زد و رفت
هرکه آمد مرا کتک زد و رفت

دل آیینه ها که سنگی نیست

شب به دست چراغ خود را کشت
یک نفر در اتاق خود را کشت
طی یک اتفاق خود را کشت
ماهِ من در محاق خود را کشت

روی این قله که پلنگی نیست!

برو خوش باش عشق! من پیرم
من برای تو دست و پاگیرم
مرگ حق من است… میگیرم!
من همین روزهاست میمیرم

زندگی شوخی قشنگی نیست.

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط پایگاه خبری تحلیلی 8دی در وبسایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
در حاشیه